نوشتن از راز مگوی برخی از ممالک
محمدعلی گودینی، داستاننویس از کتاب جدیدش؛ «برادر حنیف» و کتاب و کتابخوانی میگوید
آراسته سلیمی توپقراء-خبرنگار
محمدعلی گودینی، داستاننویس، متولد سال 1335در شهر کنگاور است اما از دوران نوجوانی در شهر تهران زندگی میکند. گودینی سالها در فضاهای کارگری بهعنوان کارگر ساده کار کرده و برای همین اکثر داستانهایش رنگوبوی فضاهای کارگری دارد و دغدغههای این قشر از جامعه را بازتاب میدهد؛ بهویژه در سالهای قبل از انقلاب اسلامی که وضعیت کارگران بهشدت بغرنج بود و حکومت ستمشاهی توجه چندانی به معیشت کارگران نداشت. گودینی سالها در یک کارخانه کار کرده و بعد از انقلاب اسلامی در کارخانه محل کار خود عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی بوده و همزمان در 2 نشریه نیز مسئول صفحه ادبی بوده است. از آثار این نویسنده میتوان به داستان «صعود»اشاره کرد که در دومین دوره مسابقات بنیاد جانبازان رتبه دوم را به دست آورد و داستان«آجر بهمنی» که در سومین دوره همین مسابقات رتبه سوم را بهدست آورده است. کتاب «لبخند تلخ» وی هم در مسابقات قلم زرین جزو 5 اثر اول انتخاب شد و داستان«شیرین» در دوره دوم جایزه عذرا رتبه دوم و نیز کتاب«نورد» در نخستین دوره مسابقات ادبی کارفرمایان و کارگران رتبه سوم را بهدست آورده است. رمان «تالار پذیرایی پایتخت» گودینی هم در جشنواره داستان انقلاب مورد تقدیر قرار گرفت. این کتاب برگزیده جایزه کتاب فصل بود و در سومین دوره جایزه جلال هم تقدیر شد. از دیگر کتابهای این نویسنده میتوان به «زنی با کفشهای مردانه» و «سایه اژدها» اشاره کرد. بهتازگی هم کتاب«برادر حنیف» به قلم محمدعلی گودینی تألیف و منتشر شده است. درباره این کتاب و سایر آثار نویسنده و همچنین دیدگاههایش درخصوص ادبیات داستانی و کتاب و کتابخوانی با او گفتوگو کردهایم.
بهتازگی کتاب«برادر حنیف» به قلم شما منتشر شده که درباره زندگی و رشادتهای یکی از شهدای اطلاعات و عملیات است. مختصری درباره این اثر جدید خود بگویید.
کتاب «برادر حنیف» زندگینامه مستند داستانی شهید نبیالله شاهمرادی است که از وی با عنوان «معمار امنیت کردستان» یاد میشود. این موضوع در روی جلد کتاب و در کنار عنوان اصلی اثر هم آمده است. شهید حنیف یکی از پایههای ایجاد، توسعه و پایداری امنیت در شمال غرب کشور بود. او در سمتهایی چون فرمانده اطلاعات قرارگاه حمزه، فرمانده قرارگاه نصر و معاون اطلاعاتی نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش ارزندهای در ایجاد و تثبیت امنیت در کشور بهویژه کردستان داشته است. شهید حنیف در ۱۹ دی ۱۳۸۴ به همراه سردار شهید احمد کاظمی، فرمانده نیروی زمینی سپاه و چندی از فرماندهان دیگر بر اثر سقوط هواپیما به شهادت رسید. کتاب برادر حنیف از سوی انتشارات انجمن پیشکسوتان سپاس منتشر شده است.
شما در مقدمه کتاب به سختیهای نوشتن از نیروهای اطلاعات -عملیات اشاره کردهاید. دست نویسنده موقع نوشتن از این موضوع تا چه اندازه باز است و معمولا با چه محدودیتهایی مواجه است؟
نوشتن از نیروهای اطلاعات -عملیات؛ با محدودیتهای سر راه، در هر موقعیتی، کاری بس دشوار است. گاه نام بردن از شخصیتهای حقیقی، اصلی و فرعی؛ بهویژه نوشتن از نحوه اجرای عملیاتها و اهداف آن خط قرمزهای دارد که دست نویسنده را میبندد. اینها بهویژگی و حساسیت عملیاتها، به پیروزیها و شکستها و برخی ملاحظات مرتبط با آن برمیگردد. فاشکردن دقیق موقعیتهای جغرافیایی یا زمانی به لحاظ سیاسی، امنیتی و نظامی، حداقل تا سالها، مقدور نیست. این خود، قانون و عرف جهانی دارد. رازمگویی است که در برخی ممالک هرگز افشا نمیشود. با این حال، بازتاب محدودیتها؛ معذوریتهایی هم دارد که قدرت مانور قلم نویسنده را در چارچوبی خاص محصور میکند. از اینرو مؤلف؛ برای ادای حقمطلب با تنگناهایی روبهرو است و باید از تمام منابع قابل انتشار نهایت بهره را ببرد. شاید بتوان گفت؛ سوژه حکم کوه یخی عظیمی را دارد که تنها بخشی از آن پیداست و قسمت عمده آن زیر آب مانده است.
