داستانی خواندنی به نام عباسآباد
روایتی از شکلگیری مجموعه منطقه گردشگری عباسآباد در گفتوگو با پدیدآورندگانش
عباس ثابتیراد
شهروندان تهرانی از مجموعه عباسآباد که این روزها مرکزی برای گذران اوقات فراغت آنهاست خاطرات زیادی دارند. عباسآباد طی روزهای طراحی و ساخت، شاهد اتفاقات زیادی بود؛ از آن روز که قلم ویکتورگروئن بر کاغذ لغزید و این مجموعه را در دل شهر تهران جدا کرد تا زمانی که مرحوم کازرونی بعد از انقلاب به رهبر انقلاب اسلامی نامه نوشت و خواست تا این مجموعه جایی باشد برای مردم و تا حالا. اما در شکلگیری این مجموعه بیتردید بعضی اشخاص تأثیری انکارناپذیر داشتند؛ گروهی که شاگردان مرحوم میرمیران بودند. چند همکلاسی دانشگاه در اواسط دهه80 دور هم جمع شدند و طرح اراضی عباسآباد را شکل دادند. یک نفرشان شد مدیرعامل شرکت، دیگری معاون شهرسازی و معماری، یک نفر عضو شورای سیاستگذاری و نفر دیگر هم مشاور. آنها 4 نفر بودند؛ بهنام اتابکی(مدیرعامل شرکت نوسازی عباسآباد)، سیدجواد میرحسینی(معاون شهرسازی و معماری شرکت نوسازی عباسآباد)،پیروز حناچی(عضو شورای سیاستگذاری عباسآباد) و مهرداد مالعزیزی(مدیرعامل مهندسین مشاور چغازنبیل). حالا بعد از گذشت یک دهه، محصول کار آنان، همین اراضی عباسآباد است؛ مجموعه آب و آتش، بوستان بنادر، پل طبیعت، آسماننما، بوستان نوروز و... . با آنها به گفتوگو نشستیم تا از این طراحی زیبای شهری بیشتر بدانیم.
بهنام اتابکی: من در تاریخ 18بهمن 84بهعنوان مدیرعامل شرکت نوسازی عباسآباد مشغول بهکار شدم. به محض شروع، قوانین این شرکت را با دقت مطالعه کردم. این شرکت یکی از بهترین قوانین را میان شرکتهای شهرداری تهران دارد؛ چراکه این قوانین، مصوب مجلس است و آییننامه اجرایی آن نیز در هیأت دولت تهیه شده است؛ از اینرو این شرکت میتواند نمونهای مناسب برای ساماندهی فضاهایی مانند بوستان ولایت، دریاچه خلیجفارس، پارک پردیسان و... باشد.
مجموعه عباسآباد بهترین قانون را داشت و میخواست مرکزیتی برای فضاهای شهری داشته باشد و با توجه به دیدگاههای آن روز قرار بود در اختیار نخستوزیری و شهرداری قرار گیرد. بسیاری از معماران برجسته جهان در آن دوره برای عباسآباد طرحهای مختلفی ارائه کردند، از آن جمله لویی کان، کنزو تانگه و در نهایت یک شرکت انگلیسی به نام لیوین دیویس که طرح DownTown تهران را که مجموعه نخستوزیری در یک سمت و مجموعه شهرداری هم در سمت دیگرش قرار داشت را ارائه داد.
بعد از پیروزی انقلاب این طرح به کلی مورد بازنگری قرار گرفت و در برخی از بخشهای عباسآباد نیز دخل و تصرفهایی از سوی وزارتخانهها و سازمانها صورت گرفت. حتی وزارت راه، سازمان کشتیرانی و راهآهن نیز در این مجموعه احداث شد.
