مارک تواین
آنها رفتند و من به کلک برگشتم. پکر و بد حال بودم، چون میدانستم کار غلطی کردهام، و هیچ فایدهای هم ندارد که بخواهم درستش کنم، آدمی که از همان بچگی تو خط درست نیفتاده باشه درستبشو نیست. پایش که میافتد زه میزند و کار را خراب میکند. آن وقت یک دقیقهای فکر کردم و با خودم گفتم: صبر کن ببینم، اگر کار درست میکردی و جیم را لو میدادی، حالا حالت بهتر بود؟ گفتم نه، حالت بد بود، حالت عین همین حالا بود. گفتم خب، پس فایدهاش چیه که یاد بگیری کار درست بکنی، وقتی کار درست دردسر دارد و کار غلط دردسر ندارد و نتیجهاش هم یکی است؟ گیر کردم. جوابش را نداشتم.
سرگذشت هاکلبری فین
در همینه زمینه :
بوک مارک