برای نوشتن کتاب «برادر حنیف» چقدر منابع در اختیار شما قرار گرفت و خودتان برای تکمیل آن منابع چه اقداماتی را انجام دادید؟
زمانی که کار نگارش این کتاب به من پیشنهاد شد، ۷۰۰ صفحه متن مستند در اختیار من قرار گرفت که در ادامه اطلاعاتی را هم از طریق مصاحبه با برخی همرزمان و خانواده شهید بهدست آوردم که پس از جمعآوری اطلاعات، طرح کار ریخته شد. البته برای تکمیل اطلاعاتی که داشتم به شهر اصفهان هم سفر کردم تا از نزدیک با اطرافیان شهید دیدار و گفتوگو کنم. سرانجام در سال 1396نوشتن کتاب حاضر را براساس منابع و اطلاعاتی که درباره شهید نبیالله شاهمرادی بهدست آورده بودم شروع کردم. در پروسه نگارش تا چاپ کتاب، چندین نوبت اطلاعات تغییر کرد و اطلاعات جدید جایگزین شد و بارها از سوی خانواده شهید و ناشر مورد بازبینی قرار گرفت. من سعی کردم حجم کتاب بیشتر از ۳۰۰ صفحه نشود تا مطالعه آن برای مخاطب راحتتر باشد. عنوان کتاب را در ابتدا «صبح پرواز حنیف» انتخاب کرده بودم که پیش از چاپ نام کتاب به «برادر حنیف» تغییر کرد.
شما بهعنوان یک داستاننویس، کتاب«برادر حنیف» را که براساس یک زندگی واقعی است در قالب زندگینامه داستانی نوشتهاید، برای این کار چه میزان از تکنیکهای داستاننویسی بهرهبردهاید؟
بله، من در کتاب «برادر حنیف» سعی کردم با توصیف و فضاسازی، قالب داستانی بهکار بدهم، چون داستان ماندگار میشود. اگر میخواستم داستان را فقط به حالت مستند و خطی جلو ببرم، شاید ۵۰ صفحه بیشتر نمیشد، ولی با فضاسازی، توصیف و شخصیتپردازی، فضای داستانی پررنگتر شد. در مجموع، من در این کتاب بیشتر از زاویه دید یک داستاننویس جلو رفتم. چون فضاسازی، شخصیتپردازی و... را در کار استفاده کردم.
همچنین سعی کردم از ابتدا تا انتهای کتاب زبان ساده را برای متن بهکار گیرم. چون خودم سخنرانیها و دیالوگهای ثقیل را که کسی چیزی از آنها نمیفهمد نمیپسندم. برای همین روش فعلی را برای این کتاب برگزیدم. البته من همواره در طول دوران نویسندگیام سعی کردهام در تمامی آثارم از واژگان و جملات ساده و همهفهم استفاده کنم.
بهعنوان یک نویسنده که سالها با کتاب و ادبیات سرو کار دارید، ویژگیهای یک کتاب خوب را در چه مواردی میدانید؟
در رابطه با اینکه یک کتاب خوب چه ویژگیهایی باید داشته باشد به دیدگاه مخاطبان بستگی دارد؛ سلیقه افراد، متفاوت است. بهعنوان مثال برخی بهدنبال کتابهای تاریخی، برخی اجتماعی و برخی سیاسی و دیگر موارد هستند و بنده نمیتوانم بگویم که چه کتابی خوب است، چرا که نیازهای افراد متفاوت است. اما یک کتاب خوب باید نیمنگاهی هم به جامعه حاضر خود داشته باشد تا اگر کار او را سالها بعد دیدند بتوانند قضاوت کنند. همانطور که هماکنون بعضی از روانشناسها کتابهایی مانند «بینوایان» اثر ویکتورهوگو را میخوانند و درباره اجتماع آن زمان قضاوت میکنند. به عقیده بنده بُعد تاریخی یک کتاب نیز حائز اهمیت است.
