علیالله سلیمی
زن خدمتکار این بار پسر نوجوانش را هم با خودش آورده بود. هر کاری میکرد به او توضیح میداد. پسر فقط سر تکان میداد و گاهی هم چهره درهم میکشید و معلوم نبود از حرفی که از مادرش شنیده ناراحت شده یا فقط ابراز همدردی کرده است. زن هنوز فرصت نکرده بود از پسرش برای زنِ صاحبخانه حرف بزند. دنبال فرصتی بود این کار را بکند. بگوید که او هم پسری به این قد و بالا دارد. مادر است و میداند مادر بودن یعنی چه. همه زندگیاش فقط خدمتکار بودن نیست. وقتی به خانه خودش میرسد سکاندار خانه خودش، خودش است. مادر مهربانی برای پسرش است و از هزار و یک فوت و فن کار خانهداری که در خانههای این و آن یاد گرفته در خانه خودش هم خرج میکند و خانهاش را مثل یک دستهگل، پاک و پاکیزه نگه میدارد. اینها از وقتی در دلش تلنبار شده بود که زن صاحبخانه در پایان یک روز کاری خستهکننده به او گفته بود«با این کت و کول خسته و افتاده اصلا وقت میکنی به خانه خودت برسی؟»زنِ صاحبخانه نگفته بود بیچاره شوهر و بچههایت که باید خودشان جور کمکاری تو در خانه را جبران کنند. همین که یادش انداخته بود تو با این خستگی دیگر نمیتوانی یا فرصت نمیکنی به خانه و زندگی خودت برسی، زن خدمتکار را به فکر فرو برده بود. برگشته بود به سالها قبل که تصمیم گرفت علاوه بر کارهای خانه خودش، کارهای خانههای دیگران را هم انجام دهد؛ به هر اندازه که در توانش هست و میشود از این طریق کمکخرج خانه بود.آن هم در شرایطی که مردِ خانه زمینگیر شده بود و دیگر نمیشد روی درآمد سابق او حساب باز کرد. آن اوایل که زن این تصمیم را گرفت، مرد مخالفت کرد، هر چند تعارفطور، که فعلاً که با این شرایط جدید و اتفاق پیشآمده داریم میسازیم بعدش را هم خدا بزرگ است اما لحن تحکمآمیزش را چاشنی حرفش نکرد که پیش از آن همیشه در لحن و کلامش جاری بود. مرد با این مخالفت فرمایشی ونمایشی فقط میخواست حضور خودش بهعنوان مرد خانه را همچنان به زن یادآوری کند. زن این را فهمید و به روی خودش نیاورد. در آن لحظه دلش به حال مرد سوخت که در وضعیت زمینگیری هم به مرد خانه بودن فکر میکرد اما زمام امور داشت از دستش در میرفت. زن با کار در خانه یک زن و شوهر سالمند شروع کرد و بعد که هزینههای زندگی بیشتر و مخارج بیماری مرد هم به آن اضافه شد، تصمیم گرفت تعداد خانهها را بیشتر کند. خستگی کار هم روزبهروز بیشتر شد اما زن هیچگاه فراموش نکرد که اول به خانه و زندگی خودش رسیدگی کند و بعد سراغ خانههای مردم برود. این تصمیم که از دلش برخاسته بود و همه وجودش هم آن را تأیید میکرد، شد اصل ثابت برنامههایش و بدش نمیآمد زنهای صاحبخانه هم این را درک کنند و بفهمند. اینکه زن صاحبخانهای که از مدتی پیش برایش کار میکرد این را نفهمیده بود زن خدمتکار را به فکر فرو برده بود. با خود فکر میکرد کجای کارش کم گذاشته یا احساس خستگیاش، حین یا پایان کار را علنی کرده که زن صاحبخانه این برداشت را از زندگی او کرده است.این مسئله برای زن سؤال بیپاسخی شده و ذهنش را اشغال کرده بود. دنبال بهانهای بود به زن صاحبخانه ثابت کند برداشتش اشتباه است. حاصل زندگیاش، پسرش را گزینه مناسبی یافت برای نشان دادن هنر مادری و اینکه همه زندگیاش را فقط صرف رفت و روب و تمیز کردن و دست کشیدن به در و دیوار خانههای مردم نکرده و موقعی که بعد از یک روز کاری خستهکننده به خانه خود رسیده، مادری کرده برای پسرش. قد و بالای تماشایی و نجابت و تربیت صحیح پسرش گواه این از جان مایه گذاشتن یک مادر است که در کنار کار در خانههای مردم، حواسش به خانه و زندگی خودش هم بوده و پسرش میتواند این ادعای او را تأیید کند.
شنبه 17 دی 1401
کد مطلب :
182112
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/xG2GP
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved