شکارچی ناوهای عراقی
مروری بر زندگی سرلشکر خلبان شهید حسین خلعتبری از خلبانان شجاع نیروی هوایی ارتش که دو مزار دارد
شهره کیانوشراد-روزنامهنگار
رژیم بعثی عراق برای زنده یا مرده این خلبان جایزه تعیین کرده بود. مهارت شهیدخلعتبری در خلبانی و شلیک موشک ماوریک (نوعی موشک هوا به سطح) در نیروی هوایی چنان وحشتی بر دشمن انداخته بود که از او با نام «حسین ماوریک» و شکارچی ناوهای اوزای عراقی یاد میشد. خلبان شهید «حسین خلعتبری»، بهدلیل مهارت و دلاوریهایی که در دوران خدمتش در نیروی هوایی انجام داد، لقبهایی مانند قهرمان جنگهای دریایی، شکارچی اوزا و قهرمان پروازهای پدافندی را از آن خود ساخت. قهرمان نبردهای دریایی گفته بود: «اگر ذرهای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم میشویم و نمیگذارم حتی ذرهای از خاک پاک وطنم را با خود ببرند.» سرانجام نیز به آرزوی خود دست یافت و در راه پاسداری از وطن به شهادت رسید. در این گزارش مروری بر زندگی سرلشکر خلبان شهید حسین خلعتبری، از خلبانان شجاع نیروی هوایی ارتش داریم.
شهید حسین خلعتبری در سال ۱۳۲۸ در روستای «بصل کوه» شهرستان رامسر به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در سال۱۳۴۹ به خدمت سربازی رفت و در سال۱۳۵۱ بهدلیل علاقه وافری که به خلبانی داشت تحصیلات خود را در دانشکده خلبانی نیروی هوایی ادامه داد. او که از دانشجویان بااستعداد این دانشکده بود خیلی زود برای گذراندن دوره پیشرفته به آمریکا اعزام شد. خلعتبری پیش از سفر به آمریکا به مادرش وکالت داد که تمام حقوق ماهانهاش را برای رفع مشکلات نیازمندان هزینه کند. حسین خلعتبری، در آمریکا ابتدا در دانشگاه شپارد دوره خود را آغاز کرد و سپس به دانشگاه تگزاس منتقل شد. استعداد خیرهکننده او در یادگیری و در پی آن هدایت هواپیما، باعث شده بود بهعنوان دانشجوی ممتاز شناخته شود و همه استادان از او بهعنوان یک دانشجوی برجسته یاد کنند. بهدلیل مهارت خاصی که در خلبانی داشت، دوره شلیک موشک ماوریک را که یک موشک هوا به سطح است و به وسیله آن میتوان انواع شناورها را هدف قرار داد، با موفقیت پشت سر گذاشت. سرانجام با دریافت گواهینامه خلبانی در هواپیمای اف۴ به ایران بازگشت و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستواندومی مشغول به خدمت شد.
پرواز عقابها به عراق
با شروع جنگ عراق علیه ایران، خلبان خلعتبری همگام با دیگر نظامیان برای دفاع از مرزهای ایران پیشقدم شد. او در حملات پایگاههای دشمن و با مهارت خاصی که در شیرجه زدن با هواپیما داشت، همه اهداف از پیش تعیین شده را بمباران میکرد. آذر سال ۱۳۵۹ قرار شد نیروی دریای و هوایی ایران به دو اسکله «البکر» و «الامیه» حمله کنند. حسین خلعتبری همراه شماری دیگر از خلبانان شجاع نیروی هوایی همچون شهید سرلشکر خلبان «عباس دوران» و شهید سرلشکر خلبان «علیرضا یاسینی» برای این ماموریت انتخاب شدند. 7آذر ماه روز عملیات، خلبانان شجاع ایرانی به سمت آسمان عراق به پرواز درمیآیند و خلبان خلعتبری با مانورهای دیدنی، خود را در بهترین موقعیتها قرار میدهد و یکی پس از دیگری ناوچههای عراقی را غرق میکند. خلعتبری در این عملیات توانست ناوهای اوزا، ناوهای مین جمع کن، ناو نیروبر و چندین اژدرافکن به ارزش کلی ۲۴۰ میلیون دلار را هدف قرار دهد و نیروی دریایی عراق را نابود کند. پس از این عملیات بود که به شهید خلعتبری، لقب «حسین ماوریک» و «شکارچی ناوهای اوزا» را دادند. ناوچههای اوزای عراق، قایقهای موشکاندازی بود که بهعلت برد بلند موشک و قابلیت مانورش، میتوانستند ناوهای ایران را در خلیجفارس مورد هدف قرار دهند.
