• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 6 بهمن 1401
کد مطلب : 183972
+
-

نیک وی‌آچیچ، مردی که بدون دست و پا به دنیا آمد و سخنران انگیزشی شد

فاتح قله‌های امیدواری

فاتح قله‌های امیدواری

برای خیلی‌ها باورکردنی نیست که کسی بتواند سنگ‌های بی‌شمار محدودیت‌ها و موانع را از سر راهش بردارد و به قله موفقیت برسد، اما نیک وی آچیچ، مردی که زندگی روی سخت و ناخوش‌اش را از همان ابتدای تولد به او نشان داده بود، این راه سخت را پشت سر گذاشته و از ناممکن‌ها، ممکن ساخته است. نیک از معدود افرادی است که به‌دلیل سندروم تترا آمیلیا، بدون دست و پا به دنیا آمده و در زندگی محدودیت‌های زیادی داشته است اما توانسته با این محدودیت‌ها کنار بیاید و امروز به‌عنوان یکی از موفق‌ترین سخنرانان انگیزشی دنیا، برای مردم از امید و تلاش بگوید.

شوک بزرگ تولد
«گفته‌اند وقتی که برای نخستین بار پدرم مرا در بیمارستان دید حالش بد شد و بیرون رفت همه شوکه بودند و سریع مرا از مادرم دور کردند. مادرم چون در همان بیمارستان از پرستاران بود، متوجه وجود مشکلی شد و از همه خواست که به او بگویند چه اتفاقی افتاده اما کسی جرأت نمی‌کرد که به او بگوید چه شده و فرزندش فقط تنه دارد.» این روایت نیک از روز تولدش است که برایش بارها روایت کرده‌اند. او در سال 1982در استرالیا به دنیا آمد، مبتلا به سندرومی نادر و بدون دست و پا. مدتی طول کشید تا پدر و مادرش از شوک بیرون بیایند، فرزندشان را بغل و بتوانند به او محبت کنند. تولد نیک، برای آنها غم و مشکلات فراوانی به همراه داشت. او در مصاحبه‌ای گفته: «در سال‌های ابتدایی زندگی من، خانواده‌ام تصمیم داشتند مرا به خانواده دیگری بسپارند اما بعدا پشیمان شدند. هرچه بزرگ‌تر می‌شدم، جای بیشتری در دل آنها باز می‌کردم و دیگر آنها به سادگی نمی‌توانستند مهر مرا از دلشان بیرون کنند. کم‌کم بزرگ‌تر می‌شدم و نگرانی خانواده‌ام در مورد آینده‌ام بیشتر می‌شد. وقتی خیلی کوچک بودم متوجه تفاوت خودم با دیگران نبودم ولی وقتی به مدرسه رفتم متوجه این واقعیت تلخ شدم.»

دوران سخت مدرسه
برای نیک که با توجه به محدودیت‌هایش روزهای سخت کودکی را می‌گذراند، ورود به مدرسه با شوک دوم همراه بود. هیچ‌یک از بچه‌ها جرأت نمی‌کردند نزدیک بچه‌ای شوند که روی ویلچر است و دست و پا هم ندارد. او از نخستین افرادی بود که پس از حذف قانون ممنوعیت ورود افراد معلول حرکتی به مدارس معمولی، مانند سایر کودکان سالم ادامه تحصیل داد. در سن 8سالگی به‌دلیل تمسخرهای شدید همکلاسی‌هایش دچار افسردگی شد و اقدام به‌خودکشی کرد. این هیجان احساسی باعث شد تا تصمیم بگیرد خود را در آب غرق کند اما خودش می‌گوید به‌دلیل علاقه به پدر و مادرش از این کار منصرف شده است؛ «کسی با من حرف نمی‌زد. زنگ‌های تفریح تنها  به سر می‌بردم و بچه‌های دیگر مسخره‌ام می‌کردند و به من می‌گفتند موجود فضایی یا صفت‌های دیگری به من می‌دادند که مرا درهم می‌شکست. کم کم متوجه شدم که خودم باید نزدیک آنها شوم تا متوجه شوند من هم آدم هستم؛ یکی مانند خودشان و من تقصیری در اینگونه بودنم ندارم. کم‌کم به این باور رسیدم که شاید خداوند از آفرینش من هدفی داشته است. از زمانی که این فکر در من به‌وجود آمد دیگر منتظر جوانه زدن دست و پایم نبودم و تمام تلاشم را کردم که هدف از آفرینشم را پیدا کنم و سرانجام آن را یافتم.»

