کثرتگرایی اخلاقی در لایههای پنهان نظریات دینی
وحید غیاثی- پژوهشگر حوزه اخلاق
در زندگی اخلاقی حقیقت یکتا یا واحد نیست. حقایق بسیاری وجود دارند که گاه ناقص و گاه متعارضاند. این به آن معنا نیست که هیچ حقیقتی وجود ندارد (چنان که ادعای شخصیانگاران است) همچنین بهمعنای نسبی بودن تمام حقیقت نیز نیست (چنان که باور نسبیگرایان است). بلکه به این معناست که دستکم در موقعیتهای مختلف حقیقتی واحد به تنهایی وجود ندارد بلکه موقعیتهای مختلف نیاز به نگرشی درخور خودشان دارند. بهعبارت دیگر یک مبنا و تئوری اخلاقی در همه موقعیتها و شاید بتوان گفت حتی نسبت به همه افراد، کاربرد ندارد.
این احتمال نیز وجود دارد آن دسته از اندیشمندان اخلاق که قائل به نسبیت در اخلاق شدهاند نیز بهدلیل اعتقاد به همین مطلب نتوانستهاند از مطلقگرایی (مطلقگرایی به این معناست که تنها یک نظریه راه صواب را نشان میدهد و دیگر مکاتب اخلاقی ناصواب است) دفاع کنند و البته بهدلیل نداشتن مبنایی که بتواند همه موقعیتها را شامل شود در چاه نسبیت افتادهاند.
از طرف دیگر آنچه بهعنوان میراث اندیشمندان حوزه اخلاق از ۲۵۰۰سال پیش تاکنون به ما رسیده از دو جهت قابل بررسی و تامل است: اندیشمندان غیرمسلمان از آن جهت که نظریات آنها حاصل فرایند تفکر و تعقل آنهاست و نیز از آنجا که تفکر فصل ممیز انسان و سایر موجودات است و موهبتی الهی جهت کشف حقایق است، در غیرمواردی که عقل آمیخته به وهم میشود، آنچه در فرایند تفکر برای این اندیشمندان حاصل شده است حقایقی است که کشف شدن آنها مقصود خدای متعال نیز است. البته روشن است در مواردی که بعضا این حقایق را با برخی انحرافات فکری آمیختهاند قابل پذیرش نیست. کما اینکه بعضی از اندیشمندان مسلمان نیز که به تعالیم دینی تسلط دارند، برخی از این حقایق را تأیید یا تکمیل کردهاند. بهعنوان مثال مرحوم علامه مصباح یزدی در کتاب نقد مکاتب اخلاقی ضمن بیان نقاط ضعف نظریههای اخلاقی برخی نکات مثبت آنها را نیز تأیید میکند.
جهت دوم در بررسی نظریات و مبانی اندیشمندان مسلمان حائز اهمیت است. ایشان در بیان دیدگاههای اخلاقی خود به عناوینی اشاره میکنند که در عین اشتراکات، تفاوتهایی نیز باهم دارند مرحوم علامه محمدتقی جعفری به رابطه اخلاق و زیباییشناسی اشاره میکنند و ارزشهای اخلاقی را زیباییای میدانند که عقل درک میکند. علامه جوادی آملی اخلاق را مثل پزشکی میدانند که دایر مدار باید و نباید و بود و نبود است. مرحوم علامه مصباح نیز تنها اندیشمند حوزوی هستند که نظریه اخلاقی ارائه دادهاند و تقریر ایشان از اخلاق اسلامی نظریه غایتگرایانه است لکن از طرفی به مصلحت فرد و جامعه اشاره میکنند که حکایت از نوعی نگاه سودگرایانه دارد و از طرف دیگر غایت اخلاق را قرب الهی میدانند که حاکی از خودگرایی اخلاقی است.
بنابراین همانطور که مشخص است، اندیشمندان مسلمان هرچند نسبیت در اخلاق را مردود میدانند اما بر مطلق بودن نظریه اخلاقی اسلام نیز اصراری ندارند.
برای اتمام حجت در این خصوص به برخی آیات قرآن کریم نیز اشاره میشود. خدای متعال در قرآن کریم رفتار اخلاقی را در موقعیتهای مختلف براساس همان موقعیت تعریف کرده است و همه موارد را یک سیاق واحد درنظر نمیگیرد. در یک موقعیت به پیامبر میگوید تنها از باید و نباید الهی پیروی کن و این پیرو بودن را به مردم نیز ابلاغ کن، «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یوحی الی».(الأنعام /50). در موقعیت دیگر با نگاهی وظیفهگرایانه میفرماید من فقط وظیفه انذار شما را دارم، «إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ» (الملک26)و یا در جای دیگر با نگاهی غایتگرایانه به مصلحت جامعه در مقابل با کفار میفرماید با آنها بجنگید تا فتنه آنها را از بین ببرید، «وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکونَ فِتْنَه» (الأنفال/39).
بنابراین «خیر» نه مؤلفهای واحد بلکه برخوردار از مؤلفههای متکثر است. معیارهای متفاوت برای ارزش اخلاقی وجود دارد. هر یک از این مؤلفهها معقول است ولی هیچکدام تنها معیار معقول نیست. هر کدام از آنها روشنکننده بخشی از واقعیت است. یک تابلوی تبلیغاتی بزرگ را درنظر بگیرید که تعدادی نورافکن در بالا و پایین آن نصب شده است. هر کدام از آنها بخشی از آن تابلو را روشن میکند با نگاهی دقیقتر میتوان گفت که هر نورافکن یک قسمت را کاملاً روشن مینماید و مابقی تابلو را کمی نور میتاباند؛ عقیده نگارنده بر این است که نظریات مختلف اخلاقی در عین تمایزی که دارند دارای نقاطی مشترک نیز هستند و هر کدام از آنها بخشی از واقعیت را بیشتر مکشوف میسازند و بخشهای دیگر را تا حدی. و البته برای کشف تمام واقعیت به همه آنها نیاز است.
ممکن است خواننده محترم به این سؤال رسیده باشد که در بحث فوق برای تعارضات اخلاقی و البته دوراهیهای اخلاقی راهکاری ارائه نشده است؛ بهتر است گفته شود در این نگاه، سازگاری شرط لازم به شمار نمیآید هرچند از وجود سازگاری بین نظریات اخلاقی نیز مأیوس نمیتوان بود. اما اصل وجود تعارض و ناسازگاری هم در این نگاه به اخلاق نهتنها ناخوشایند نیست بلکه مفید و حائز اهمیت نیز هست. چراکه تعارض در جایی ناخوشایند است که تردید بین خوب و بد وجود دارد و حال آنکه در این نگاه تعارض بین خوب و خوبتر است بنابراین هر کدام که انتخاب شود موردتأیید است.