هدف، حمله به مواضع نظامی دشمن بود
با وجود اینکه دشمن درطول جنگ تحمیلی بارها مردم بیدفاع را هدف بمباران قرار میداد، اما خلبانان ایرانی حین ماموریت دقت میکردند تا آسیبی به مردم عراق وارد نشود. در خاطرات شهید خلعتبری آمدهاست: «در دزفول زنی بچه سوختهاش را بغل من گذاشت و گفت: «بیغیرت تو خلبان ما هستی؟ بگیر!» خواستم به او بگویم: «ما بیغیرت نیستیم. اسلام به ما اجازه اقدام مشابه را نمیدهد.» اما در مقابل عصبانیت زن سکوت کردم. بعد از سقوط خرمشهر، شنیدم دشمن به پیرها و بچهها رحم نکرده. با خود عهد کردم تلافی کنم. وارد خاک عراق که شدم نخستین چیزی که جلب توجه کرد یک مدرسه بود. دستم روی دکمه شلیک رفت که دیدم مادری در حیاط مدرسه فرزندش را در آغوش گرفت و به گوشهای پناه برد. با دیدن این صحنه بهخود آمدم و از خشم، یک رگبار هوایی شلیک کردم. سپس به سمت اهداف نظامی رفته و آنها را به آتش کشیدم.»
همچنین در یکی از عملیاتها از سوی فرماندهی به پایگاه ششم شکاری مأموریت داده میشود تا پل الاماره را مورد هدف قرار دهند. خلعتبری و چند تن از خلبانان شجاع این پایگاه برای انجام ماموریت انتخاب میشوند. پل درست وسط شهر بود، خلعتبری وقتی روی پل میرسد حملات ضدهوایی دشمن به اوج خود رسیده بود. خودروهایی که مشخص بود شخصی است، روی پل در حال حرکت بودند. خلعتبری با پذیرفتن خطر دور میزند تا خودروها از پل عبور کنند و سپس به پل شلیک میکند. وقتی از او سؤال کردند، چرا چنین کردی، گفت: «فرزندی یکساله دارم، یک لحظه احساس کردم که ممکن است، توی ماشین بچهای مثل «آرش» من باشد و چگونه قبول کنم که پدری بچه سوختهاش را در آغوش بگیرد؟»
شهیدی با دو مزار
اولین روز عید سال ۱۳۶۴، حسین خلعتبری و ستوان عیسی محمدزاده بهعنوان شیفت آلرت پایگاه سوم شکاری همدان بودند که ناگهان صدای آژیر بلند شد و در پایگاه حالت آمادهباش اعلام شد. خلعتبری همراه ستوان محمدزاده، با یک فروند هواپیمای اف ۴ با رمز «سلیمان-۳۱» برای مقابله با هواپیماهای دشمن به پرواز درآمد و در منطقه سقز کردستان، با دو فروند میگ ۲۳ و یک فروند میگ ۲۵ دشمن درگیر شد. یکی از میگهای ۲۳ پس از برخورد موشک، منهدم شد، اما یک فروند میگ ۲۵ که در تعقیب آنها بود به هواپیمای فانتوم شلیک کرد. ستوان محمدزاده موفق شد اجکت کند و از هواپیما جدا شود، ولی خلبان حسین خلعتبری فرصت اجکت پیدا نکرد و به شهادت رسید. پیکر مطهر او طبق وصیت خودش در قله میرزا کوچکخان رامسر به خاک سپرده شد، اما بعد از شهادتش تکهای دیگر از پیکر مطهرش پیدا شد. سرتیپ 2خلبان سیاوش مشیری در اینباره میگوید: «دو هفته بعد از شهادتش به ما اطلاع دادند تکهای از هواپیمای شهید خلعتبری در محل درگیری هوایی پیدا شده است. آنچه پیدا شده بود کلاه و سر شهید حسین خلعتبری بود. سر مطهرش به درخواست مردم، درمحل سقوط هواپیما در شهرستان سقز به خاک سپرده شد. هماکنون شهید حسین خلعتبری دو مزار دارد؛ یکی در سقز کردستان و دیگری در رامسر.»
