برای یک لبخند ساده
روایت معلم کمبینایی که زندگیاش را به آینده کودکان معلول و سندروم داون گره زده است
مریم باقرپور-روزنامهنگار
هر روز پیش از طلوع آفتاب، از خانه بیرون میزند تا خودش را به مدرسه برساند. شاگردان او بچههایی هستند که با معلولیت جسمی و حرکتی و سندروم داون درگیرند، اما حداقل دلشان به یک چیز خوش است؛ این بچهها نهتنها یک معلم دلسوز، بلکه مشاوری دارند که برای احقاق حقوقشان بیش از ۱۰۰مقاله منتشر کرده است.
عقربههای ساعت به شش و نیم صبح که میرسد، «حسین سراوانی» از خانهاش در محله صادقیه منطقه۲ بیرون میزند و خودش را به سرویسی میرساند که به خارج از تهران میرود. البته سرویس مزبور این معلم و مشاور کمبینا را مستقیم به مدرسه استثنایی در شهرک قدس شهریار نمیرساند؛ بخشی از مسیر را هم باید با اتوبوس برود تا به مقصدش برسد اما سراوانی با گذشت ۱۷سال از فعالیتش در این مرکز، همچنان پرانرژی، مانند روزهای اول شروع به کارش، این مسیر را میپیماید تا در کنار شاگردانش باشد.
یک حادثه، یک تغییر
سراوانی از ناحیه چشم دچار معلولیت است. به همین دلیل در آزمون استخدامی بهعنوان معلم کودکان معلول انتخاب شد. او میگوید: «۱۲ساله بودم که با بیاحتیاطی یکی از چشمانم را از دست دادم و با وجود چند عمل جراحی، بیناییام به حالت اول برنگشت. این حادثه مسیر زندگیام را تغییر داد و من را با کودکانی آشنا کرد که مانند فرشتهاند و ارتباط با آنها گرچه سخت، اما لذتبخش است. البته تصورم این بود که مسئولیت تدریس ناشنوایان یا نابینایان را برعهده داشته باشم، اما اینطور نشد. از این بابت اصلاً ناراحت نیستم و اکنون با کودکان دارای معلولیت جسمی و حرکتی و سندروم داون اخت شدهام.»
آرزوی قشنگ آموزگار
عشق این معلم به بچهها باعث شده برنامههای مختلفی را برای دانشآموزانش اجرا کند؛ آخرینش برپایی جشنواره غذاست که در آن تعداد زیادی از شاگردان مبتلا به سندروم داون مشارکت داشتند و یک روز پرنشاط را کنار کارکنان مدرسه تجربه کردند.
او این روزها پیگیر کمک به خانوادهای است که ۳فرزند معلول دارند و پدر خانواده هم مبتلا به هپاتیت نوع ب است. با حمایتهای سراوانی و مشاورههای او یکی از بچهها به انجمن نابینایان معرفی شده تا از خدماتش بهرهمند شود و حتی در زمینه گویندگی فعالیت کند. سراوانی میگوید: «گرچه مسیرم دور است، اما به عشق همین بچهها و لبخندهایشان این مسیر را میروم و خسته هم نخواهم شد. شاید شنیدن این جمله که دانشآموزان مدرسه را مانند فرزندان خودم دوست دارم شعارگونه باشد، اما واقعاً همینطور است و آرزویم دیدن لبخند روی لبان آنهاست.»
کمی خصوصیتر
این معلم از ۱۲سال پیش در خیابان کسایی محله صادقیه سکونت دارد و ظهرها با تعطیلی مدرسه، به سمت خانه حرکت میکند تا پس از یک ساعت و سوار شدن به اتوبوسهای خطوط مختلف پیش ۳فرزندش برگردد: «این روزها سرویس اداره فقط یک نوبت رفت و یک نوبت هم برگشت برای پایان روز دارد و بقیه برچیده شده. بنابراین مجبورم مسیر را با سوار شدن به اتوبوسهای مختلف طی کنم. همسرم شاغل است و در خانه ۳فرزند کوچک دارم. از طرفی خواهر همسرم که مبتلا به سندروم داون است با ما زندگی میکند. البته خواهر همسرم با آموزشهایی که دیده، میتواند نهتنها از خودش، بلکه از بچهها هم در نبود من و همسرم مراقبت کند. در واقع او با همه مشکلاتش، نعمتی برای من و خانوادهام است.»
لذت تأثیرگذاربودن
سراوانی در کنار تدریس، بهدلیل ارتباطی که با نهادهای مختلف بهویژه سازمان بهزیستی داشته و دارد، سعی میکند امتیازاتی برای دانشآموزانش بگیرد. او با ابراز تأسف از اقدامات سینوسی و نه عمیق و ساختارمند که جسته و گریخته برای معلولان انجام شده و نتواسته مشکلات آنها را به حداقل برساند، میگوید: «انجمنهایی که با کمک معلولان در سالهای اخیر شکل گرفته، گاهی در رقابت کاذب، آنطور که باید و شاید و توقع میرود عمل نکردهاند. برای همین دست بهکار شدم تا بتوانم حداقل چند برنامه کوچک اجرا کنم.»
سراوانی برای شناساندن عمق مفهوم معلولیت و مشکلات این قشر ۱۰۰مقاله درباره کودکان استثنایی نوشته و از این طریق توانسته برای آنها امتیازاتی مانند کمک مالی، انجام عملهای جراحی، برگزاری بازارچههای خیریه و... دریافت کند. همچنین از او ۲ کتاب به چاپ رسیده است. سراوانی تأکید میکند: «برای هر کاری که نفعی برای معلولان داشته باشد سراپا گوش و آماده عمل هستم.»
این معلم فداکار با بیان اینکه در سالهای گذشته کانونهای محلی رونق داشتند، اما اکنون فعالیت چندانی ندارند، ابراز امیدواری میکند که با توجه به اینکه معلولان این روزها با مشکلات زیادی مواجهاند، چه خوب است که این مراکز ازجمله سراهای محله دوباره فعال شوند تا بتوان از طریق آنها خدماتی را مانند آموزش، اردو، تردد و... ارائه داد.