شما معمولا در کتابهای خود به ابعاد تاریخی ماجراها هم توجه دارید. آیا تعمدی در این زمینه دارید یا فضای داستانهایی که شما مینویسید چنین بستری را برای آثارتان ایجاد میکند؟
با توجه به اینکه من نویسنده کتابهای انقلاب اسلامی و دفاعمقدس هستم، نوشتههایم نهتنها درباره مسائل اجتماعی است بلکه نیمنگاهی هم به تاریخ دارد. اگر شروع به نوشتن کتابی کنم با این دیدگاه آغاز میکنم که اثری ماندگار در زمینه تاریخی هم داشته باشد و به زمان خودش استناد کند. از آنجا که خود بنده وقتی کتابهایی را میخوانم تصور میکنم که چگونه لباس میپوشیدند و چگونه افکاری داشتند، سعی میکنم در نوشتههایم به بُعد تاریخی نیز بپردازم تا برای نسلهای بعدی ملموستر بهنظر برسد.
شما بهعنوان یکی از نویسندگان ادبیات دفاعمقدس که سالهای در این عرصه فعالیت دارید، شرایط بازار کتاب در حوزه کتاب دفاعمقدس را چطور ارزیابی میکنید؟
کتابهای حوزه دفاعمقدس از اقبال زیادی بین مردم برخوردار است و این نشان از موفقیت این حوزه دارد. بسیاری از کتابهای این حوزه باید تجدید چاپ شود و نویسندگان و ناشران آن از این سرمایهای که گذاشتهاند سود ببرند. بنده کتابی نوشتهام به نام «چتربازی در امواج»، زندگینامه شهید غواصی است که کارهای بسیار بزرگی کرده اما در محل زندگیاش حتی یک کوچه بهنام آن شهید نیست. چون احساس تعهد میکردم به سراغ او رفتم و با پرسش از دوستان، همسایگان و مادر شهید، داستان زندگی او را نوشتم و چاپ شد، بنابراین میتوان زندگینامه تک تک شهدا و جانبازان را به رشته تحریر درآورد و این شهید یا جانباز برای نسلی که زیر بمباران شبکههای ماهواره، فضای مجازی و ضدانقلاب هستند الگو قرار گیرد.
در کنار آثاری که در حوزههای انقلاب اسلامی و دفاعمقدس مینویسید، بسیاری از خوانندگان کتاب در ایران شما را یکی از نویسندگان فعال ادبیات کارگری میشناسند. بهعنوان نویسندهای که در این حوزه آثار متعددی دارید، بفرمایید ادبیات کارگری ما امروز چه جایگاهی در میان تودههای مردم دارد؟
چندی پیش در یکی از سایتها خوانده بودم که ادبیات کارگری ما دیگر جایگاهی بین مردم ندارد. درحالیکه من که کارگر از کارافتادهای هستم که بهدلیل آلودگی محیط کار مستمریبگیر تأمین اجتماعی شدهام،3 رمان و 4مجموعه داستان کارگری منتشر کردهام. کسانی که میگویند ادبیات کارگری جایگاهی ندارد پس چرا سراغ کارهای من نیامدهاند؟ اگر بخواهیم درست و سنجیده قضاوت کنیم باید بگوییم که دستکم صاحبان کارخانههای کوچک و بزرگ باید از این رمانها و مجموعه داستانها حمایت میکردند. نه وزارت کار از این کتابها حمایت کرد و نه نهاد دیگری. درحالیکه از میان 30عنوان کتاب من 7 جلدش کارگری است و جوایز مختلفی را هم بهخودش اختصاص داده است.
در این زمینه میشود از تشکلهای صنفی مثل خانه کارگر انتظار داشت که از آثاری که توسط نویسندهای که پیشینه کارگری دارد و از موضوع کارگران هم مینویسد، حمایت کنند. آیا این تشکل صنفی، از شما در این زمینه حمایت نکردند؟
نه، حتی در خانه کارگر که خودم نیز عضو آنجا هستم حمایتی از آن نشد. من سالها عضو خانه کارگر بودم و جالب است بدانید جزو نخستین کسانی بودم که نشریه «کار و کارگر» را در آنجا راه انداختم. برای این نشریه من حتی گزارش هم تهیه میکردم و بهعنوان خبرنگار فعالیت داشتم و جدول کلمات متقاطع با موضوع کارگری مینوشتم. ولی هیچیک از جوامع کارگری ما که معتقدند عرق کارگر مانند خون رزمنده است به این کتابها التفاتی نداشته و ندارند و سراغی از من نگرفتند. من هم نیازی به سراغ گرفتن دیگران ندارم اما ادعاهایی که در زمینه حمایت از این آثار میکنند من را اذیت میکند. بیشتر کارهای من نیز مربوط به زمانی است که در بستر بیماری بودم. من نزدیک به 25یا 26بار به بیمارستان رفتم و برخی اوقات آثارم را در بیمارستان پاکنویس میکردم. در واقع اگر از کتابهای من حمایت کنند از همه ادبیات کارگری حمایت شده است. من انتظارم دارم کتابهای مرا بخرند و بخوانند و در کارخانهها و کتابخانههای کارخانهها در دسترس کارگران قرار دهند تا کارگران به حقوق خودشان آشنا شوند چون من بیشتر انتقادی مینویسم و آنها را با حقوقشان آشنا میکنم.
