اژدها متولد میشود
با لباس یکدست زرد، وسط دایره محاصره شده. هر چند لحظه یک بار، یک نفر از روی محیط دایره به سمت مرکز حرکت میکند. او دستانش را تکان میدهد و صدای گربه درمیآورد و آن شخص را نقش برزمین میکند. چند دقیقه بعد دایره متلاشی میشود، ولی مرکزش همچنان سرپا ایستاده است. او «اوما تورمن» در فیلم« بیل را بکش» نیست؛ «بروس لی» است؛ یکی از بزرگترین نمادهای فرهنگ پاپ. او جوانی هنگکنگی است که در عرض چند سال توانست سینما را به تسخیر خودش درآورد.
«لی جون فن» که بعدها به بروس لی شهرت پیدا کرد، سال1940 در سانفرانسیسکو به دنیا آمد. وقتی 12ساله شده بود، به کالج «Ls Salle» میرفت. یک روز مثل خیلی از ما، داشت از یک محله خلاف رد میشد که حسابی از دست بچههای محله کتک خورد. از فردای آن روز تصمیم گرفت که به کلاس آموزش هنرهای رزمی برود. دهه60 دوباره به آمریکا رفت و زیرنظر «اد پارکو» دفاع شخصی یاد گرفت. چند سال بعد هم یک مدرسه آموزش کنگفو تاسیس کرد که به ستارگان سینما نظیر «استیو مک کوئین» و «جیمز کابرن» هنرهای رزمی یاد میداد. سال1971 بهخاطر بازی در نقش استادی که میخواست به شاگرد نابینایش کنگفو یاد بدهد، یکدفعه در هالیوود مشهور شد و پول خوبی به جیب زد. پولها را برداشت و دوباره به هنگکنگ رفت. در آنجا با یک تهیهکننده باهوش به نام «ریموند چاو» نخستین فیلم هنگکنگی را که در آن، نقش اول را بازی میکرد، ساختند: «رئیس بزرگ». این فیلم که بارها از تلویزیون خودمان پخش شده، در شرایط سختی ساخته شد، اما موفقیت عجیبی در اکران داشت. موفقیت اسرارآمیز بورس لی باعث شد کمپانی «برادران وارنر» درهالیوود تهیهکنندگی فیلم بعدیاش «اژدها وارد میشود» (1973) را برعهده بگیرد. این فیلم هم بهخاطر سکانس معروف مبارزه در تالار آیینه، بسیار مورد توجه قرار گرفت. بروس در اوج بود، کتککاریها و بزنبزنهایش به همه جای دنیا نفوذ کرده بود، کار و کاسبی آموزشگاههای هنرهای رزمی بهخاطر فیلمهای او سکه شده بود، جوانها ادای او را درمیآوردند، درآوردن صدای گربه در دعواهای محلی باب شده بود و...که یکدفعه خبر رسید که او مرده است، به همین سادگی. معلوم نبود که علت مرگش چیست. هنوز هم معلوم نشده. انگار تاریخ برای اسطورهها یک جور رقم میخورد. اما این حرفها توی کت هوادارانش نمیرفت. آنها منتظر فیلم جدید «بروس لی» بودند. 5سال بعد از مرگ او، فیلمی با عنوان «بازی مرگ» ساخته شد که شخصی شبیه بروس لی، بازیگر نقش اولش بود. اسطوره دوباره زنده شده بود. مردم دوباره به سینماها کشیده شدند. همه میدانستند که بازیگر روی پرده سینما، بروس لی نیست، اما به یاد او مدام سوت و کف میزدند و «دمت گرم» میگفتند.