عباس افزون از همشهریان حاجقاسم و از همرزمان او در دوران دفاعمقدس است. او خاطرهای از روزهای جنگ تعریف میکند: «یک بار به من گفت میآیی همراه من به خط برویم. گفتم حاجی هر جا که شما بگویی میآیم، رفتیم یه جایی کانال بود و سنگر کمین که حاجقاسم میرفت برای دیدبانی گفت، خدا با تو هست شب تا صبح سنگر میزنی، اما تیر نمیخوری.حاج قاسم ما را برد سنگر کمین و نشانم داد و گفت، اینها عراقی هستند اگر دل و جرأت داری برو اون سمت، یک نفر دیگر هم بود بهنام آقای زارعمنصوری که از همشهریان حاجی بود که شهید شد، دوربین را داد وقتی نگاه کردم دیدم کلا اینجا جایگاه لشکر صدام است، گفتم حاجی برویم، گفت، یک شرط دارد که اصلا صحبت نکنی، چون اگر زبانت را باز کنی بفهمن که ایرانی هستی تو را میکشند.من با حاج قاسم و زارع منصوری حدود ساعت ۱۰ شب بود رفتیم آنجا و در صف عراقیها نشستیم، غذا گرفتیم و خوردیم چند تا لودر آنجا بود حاجقاسم به من گفت، تو که راننده لودر هستی، میتونی یکی از این لودرها را برداری، گفتم نه مگر میشود، گفت امکانش رو خدا برامون درست میکنه. رفتم دیدم یکی از دستگاهها صفر است و هنوز بیلش هم زمین نخورده، برگشتم به حاجی گفتم یکی از دستگاهها خوبه، ولی بقیه نه، گفت برو چک کن روغن و آبش رو، گفتم بله داره، ولی سوئیچ نداره، گفت تو کیسه آخر پشت سر صندلی سوئیچ هست رفتم برداشتم و روشن کردم، حاج قاسم خودش کنارم نشست و گفت، حرکت کن از خاکریز اول و دوم که گذشتیم به خاکریز سوم که رسیدیم، شلیک دشمن شروع شد و متوجه شدند. صبح روز بعد رادیو لندن اعلام کرد که قاسم سلیمانی آمد عراق یک دستگاه لودر برداشت و از همان موقع شدیم راننده مشهور.»
عباس افزون، از همرزمان دفاعمقدس سردار
دستگاه لودری که حاجقاسم از بعثیها برداشت
در همینه زمینه :