دلنوشتهای برای شهدای حادثه تروریستی در شیراز
آرزوهای جامانده در شاهچراغ
«مرجان زائری» همسر جانباز اعصاب و روان و یکی از فعالان فرهنگی، در یادداشتی برای وقوع حادثه تروریستی در حرم مطهر احمدبنموسی(ع) که منجر به شهادت و مجروحیت جمعی از زائران و هموطنان عزیز شد، دلنوشتهای نوشته است که در ادامه میخوانیم:
صدای اتوبوسها و عابرها، خستهاش کرده بود. این هفته برای تمام عمرش آه و حسرت کشیده بود، خودش میدانست فقط خدا میتواند و بس. نگاهی به انتهای کوچه انداخت و با دلی شکسته گفت مگر میشود به خانه رفت با افکار درهم و ناآرام که به سراغش میآمدن. چند هفته بود که از کار بیکار شده بود و در به در دنبال کار میگشت. محمدجواد خستهتر از هر روز راه را دور زد تا بتواند در تنهایی فکر دیگری کند.
به یاد حرفهای مادر مرحومش افتاد، چقدر این روزها دلش برای بودن مادرش تنگ شده است. یادش بخیر، همیشه به او میگفت: «هرجا کم آوردی، هرجا ناامید شدی، به باب الحوائج وصل شو ناامیدت نمیکنند.»
در دلش نوری روشن شد. دستش را روی گوشیاش گذاشت و شماره محبوبه را پیدا کرد، برایش متن کوتاه و پیامی گذاشت. من به زیارت میروم، زود برمیگردم. نگرانم نباشی.
کوچه را ترک کرد و تا آخرین خیابان راه را پیاده طی کرد، حتی دوست نداشت خلوت خودش را در تاکسی یا اتوبوسی تقسیم کند. فکر و فکر و فکر و تنها امیدش این بود که دلش را وصل کند به شاهچراغ. او بارها حاجت دلش را برآورده کرده بود و این بار با قدمهای محکم، با دلی روشن و با قلبی امیدوار برای گرهگشایی میرفت. تا شاهچراغ نذری را برآورده کند.
مدارک را در کلاسور مشکی در دستش جابهجا میکرد. ماشینها از کنارش میگذشتند، باد ملایم پاییزی صورتش را نوازش میداد و تاریکی از راه میرسید به نزدیکهای امامزاده که رسید نفسی تازه کرد، صدای صوت ربنا حال دلش را عوض کرده بود.
سبک و آرام پیش میرفت، نگاهی به شبستان انداخت. نگاهی به ضریح زیر لب زمزمه میکرد و تنها آرزویش شرمنده محبوب نشود، نگاهش به سقف آیینهکاری و چلچراغهای الوند و زیبا، فضای عرفانی و آرامشی که از کودکی همیشه در کنار چادر نماز گلدار مادرش اینجا میتوانست پیدا کند. پیرمرد با لبخندی دستش را به جلو آورد تا حس آرام بودن و قبولی زیارت را در دستان محمدجواد تقسیم کند و ناگهان دنیایش صدای جیغی از جنس تنهایی بود، او چه میدید... پیرمرد روی زمین کنارش در خون غلتیده بود و دیگر هیچ نبود جز صدای گلوله خون و آرزوهایی که حالا در میان شبستان شاهچراغ به وصل رسیده بودند.
کاش محبوب میدانست، همسر تازه جوانش آمده بود تا روزیاش را از میان صحنه متبرک آقا به خانه ببرد، کاش میشد، لبخند ساده پیرمرد را بر دیوارهای شهر نقاشی کشید. کاش میشد، صدای اذان را از گلدستههای شهر به وضوح میشنید، مثل کودکیها و صوت اذان...
سروده برای شهدای شاهچراغ
اقدام تروریستی اخیر در حرم حضرت شاهچراغ(ع) موجی از ناراحتی و غم را بین هموطنانمان به راه انداخت و بسیاری از کاربران در فضای مجازی حس و حال غمگین خود از این اتفاق را به اشتراک گذاشتند. اکبر دهبان نژادیان، شاعر گچسارانی داغ امروز مردم ایران در سوگ شهدای حادثه تروریستی شاهچراغ شیراز را با ابیاتی سوزناک توصیف کرد.
شعله کشم شعله کشم شعلهها
در غمِ افتادن این ماجرا
هان، خبر آورده زشیراز ما
واقعه شاه چراغ صفا
بسته به رگبار ستم آن عدو
زائر سجاده ی وصل خدا
در حرم امن الهی ببین
کودک و زن غرق به خون در جفا
در سحر تازه ی بیداریام
در سفر کرب و بلا جاریام
جان به تنم تازه شکوفا شده
غنچه ی دل در هدفت وا شده
خون شهیدان وطن در تنم
جان به کفم در هدف میهنم
پرچم ایران من آری کفن
در ره آن میدهدم جان و تن
مثل جد آبا و نیاکان خود
در ره آن میدهدم جان خود
آرشم و یار سلیمانیام
یار علمدار خراسانیام
گر بدهد اذن جهادم یقین
می شودم رستم ایران زمین
داعش و هم فتنه ی آل سعود
غرب پرستان شیطان جنود
آن که خیالات سبک سر کند
یا سخن اهل یهود بر کند
زیر سُم اسب وطن له شود
یا که سرش تیر قضا میرود
کرد و لُر و ترک و بلوچ و عرب
گیلکی و مازنی و ترکمن
جمله برادر در این آب و خاک
سر به سرند جمله به راه وطن
هان، بدانید سلیمانیام
بر هدف پیرِ جمارانیام