همزمان با استقرار برخی وزارتخانهها، تفکر دیگری بهوجود آمد که این منطقه را منطقهای فرهنگی و مذهبی میدانست. رهبرمعظم انقلاب نیز با استعلام از آقای کازرونی- وزیر مسکن وقت - توصیه کردند که «اراضی عباسآباد تبدیل به فضای سبز و عنداللزوم فضای فرهنگی شود». با این دستور عملا بخشهایی از اراضی عباسآباد که تصرف نشده بود در اختیار شرکت قرار گرفت. با این دیدگاه، مصوبه شورایعالی شهرسازی و معماری ایران یکماه بعد از استقرار من در اسفند 84 بسیار راهگشا بود؛ از این نظر که حق را به مردم داد. البته آقای کازرونی در این زمینه زحمت زیادی کشیدند. مرحوم کازرونی معتقد بودند که این اراضی باید در اختیار مردم قرار گیرد. وی در جایگاه وزیر با توجه به اینکه ساختمان وزارت مسکن و شهرسازی در آن مجموعه ساخته شده بود دوست داشت این اراضی را به مردم واگذار کند. ما گروهی بودیم که توانستیم این ایده را محقق کنیم.
این درست است که شما همدانشگاهی بودهاید؟
بهنام اتابکی: بله، من به اتفاق آقایان میرحسینی، صباحی موسوی و دکتر حناچی ورودی 1363 دانشگاه بودیم و مهندس مالعزیزی ورودی 1364بود.
و این هم درست است که شما از شاگردان مرحوم میرمیران بودهاید؟
بهنام اتابکی: ما به نوعی از تفکرات ایشان بهره گرفتیم. باید در اینجا از مرحوم میرمیران یاد کنیم. ایشان در طرح جامع اراضی عباسآباد نقش مشاور مادر را داشتند؛ هم در تفکر اداریکردن عباسآباد براساس دستوراتی که میدادند نقش داشتند و هم در بخش مردمیکردن اراضی عباسآباد. استاد، مشاور بانک سپه و استانداری تهران هم بودند. در هر صورت طرح جامع عباسآباد با دیدگاه انسانیاش، محصول تفکر مهندس میرمیران بود. وی برای نخستین بار به شکلگیری باغهای مفهومی اشاره کرد. بهعنوان مثال اگر ایده شکلگیری موزه جواهرات یا موزه دفاعمقدس مطرح شد مرحوم میرمیران مفهوم باغموزه را مطرح کرد؛ در واقع تعبیری از مفهوم باغ و مفهوم فضایی که مردم از آن استفاده میکنند. الان در دنیا مفاهیمی مثل فضای عمومی در رأس تفکرات شهرسازی قرار گرفته است.
عباسآباد تا چه اندازه محصول دیدگاه شخص شما بهعنوان مدیرعامل آن روزهاست؟
بهنام اتابکی: یکی از خواستههای مهم مدیریتها این است که پروژهها در زمان خودشان به نتیجه برسد؛ یعنی هم بذر را بکارند و هم محصول را برداشت کنند. به تعبیر مهندس بهشتی، با چنین دیدگاهی فقط صیفیجات بهدست میآید، درخت گردو بهدست نمیآید.
عباسآباد الان چیست؟
بهنام اتابکی: ما دنبال نام نبودیم. ما یک ریال برای پارک آب و آتش بودجه تبلیغی نداشتیم. عقیده ما این بود که اگر کار خوب باشد خودش میان مردم جا باز میکند. این تفکر حاکم بود که وقتی مردم از جایی راضی باشند قطعا آنجا پاتوق میشود. ما در آنجا اتاق فکری متشکل از کارشناسان و افراد خوشذوق ایجاد کردیم. دکتر حناچی- معاون فعلی شهردار تهران- هم در کنار ما بود. دیدگاه من این بود که کاری مهم و اساسی انجام دهیم. هدف این بود که یک درخت گردو بکاریم، حتی اگر نتیجهاش را دیگران ببرند. الان هم معتقدیم که هیچ سوپرمنی عباسآباد را نساخته است؛مجموعهای از افکار و آرای گروهی باعث شد فضایی برای مردم طراحی و ساخته شود.