حالا که صحبت از ادبیات و فضای کارگری به میان آمد، درباره یکی از کتابهای موفق خودتان، «زنی با کفشهای مردانه» بگویید که یادآور روزهای پیش از وقوع انقلاب اسلامی در یک فضای کارگری است.
این موضوع بهمدتی قبل بازمیگردد. وقتی نوشتن رمان قبلیام یعنی «تالار پذیرایی پایتخت» را شروع کردم، هدفم مکتوب کردن تاریخ شفاهی از دیدگاه خودم بود. در فکرم این میگذشت که اگر تاریخ شفاهی را بهصورت داستان ثبت کنیم، میتوانیم باعث ماندگاری بسیاری در آن بشویم. به باور من برای بررسی اسناد در هرحال باید به سراغ بایگانی رفت اما داستان همواره در دسترس است و تأثیر بیشتری نسبت به تاریخ دارد. من از کودکی کار را با پادویی شروع کردم و بعد وارد کارگری شدم و مراتب مختلف آن را طی کردم. در خلال این سالها بود که متوجه شدم در ایران کسی درباره کارگران اثر داستانی ننوشته و اگر اثری هم پیدا کنیم آثار ترجمه شده از کشورهای شرقی و سوسیالیست است. کتاب «زنی با کفشهای مردانه» یک سند تاریخی است و میتواند محل اعتنا و توجه قرار بگیرد. بسیاری از اتفاقاتی که در این رمان روی میدهد را من به واسطه عضویتم در انجمنهای اسلامی و اتحادیههای کارگری با چشم خودم دیدهام. این رمان چکیدهای است از کل جنبش کارگری ایران در سالهای قبل و پس از انقلاب اسلامی و مدعی هستم که تنها رمان کارگری است که در ایران نوشته شده است. این رمان سرنوشت کارگران ایران را از بدو ورود به انقلاب اسلامی و دوران جنگ تحمیلی و در ادامه آنچه در دولت سازندگی بر سر آنها آمد را روایت میکند. در همین بخش است که من ماجرای ظلم این دولت به کارگران را روایت کردهام؛ اینکه چطور در این دوران قراردادهای ۸۹ روزه با اصلاح قانون کار باب شد که کارفرماها از زیر بستن قرارداد و بیمه کردن کارگر شانه خالی کنند.
مکث
«یک مشت خاک» سال 1371منتشر شد
کتاب اول من با عنوان«یک مشت خاک» در سال 1371منتشر شد. اوایل چندتا داستان کوتاه نوشتم که در نشریه «جُنگ سوره» منتشر شد. یکسری از داستانها را هم در مطبوعات چاپ کردم. بعد کتاب«یک مشت خاک » را که برای نوجوانان بود و شامل 3 داستان کوتاه بود سال 1370نوشتم که سال 1371به چاپ رسید. بعد از آن دیگر نمیخواستم نویسنده شوم و کتاب بنویسم و فقط از روی درد بود که مینوشتم ولی جایی ارائه نمیدادم. البته به مطبوعات میدادم.
یکبار آقای رهگذر(محمدرضا سرشار) گفت اگر کاری داری بیاور و انتشاراتی را به من معرفی کرد. من هم رفتم کارها را دادم. گفتند از اینها بهتر بنویس. یکبار هم رفتم حوزه هنری گفتند ما چاپ نمیکنیم. نوبتها پر است. من هم رفتم انتشارات قاضی کتابم را چاپ کردم. 250تومان هم از خودم گرفتند. دیدم اینطوری است. با خودم گفتم دیگر نویسندگی فایده ندارد. اما دوباره نوشتم. دو تا مجموعه داستان دادم به حوزه هنری که 9، 8سال توی نوبت بودند و یکی آنقدر کهنه شده بود که یکی دیگر به جایش دادم و سال 82چاپ شدند به نام «سیلاب و نبرد».