نابغه جنگی از نگاهآمریکاییها
پزشکان او را از پرواز منع کرده و گفته بودند که بهخاطر ساییدگی ستون فقرات نباید پرواز کند. اگر به توصیه پزشکان گوش نمیکرد ممکن بود تا آخر عمرش ویلچرنشین شود، اما بهگفته شاهرخ خلعتبری، برادر شهید، او گفته بود: «حاضرم تا آخر عمر ویلچرنشین شوم ولی تا روزی که میتوانم، برای دفاع از کشورم در ماموریتها پرواز میکنم.» مجلههای جنگی آمریکا، بارها از حسین خلعتبری بهعنوان یک نابغه جنگی و خلبانی توانمند در هدایت هواپیمای «اف۴» در پروازها و مانورهای حساس نظامی و عملیاتی نام بردند. همچنین نام او بهعنوان یکی از شاگردان موفق و ممتاز دانشگاه شپارد و تگزاس، در فراگیری علوم خلبانی «اف۴» در دوران آموزش، در مصاحبهها و گفتوگوهای استادان این دانشگاه برده شده است.
مکث
چرا شهید خلعتبری، حسین ماوریک شد؟
امیر سرتیپ خلبان حسین چیتفروش، از خلبانان پیشکسوت نیروی هوایی ارتش میگوید: «شهید سرلشکر حسین خلعتبری اعجوبهای مثالزدنی و یکی از ستارگان درخشان تاریخ ایران اسلامی، دفاعمقدس و نیرویهای مسلح است. او قهرمانی بود که مسئولیت پشتیبانی و صیانت از دریا و برقراری امنیت در خلیجفارس و پایگاه بوشهر را برعهده داشت و یکی از خلبانان و ستارگان ویژه در این پایگاه هوایی بود که از لحاظ مردمی و بین خلبانان به حسین ماوریک معروف بود. ماوریک یک موشک ضددریاست که اهداف متحرک را در دریا مورد هدف قرار میدهد. بهدلیل اینکه خلعتبری بیشتر ماموریتهای خود را علیه اهداف دشمنان در دریا انجام میداد به این نام معروف بود.»
مکث
خلبانی که نماینده ایران در دادگاه لاهه شد
شهید «حسین خلعتبری» افسری نکتهبین و باهوش بود. مدتی از جنگ نگذشته بود که وی برای دفاع از حقوق ایران که درگیر جنگی ناخواسته شده بود، بهعنوان نماینده ویژه ایران در دادگاه بینالمللی لاهه حضور یافت تا در برابر دولتمردان غربی و عربی، از حقوق کشور عزیزمان دفاع کند و در این امر خطیر با ابتکار عملی که در آنجا به خرج داد، حقانیت ایران را در جنگ ثابت کرد. قاضی دادگاه به سمت وی با خودکاری که در دست داشت به حالت شماتت اشاره کرد و گفت: «شما متجاوزید!» حسین خلعتبری به حالت خشم و بهطور ناگهانی خودکار قاضی را از دست او گرفت. حسین خلعتبری در مقابل اعتراض قاضی که گفت چرا خودکارم را از دستم گرفتی، گفت: «وقتی شما از این خودکار نگذشتی و در مقابل زور از خودت دفاع کردی! چطور ما از کشور و ناموسمان در مقابل تجاوز بگذریم و از خودمان دفاع نکنیم!» قاضی لحظهای مکث کرد و گفت: «حق با شماست.»
