رسوایی وارثان تاج و تخت
سرگذشت فرزندان پهلوی با نکبت همراه است؛ از خودکشی لیلا و علیرضا گرفته تا خیانت و برادرکشی
خاندان منحوس پهلوی آنقدر ظلم در قبال مردم ایرانزمین داشتهاند که سرگذشت هرکدام از این خانواده را ورق میزنید با نکبت و رذالت همراه است. بعد از تبعید این خانواده از ایران هیچکدام از فرزندان و خانواده شاه بهصورت عادی نتوانستند زندگی خود را اداره کنند تا جایی که خواهران و مادر شاه در غربت و افسردگی از دنیا رفتند و حتی در تشییع جنازهشان هم خانواده پهلوی حضور نیافت و یا بدتر از آن دختر کوچک شاه در لندن خودکشی کرد و علیرضا پهلوی که پسر دوم شاه بود در مرگی مشکوک در آمریکا که شائبه قتل وی توسط برادرش همچنان بر سر زبانهاست از دنیا رفت.
«فرزندانم درحالیکه در محوطه کاخ نیاوران بازی میکردند، شعارهای «مرگ بر شاه» را میشنیدند و همین موضوع تأثیر بسیار بدی بر روحیه حساس آنها گذاشت.» سخن که به اینجا میرسد، بغض گلوی فرح پهلوی را میفشارد. فرح در حال واکاوی ریشههای فروغلتیدن لیلا و علیرضا پهلوی، 2فرزندش در دام اعتیاد و سپس خودکشی است. در اتاقی که با مجری شبکه «من و تو» مصاحبه میکند، جای بسیاری از افراد خالی است. در محل اقامت فرح، جای خانواده زندهیاد دکتر حسین فاطمی واقعا خالی است تا برای ملکه پهلوی بازگویند که تیرباران او بهعنوان وزیر خارجه دولت دکتر مصدق، درحالیکه تنی بهشدت تبدار داشت، با روح «حساس» آنها چه کرده است؟ کاش خانواده دکتر فاطمی با فرح پهلوی روبهرو میشدند و به او میگفتند که پس از کودتای 28مرداد1332، چهها بر سر آنها آمده و آیا این مصیبتها، آنها را همچون لیلا و علیرضا بهسوی اعتیاد و خودکشی سوق داده است؟!
غریقان دریای ثروت
پس از مردن شاه، همسر، فرزندان و خواهران و برادران او هر کدام مسیر خود را برای ادامه زندگی برگزیدند. وجه تشابه این مسیرهای متفاوت، بهرهمندی تمامی آنها از ثروتی عظیم بود. عکسها و فیلمهایی که بهویژه طی سالهای اخیر از زندگی اعضای خاندان پهلوی و منازل کاخ مانند آنها در آمریکا و اروپا انتشار یافته، به خوبی نشان میدهد که برای آنها فقدان شاه، هرگز مترادف با مضیقه مالی یا فروکاسته شدن از رفاه اقتصادی نبوده است. شاید به همین دلیل باشد که تاکنون جعبه سیاه داراییهای هنگفتی که شاه و خانوادهاش از ایران به خارج منتقل کردهاند، بهصورت دقیق، رمزگشایی نشده است.
هتل لئونارد، لندن، 20خرداد1380
لیلا پهلوی بهعنوان آخرین فرزند شاه، 9ساله بود که پدرش مجبور به فرار از ایران شد. او پس از مرگ پدر و به مدد سهمالارث کلانش، توانست به گرانترین مدارس و دانشگاههای آمریکا راه یابد. توانمندی مالی این امکان را نیز برای او مهیا کرده بود که بتواند برخی آثار هنری گرانبها را گرد آورد. با این وصف، انتشار خبری از او در 20خرداد1380، نزدیکانش را شوکه کرد. لیلا پهلوی در این تاریخ در هتل لئونارد، در مرکز لندن به سر میبرد و با مصرف 270قرص خوابآور به زندگیاش پایان داد. خاندان پهلوی که میدانستند خودکشی در خانواده شاه، از بحرانی عمیق در آن حکایت میکند، جامهای از مظلومنمایی بر این رسوایی پوشاندند و اعلام کردند که خودکشی لیلا پهلوی، 21سال پس از مرگ پدرش، ناشی از افسردگی دیرپایی است که فقدان پدر برای او رقم زد.