آقای مهندس میرحسینی !چگونه به مجموعه عباسآباد رفتید و آنجا مشغول شدید؟
جواد میرحسینی: یکی از دلایل من برای رفتن به اراضی عباسآباد این بود که حدود 10سال در وزارت راه در بخش شهرسازی مشغول بهکار بودم. هنگامی که آقای اتابکی به عنوان مدیرعامل مشغول بهکار شد از من به عنوان معاون شهرسازی و معماری عباسآباد دعوت بهکار کرد. من ابتدا درباره عباسآباد مطالعه کردم و متوجه شدم امکان یک کار بزرگ در آنجا وجود دارد بنابراین پذیرفتم؛ چراکه احساس میکردم شاید بتوانم تأثیر اندکی در این پروژه داشته باشم. بگذارید از جایی دیگر شروع کنم. همه ما ناگزیریم از تجربه گذشتگانمان استفاده کنیم. بهنظرم کملطفی است اگر این پروژه را کار شرکت دیویس یا فرمانفرماییان بدانیم یا امروز بگوییم که کار مرحوم میرمیران بوده یا گروه ما؛ چراکه اراضی عباسآباد سیر تحولی دارد و مقیاس این پروژه یک مقیاس کلانشهری است. وسعت 560هکتار در وسط یک کلانشهر، وسعت عجیبی است.
بعد از انقلاب نگاه به مجموعه عباسآباد تغییر کرد. گروهی به نام «گروه ایجاد» شگل گرفت. گروه ایجاد برای نخستینبار بین سالهای 69 تا 71 طرحی برای عباسآباد تهیه کرد . تمام این منطقه را با خط سبز کشیدند و تنها چند لکه سیاه در بخشهایی از این منطقه مستقر کردند.
ترکیب این گروه را میدانید؟
جواد میرحسینی: آنها نخستین گروهی بودند که بعد از انقلاب طراحی کردند و زمان بسیار کمی داشتند. گروه ایجاد هم آنجا را به شکل مرکز شهر میدید. اما همیشه زمینهایی با چنین وسعتی بودجه و کار بسیار میخواهد و منطق میگوید که در چنین طرحهایی باید اقتصاد هم دخیل باشد؛ یعنی اگر صرفا مردم بیایند و استفاده کنند و دولت و شهرداری مدام خدمات بدهند ممکن است چنین فضایی ماندگار نشود یا بهتدریج کیفیتش را از دست بدهد، مگر آنکه مردم تصمیم بگیرند برای استفاده از چنین فضاهایی هزینه بپردازند؛ یعنی شهر به این نتیجه برسد که برای داشتن چنین فضایی هزینه کند.
بعد از گروه ایجاد، مرحوم کازرونی با رویکردی متفاوت و با توصیه رهبری تصمیم گرفت چنین فضاهایی را به فضای سبز و باز تبدیل کند. البته پیش از آنکه مرحوم میرمیران وارد فعالیت جدی برای منطقهبندی در عباسآباد شود مجموعهای از 4مشاور شامل شاران، فرنهاد، نقش جهان پارس و پارهاوس در حال برنامهریزی برای مجموعه عباسآباد بودند؛ چراکه این مجموعه در مناطق 3،6 و 7 استقرار داشت و هر کدام از این مناطق هم مشاوری برای تهیه یک برنامه گرفته بود. این مشاوران با توجه به قانونی که پیش از انقلاب وجود داشت در کنار هم قرار گرفتند تا برنامهای واحد برای عباسآباد ارائه کنند. وقتی این جلسات در سال 1382 برگزار شد اراضی عباسآباد شکل اولیه خود را بهدست آورد.
