
فرار بهسوی بهشت!

امیرمحمد یعقوبپور- روزنامهنگار
مرد مسنی که این اواخر به سختی حرکت میکرد، چه کاری انجام داده که همه دنیا این چنین مشغول ستایشش بودند؟ شاید این نخستین سؤالی است که بعد از تماشای واکنشهای جهانی به درگذشت پله به ذهن هواداران نوجوان فوتبال میرسد. شاید شناخت خیلیها از الماس جاودانه فوتبال برزیل، به یک مشت آمار و ارقام خلاصه شود. پله اما چیزی فراتر از این بود. چیزی بزرگتر از این تصویر. رویاییتر از این قاب. فراتر از این آمار. وقتی او شروع به درخشش در بین ستارههای بلندقامت زمین فوتبال در برزیل کرد، هنوز این باور عمومی وجود داشت که فوتبالیستها برای اوج گرفتن باید به حوالی 30سالگی برسند. پله اما این باور را برای همیشه تغییر داد و وقتی برای نخستین بار مهمترین جام دنیای فوتبال را در دست گرفت، فقط 17سال سن داشت. بله، او کمی هم خوششانس بود که عضوی از یک تیم رؤیایی شد. او کمی هم خوششانس بود که در سرزمین فوتبال به دنیا آمد اما در همان تیم، اسمهای بزرگ دیگری هم بودند که هرگز به اندازه پله تکرار نشدند. در آن نسل ستارههای مهم دیگری بودند که هرگز ثبات خارقالعاده «سلطان» را در زمین بهدست نیاوردند. او متولد شده بود که مسیر توپ و دروازهها را کوتاه کند. درست همانطور که مسیر طولانی بین برزیلیها و خوشبختی را کوتاه کرد. درست همانطور که فوتبال را به قلب همه مردم برد. درست همانطور که به یک معجزه در تاریخ فوتبال تبدیل شد. او مبدایی برای بحث «بهترینهای تاریخ» بود. قبل از پله، کسی را به یاد دارید که در این فهرست بوده باشد؟ اصلا بازیکنی قدیمیتر از پله هست که هنوز بهعنوان یکی از چهرههای شایسته برای شناختهشدن بهعنوان بهترین تاریخ مطرح باشد؟
پله در حالی به این جایگاه اسطورهای در دنیای فوتبال رسید که هرگز دو عادت همه ستارههای فوتبال را انجام نداد. او هیچوقت در اروپا بازی نکرد. کاری که مارادونا و بسیاری از چهرههای شاخص فوتبال در آمریکای جنوبی به سرعت انجامش دادند. او به جز آخرین سالهای دوران بازی، هیچوقت از سانتوس جدا نشد و حتی بعد از ترک این تیم هم به آمریکا رفت تا زندگی در نیویورک را تجربه کند. در حقیقت همه این دستاوردهای تاریخی و همه این شهرت مثالزدنی برای او، بدون حضور در فوتبال باشگاهی اروپا بهدست آمد. اتفاقی که شاید حالا برای فوتبالیستهای برزیلی، از محال هم محالتر باشد. تصمیم مهم بعدی پله، این بود که هرگز به سراغ مربیگری نرود. کاری که کرویف، زیدان و حتی مارادونا انجامش داده بودند. پله شاید بزرگتر از آن بود که روی نیمکت یک تیم دیده شود. او بزرگتر از آن بود که با چند نتیجه و یک جدول، مورد قضاوت قرار بگیرد. او در دوران بازی، همهچیز بهدست آورده بود و امتحان دیگری برای خودش نمیخواست. او هیچچیز برای ثابت کردن در فوتبال باقی نگذاشته بود.
او را با لباس طلایی برزیل و شادیهای گل سادهاش به یاد میآوریم. بازیکنی که خیلی راحت را به گل میرسید و باز کردن دروازه رقبا به قدری برایش عادی بود که خودش را برای جشن گرفتن هر گل به زحمت نمیانداخت. او را با جامهای فوقالعادهاش در لباس تیم ملی به یاد میآوریم. با شهرتی در اندازه بهترین ورزشکارهای تاریخ. با محبوبیتی بیشتر از بهترین بوکسورها در عصری که هنوز فوتبال جایگاه مهم امروزیاش را بهدست نیاورده بود. او را با شاهکارهایش در زمین به یاد میآوریم، با قلبی که حتی تا آخرین روزها به عشق برزیل میتپید و منتظر موفقیت دیگری برای این تیم بود. و البته با نمایی از فیلم خاطرهانگیز فرار بهسوی پیروزی. وقتی که کلید نجات را در ساقهایش پیدا میکرد. او در فوتبال، بهسوی جاودانگی رفت. بدون آنکه خرابکاری ستارههای دیگر را تکرار کند. بدون درگیر شدن با مافیا و سیاست. او بیشتر از هر چیزی، مراقب تصویر خودش بود؛ تصویری که باشکوه بود، با شکوه ماند و هیچوقت استواریاش را از دست نداد.