شهیدخلعتبری به روایت دوستان و خانوادهاش
پیشنهاد ماندن در آمریکا را نپذیرفت
روستای «بصل کوه» شهرستان رامسر در استان مازندران جایی است که امیر سرلشکرحسین خلعتبری در آن به دنیا آمد و مقطع ابتدایی را در آنجا تحصیل کرد. او بعدها بهدنبال تحقق آرزویش که خلبانی بود مدارج تحصیلی را سپری کرد اما حتی روزی که پایش به بهترین دانشگاههای آمریکا باز شد، هویت ایرانیبودن خود را فراموش نکرد و در مقابل وعدههای پرزرق و برق، حاضر به ماندن در آمریکا نشد و راهی ایران شد. در مستندهای «سیمرغی دیگر» و « افسانه» جمعی از اهالی این روستا، معلم و خانواده شهید خلعتبری از مردی سخن میگویند که هیچگاه اهالی باصفای روستای بصل کوه را فراموش نکرد.
برای ایران ماند
احترام خلعتبری، خواهر شهید از روزی میگوید که دلتنگ حسین شده بود و میخواست از هر راهی شده مانع از ادامه پرواز برادر خود شود؛ «رده پروازی حسین پر شده بود و میتوانست دیگر پرواز نکند. یک روز من و حسین در باغ پدرم قدم میزدیم. به او گفتم: «حسینجان! دیگر پرواز نکن. تو الان میتوانی درخواست بدهی که فرمانده پایگاه شوی و دیگر مجبور به پرواز نیستی. بعد از گفتن این جمله، حسین خم شد و مشتش را از خاک پر کرد و رو به من کرد و چند سؤال پرسید: «این خاک برایت عزیزتر است یا همسرت... این خاک برایت عزیزتر است یا فرزندت... این خاک برایت عزیزتر است یا من؟» و من بعد از هر سؤال میگفتم: «این خاک!» میدانستم هدفش از این سؤال چیست. او به من گفت: «پس چطور از من میخواهی بمانم و از خاکم دفاع نکنم؟» بعد حسین با صدای بلند شروع کرد به آواز و این چند بیت را خواند: «سینه خواهم شرحه شرحه از فراق، تا بگویم شرح درد اشتیاق... هر کسی کو دورماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش...» از کسی که در دانشگاه آمریکا نفر اول شده بود، اما بهخاطر کشورش ایران، حاضر به ماندن نشده بود انتظاری غیر از این نبود.
مدالی که رهبر به حسین داد
زندگی مشترک شهلا دولتشاهی با حسین خلعتبری بیشتر از 5سال نبود و با شروع جنگ، حسین اغلب در ماموریت بود و کمتر در خانه دیده میشد. دولتشاهی میگوید: «آیدا، فرزند اولمان، یکساله بود که جنگ شروع شد و درست از آن روز به بعد حسین را کمتر در خانه میدیدیم. روز اول نوروز سال1364 حسین شنید که وضعیت قرمز شده. بلافاصله برای رفتن به پایگاه آماده شد. آیدا و آرش را بوسید و رفت و گفت بچهها را به تو میسپارم. بعد از رفتنش دیدم که در تقویم برای من نوشته: «برای همیشه دوستت دارم.» حسین همان روز به شهادت رسید.» روزهای بعد از شهادت حسین، برای همسر و خانوادهاش به سختی گذشت. همسر شهید از روزی میگوید که هدیه رهبر معظم انقلاب مایه آرامش او و خانوادهاش شد: «بعد از شهادت حسین از نظر مالی دچار مشکل شدیم و من که تا آن روز از هیچکس در خواست کمک مالی نکرده بودم مستاصل مانده بودم که چه کنم. از اینکه درآن شرایط حسین نبود که مثل همیشه با او مشورت کنم ناراحت بودم. شب با خدا درددل میکردم که خوابم برد. در خواب حسین را دیدم که لبخند میزند. او با آرامش خاصی گفت که خدا ما را تنها نمیگذارد. این خواب را به فال نیک گرفتم. همان روز یکی از دوستان حسین به منزلمان آمد و آرش را با خودش نزد مقام معظم رهبری برد. آن روز از حسین بهخاطر شهامتش تجلیل شد و مدال فتح به او تعلق گرفت. پسرش به جای پدر، مدال را به خانه آورد و با این مدال سختیها را فراموش کردم.»