ارائه این طرح از سوی مهندس میرمیران، نتیجه نشستها و مذاکرات و جلسات متعدد این گروه بود. ما تجربه «پارکهای موضوعی» را در ایران نداشتیم. مرحوم میرمیران با شاکله معماری ایرانی- اسلامی ایده اولیه پارکهای موضوعی را طراحی کرد. همین تفکر ایرانی- اسلامی بود که سبب شد تمام آنچه در منطقه عباسآباد اتفاق افتاد با محوریت مصلی شکل بگیرد؛ یعنی همان الگوی سنتی شکلگیری محله در شهرهای ایرانی که تمام مراکز مورد نیاز شهروندان در حوالی مسجد ایجاد میشود. البته طرحهای قبلی از جمله طرح کنزو تانگه هم برای عباسآباد اینگونه بود اما آن طرح الگوی ایرانی- اسلامی نبود؛ در واقع مرحوم میرمیران این مجموعه را به یک تلقی ایرانی تبدیل کرد.
هنگامی که ما وارد این مجموعه شدیم وظیفه داشتیم آنچه را مرحوم میرمیران و دیگران آغاز کردهبودند تثبیت کنیم. ما بیشتر به جزئیات پرداختیم. تلاش کردیم در گام اول مفاهیم را بشناسیم؛ اینکه پارکهای موضوعی به چه معناست؟ مثلا اگر قرار است باغهنر بسازیم، منظور چیست؟ یا اگر قرار است باغ فرهنگی و گردشگری داشته باشیم، باید چه چیزهایی در آن وجود داشته باشد؟
ما ابتدا دفتر مطالعات فرهنگی را وارد کردیم تا این پارکهای موضوعی را تعریف کند. البته تمام تعاریفی که آنها ارائه دادهبودند امکان این را نداشت که بهصورت کامل به اجرا درآید اما تعریف اولیه آنها میتوانست خطوط اجرای ایدههای معمارانه را شکل دهد. دفتر پژوهشهای فرهنگی در نخستین گام این موضوعات را تعریف کرد. حاصل این کار 40جلد کتاب بود. ما همزمان شورایی با نام «شورای سیاستگذاری ایدهها» در شرکت عباسآباد تشکیل دادیم. این شورا شامل طراحان و شهرسازان و معماران برجسته بود. دکتر حناچی یکی از ارکان مجموعه ما بود که در شورای سیاستگذاری حضور داشت. به این شیوه، پارکهای موضوعی در مجموعه عباسآباد بهتدریج شکل گرفت. اما نخستین مجموعهای که قرار شد راهاندازی شود، پارک موضوعی گردشگری بود. اجرای این پروژه را به شرکت چغازنبیل سپردیم و مهندس مالعزیزی به اتفاق همکارانش نخستین کارها را برای تبدیل ایدهها به یک پارک آغاز کردند. پرسش این بود که اگر قرار باشد یک پارک گردشگری در پایتخت ایران شکل بگیرد چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ و اینکه باغ گردشگری تهران با دیگر شهرهای کشور چه تفاوتهایی میتواند داشته باشد؟ بنابراین باید خلاقیت زیادی به خرج داده میشد. واقعیت این است که در هر مرحله از کار، تمامی اعضای گروه علاوه بر ایدهپردازی در حال یادگیری هم بودند. البته این مجموعه بینقص نبوده و نیست اما آنچه در این مجموعه رخ داد منطقی بود. شاید به همین دلیل است که امروزه شاهد استقبال خوب مردم از این مجموعه هستیم. باید پرسید که پارک آب و آتش چه چیزی دارد؟ چرا پل طبیعت مخاطب دارد؟ نباید فراموش کنیم که مردم در سابقه تاریخیشان سیوسه پل را تجربه کردهاند. سیوسه پل یا پل خواجو اساسا برای این ساخته شده بودند که مردم از روی آنها بگذرند. طراح سیوسه پل عمدا آن را در جایی میسازد که دهانه رودخانه بسیار وسیع است و طول زیادی دارد؛ در همین حال پهنای رودخانه را در شهر کوچک کرد و پلی کوتاه (پل خواجو)روی آن ساخت. اما این اتفاق نیفتاد و عملا پلی بلند با دهانه رودخانه عریض ساخته شده است؛ برای اینکه مردم بیایند روی پل تا آب را ببیند و صدای آن را بشنوند.