شعله روشن امیدواری
نیک با محدودیت‌های حرکتی شدیدی مواجه بود که توان انجام ساده‌ترین کارهای روزمره را هم از او می‌گرفت. او با تلاش بسیار زیاد و به کمک مادرش یاد گرفت با دو انگشتی که در سمت چپ پایین‌ تنه‌اش وجود دارد، بنویسد. کارهای روزانه دیگری مانند نوشیدن آب با لیوان، تایپ، پرتاب توپ بیس‌بال و... را هم به‌سختی آموخت. سال‌های کودکی او با دشواری‌های بسیار سپری شد. تا اینکه نیک در دبیرستان به‌عنوان رهبر گروه برای مؤسسه خیریه اعانه جمع کرد و در سن 17سالگی مؤسسه خود با عنوان «زندگی بدون دست و پا» را با هدف امید دادن به افراد افسرده و ناتوان به راه انداخت. نیک جوان در 21سالگی از دانشگاه گریفیث با دو مدرک لیسانس در رشته‌های حسابداری و برنامه‌ریزی مالی فارغ‌التحصیل شد. او در سال 2008با کانایی میاهارا آشنا شد. کانایی گفته: «وقتی نیک را ملاقات کردم، متوجه شدم او همان فردی است که به‌دنبالش بودم.» پس از ازدواج آنها زندگی مشترک خود را در کالیفرنیای جنوبی شروع کردند. نیک مشغول نویسندگی و تنظیم سخنرانی‌های خود شد و همسرش خانه‌داری و نگهداری از او را به‌عهده گرفت. آنها صاحب 4فرزند شده‌اند.

چیرگی بر ناملایمات زندگی
نیک فعالیت‌هایش را برای انگیزه دادن به انسان‌ها هرگز ترک نکرد. او تابه‌حال فیلم‌های انگیزشی مختلفی را مانند «هدف بزرگ زندگی» و «بیوگرافی یک فرد معتقد به ایمان» منتشر کرده است. نیک همچنین کتابی با عنوان «زندگی بدون مرز» نوشته که کتابی الهام‌بخش برای یک زندگی شاد است؛ کتابی خاص که به شرح زندگی و موفقیت‌های انسانی خاص اختصاص دارد که با وجود محدودیت‌ها و نقص‌های جسمی، به پیشرفت‌های خیره‌کننده دست یافته است. نیک درباره خودش نوشته: «من بدون دست و پا به دنیا آمدم. اما هرگز در حصار شرایط خود نماندم. من به سراسر دنیا سفر می‌کنم و به میلیون‌ها نفر الهام می‌بخشم تا با ایمان، امید، عشق و شجاعت خویش بر ناملایمات زندگی چیره شوند و به آرزوهای خود برسند.» او به بیش از 60کشور در سراسر جهان سفرکرده و زندگی میلیون‌ها نفر را تغییر داده است. نیک، سال‌هاست سازمان «زندگی بدون مرز» را مدیریت و رویدادهای بسیاری را در این سازمان برگزار می‌کند و درباره شجاعت و ایمان به خداوند برای غلبه بر هرگونه نگرانی در زندگی سخنرانی دارد. سخنرانی‌های او آن‌قدر امیدبخش و انگیزشی هستند که توانسته زندگی میلیون‌ها انسان از سراسر جهان را تغییر دهد. او در سخنرانی‌هایش از امید و تلاش تمام نشدنی خود گفته و ایمانی که به جادوی زندگی داشته باعث شده هرگز از پیش رفتن در راه اهدافش دست برندارد: «حقیقت آن است که راه موفقیت همواره در حال ساخته‌شدن است. یعنی تو تا جایی که راه ساخته‌ای پیش می‌روی. پس برای پیشرفت بیشتر باید راه بیشتری بسازی. وقتی معجزه‌ای برای شما اتفاق نمی‌افتد، می‌توانید خودتان معجزه زندگی دیگران شوید.»


 

این خبر را به اشتراک بگذارید