بوستون، آمریکا، 14دی1389
درحالیکه نزدیک به 10سال از خودکشی لیلا پهلوی میگذشت، خبر دیگری از خانواده شاه انتشار یافت که این بار بسی شوکه کنندهتر از خبر خودکشی لیلا بود. براساس گزارشها، علیرضا پهلوی، سومین فرزند شاه، در 14دی1389، در منزل شخصیاش در بوستون آمریکا به زندگی خود پایان داد. علیرضای 44ساله برای خودکشی از راهکاری خشنتر استفاده کرد و دست به اسلحه شد تا هیچ امکانی برای بازگشت به زندگی وجود نداشته باشد. او حدودا 12ساله بود که پدرش از ایران فرار کرد. علیرضا نیز مانند لیلا توانسته بود با بهرهبردن از میراث شاه، در برخی از هزینهمندترین دانشگاههای آمریکا درس بخواند. با این وصف، توجیه خودکشی علیرضا برای خانواده شاه بسیار سخت بود. این بار هم آنها ترجیح دادند به جای بازگویی حقیقت، خودکشی علیرضا پهلوی را ناشی از افسردگی بخوانند که پس از خودکشی خواهر کوچکترش، لیلا، گریبان او را گرفته است. پس از گذشت 6سال از این خودکشی، فرح دیبا در مصاحبهای با «من و تو» برای نخستین بار فاش کرد که علیرضا پهلوی بهدلیل اعتیاد و نیز جفاها و خیانتهای دوست دخترش دست بهخودکشی زده است. جالب آنکه در بیانیه خاندان پهلوی (در سال1389) پس از خودکشی علیرضا، تصریح شده بود که او بهدلیل آزردگی و غمی که نسبت به رویدادهای ایران داشته، دست به این اقدام زده است! ادعایی که با اظهارات فرح در سال1395، در تضاد کامل است و گواهی بر صداقت نداشتن خاندان پهلوی است.
مکث
محمدرضا شاه پهلوی در پی ازدواجهای خود دارای 3دختر بهنامهای شهناز، فرحناز و لیلا شد. شهناز از ازدواج اول او و فرحناز و لیلا از ازدواج سوم او بودند. آنها بهدلیل سن و سال پایین و حضور عمههای قدرتمند چندان مجالی برای عرض اندام در دربار نیافتند.
شهناز؛ دختری که دوست داشتند پسر باشد
تولد شهناز پهلوی در«آبان سال 1319» با خشم و ناراحتی خاندان پهلوی توأم شد. چراکه این خانواده برای به دنیا آمدن فرزند پسری که جانشین و ولیعهد محمدرضا پهلوی باشد نقشهها کشیده بودند. در این میان رضاشاه، بزرگ خانواده پهلوی، کسی که در تمام مدت حضور ملکه فوزیه در ایران سعی کرده بود با توجهات ویژه دل او را بهدست آورد، پس از شنیدن این خبر خشمگین شد و از فرط عصبانیت تمام وسایل روی میز دفترش را با عصا به پایین پرت کرد! او از آن زمان کمتر به فوزیه توجه کرد و اعضای خانواده پهلوی بهویژه تاجالملوک از سر ناسازگاری با فوزیه برآمدند. فوزیه ایران را ترک کرد و سال بعد بهدلیل پافشاری فوزیه، دربار ایران ناچار شد طلاق او را صادر کند. از این پس شهناز که از یک سو از محبت مادر جدا شده بود و از سوی دیگر پدر را بهدلیل مشغله و خوشگذرانی در کنار خود نداشت تنها شد. او از سن 10 سالگی با ثریا بهعنوان نامادری روبهرو شد، با تمام تلاشهای ثریا هرگز با او از در دوستی درنیامد، تنها پس از کودتای 1332حاضر به بازگشت به ایران شد. اندکی بعد به خواست شاه در سال 1335به عقد اردشیر زاهدی، پسر فضلالله زاهدی عامل کودتای 1332درآمد. پس از به دنیاآمدن تنها فرزندشان مهناز در سال 1337، به سبب عیاشی اردشیر زاهدی، شهناز شاهزاده تنهای دربار به تنگ آمده و تنها با دخترش در حصارک ساکن شد و بهتدریج به موادمخدر «ال. اس. دی» روی آورد. وی در سال 1343پس از فوت سرلشکر فضلالله زاهدی از اردشیر زاهدی جدا شد و به زندگی هیپیگری و کولیوار رو آورد. پس از مدتی بهسوییس رفت. در آنجا با خسرو جهانبانی، فرزند سپهبد جهانبانی که مشغول تحصیل در رشته نقاشی و یک هیپی تمامعیار بود آشنا شد و اندکی بعد بدون اجازه دربار با او ازدواج کرد. او سالها پس از به دنیا آمدن دختر دوم فوزیه و پسرش کیخسرو در آنجا ماند تا اینکه به وساطت فرح دیبا بخشیده شده و به ایران آمد. شهناز پیش از انقلاب به مذهب رو آورد و نام خود را به هاجر تغییر داد. وی از آن به بعد با روسری در مجالس خصوصی شرکت میکرد. شاه در روزهای آخر حیات مایملک خود را بین فرزندانش تقسیم کرد به میزان 8درصد از ارث خود را به شهناز بخشید و 2درصد را به فرزندش «مهناز» داد و جمعاً 10 درصد از ارث شاه به آنها رسید. شهناز که پس از فوت پدرش به تقسیمبندی ارث واقف شد و دانست که به او حدود 7درصد کمتر از فرحناز و لیلا دادهاند به دادگاه فرانسه شکایت برد. با وجود این با همان میزان 8درصد صاحب پول و ملک زیادی شد که خود، شوهر و فرزندانش بتوانند بهراحتی در پاریس زندگی کنند.
فرحناز؛ روابط جنسی نامشروع با برادر
فرحناز دختر دوم محمدرضاشاه در اسفندماه سال 1341 به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در ایران و در مدرسه ویژه نیاوران در تهران انجام داد ولی با وقوع انقلاب 1357ایران در نوجوانی به همراه خانواده خود ناگزیر به فرار از کشور شد. در اوایل دهه 80به مصر و بعدها به آمریکا رفت. او خواهر تنی رضا پهلوی، علیرضا و لیلا پهلوی است و با سرمایه هنگفتی که از ارثیه پدرش بهدست آورد، سهامدار چند مؤسسه و کارخانه بزرگ آمریکا شد. فرحناز در برخی از مهمانیهای دربار بهدلیل نداشتن جذابیت ظاهری حتی دعوت نمیشده و خانواده پهلوی وی را مانند جزامیها در پستو نگهمیداشتند. گفته شده از آنجا که وی نتوانست با ستار خواننده پاپ قبل از انقلاب ازدواج کند برای جبران این شکست عشقی به برادرش رضا پهلوی پناه برده و این روابط عاطفی باعث شد پس از مدتی روابط جنسی نامشروع میان این خواهر و برادر شکل بگیرد. این روابط تا سالها بعد در خارج کشور نیز ادامه داشته و حتی گفته میشود علیرضا پهلوی یکی از مخالفان این نزدیکی جنسی بوده و بارها به برادر هوسباز خود تذکر داده بود ولی غریزه شهوت رضا پهلوی را کور و کر کرده بود و بیتوجه به این هشدارها به روابط خود ادامه میداد و گفته میشودیکی از دلایل مرگ مشکوک علیرضا پهلوی که همه نزدیکان خاندان پهلوی آن را متوجه رضا پهلوی میدانند مخالفت و تهدید علیرضا پهلوی به افشای روابط نامشروع برادرش با فرحناز و دوست دختر علیرضا بوده است.
لیلا؛ ناکام در زندگی
لیلا سومین دختر محمدرضا پهلوی و آخرین فرزند او و فرح پهلوی است که در سال 1349«فروردین»به دنیا آمد. او کوچکترین خواهر رضا پهلوی، علیرضا پهلوی، فرحناز پهلوی و خواهر ناتنی شهناز پهلوی بود. با پیروزی انقلاب 1357ایران در سن هشت سالگی مجبور به ترک ایران به همراه خانوادهاش و زندگی در تبعید شد. لیلا پهلوی پس از پایان تحصیلات دوران ابتدایی، تحصیلات عالی خود را در ایالات متحده آمریکا و در دانشگاه براون در رشته ادبیات تطبیقی با گرایش زبان آلمانی و فلسفه اسکاندیناویایی به اتمام رساند. او با وجود داشتن تحصیلات عالیه در رشته ادبیات تطبیقی بهشدت افسرده بود و از سردردهای شدید میگرن و دردهای عضلانی رنج میبرد. همین موضوع باعث شده بود که گوشه عزلت گزیند و در جمع دوستان حاضر نشود. شکست عشقی او آخرین قطره از این جام بود که او را لبریز ساخت و در 31سالگی دست بهخودکشی زد. علت مرگ او را استعمال بیش از حد قرصهای مسکن و داروهای اعصاب بیان کردهاند. او در سال 1988میلادی در کنار قبر مادربزرگش در پاریس دفن شد.