الان بارگذاری اراضی عباسآباد دارای مشکل است. مجموعه عباسآباد تا چه اندازه توانسته به ایده اولیه برسد؟
میرحسینی: برخی بناها که پیش از تصویب طرح جامع ساخته شدهاند امروز به مشکل اصلی بارگذاری مجموعه تبدیل شدهاند. در هر 2باری که این طرح به شورایعالی شهرسازی و معماری رفته این شورا اعلام کردهاست این بناها باید تغییر کاربری دهند. از زمان ساخت ساختمانهایی مانند بانک مرکزی، میزان بارگذاری افزایش یافت. ما دیگر نمیتوانیم در باغ نمایش ساختمانی بسازیم؛ چراکه یکدرصد به بارگذاری اضافه میشود. این باعث میشود برخی عرصههای عمومی پارکهای ما ساخته نشود.
آقای مهندس مالعزیزی شما چگونه به جمع همکاران پیوستید؟
مهرداد مالعزیزی: من از پروژه عباسآباد تعریف میکنم. این پروژه یک پروژه موفق است. من بهعنوان مشاوری که در همه جای ایران کار کردهام و پروژه داشتهام چنین نظری دارم. شاید اراضی عباسآباد از منحصر به فردترین پروژههایی بوده که بهرغم یک فرایند 50ساله، میزبان تفکرات و ایدههای مختلف بوده و بنیانش بهعنوان ذخیرهگاه تنفسی تهران نیمقرن پیش گذاشته شده. این ایده تاکنون حفظ شده و وفاداری مدیریت شهری باعث شد عملکرد ذخیرهگاهی داشته باشد. در مدیریتهای شهری بعد از انقلاب در شهرهای مختلف میبینیم که دخالتها بسیار است اما میتوانم قاطعانه بگویم که اراضی عباسآباد روی ریل برنامهریزی و چشمانداز نیمقرنی حرکت کردهاست.
طراحیهای شهری جهان اینگونه است که عموما 30درصد شهرها مسکونی است 30درصد شبکه معابر هستند، 30درصد اراضی سبز و باز وجود دارد و 10درصد هم بهعنوان اراضی ذخیره برای آینده حفظ میشود. این دیدگاه در اراضی عباسآباد در نظر گرفته شدهاست. ممکن است من به این مجموعه نمره خیلی عالی ندهم اما قطعا نمره خوبی به آن میدهم.
این مجموعه میزبان تفکرات بسیاری بود. چه معماران برجسته جهان و چه معماران بزرگ ایران هر کدام دیدگاهی نسبت به این مجموعه داشتند. اما در نهایت این مجموعه با حفظ بارگذاری 5درصد در طول نیمقرن همچنان به ایده اولیهاش وفادار ماند. بنیانی که در این مجموعه گذاشته شد سبب شد که میزان ساختوساز در آن بهشدت کاهش یابد. بسیاری از شهرهای ایران با تکیه بر این تجربه گامهای بسیار خوبی برداشتهاند. این اراضی میتوانست میزبان اتفاقات دیگری باشد اما وفاداری مدیریت شهری باعث شد این مجموعه بهعنوان ذخیرهگاه حفظ شود. بسیاری از مجموعههای شبیه به عباسآباد با تغییر رویکرد هماکنون به عرصههایی برای ساختوساز تبدیل شدهاند. این واقعیت است که اگر نگاه مدیریتی درستی نبود در اراضی عباسآباد میتوانست اتفاق دیگری رخ دهد.
مدل اراضی عباسآباد یک مدیریت یکپارچه شهری بود؛ یعنی در بحث شهرسازی در ایران بعد از انقلاب یک مدیریت یکپارچه وجود داشته و دارد. کسی نمیتواند از خط قرمز مجموعه عباسآباد عبور کند. 3سیاست کلی در عباسآباد با الگوبرداری از بوستان آب و آتش شکل گرفت؛ نخستین آن، بارگذاری حداقلی است. دومین، سیاست استفاده از سازههای موقت است؛ یعنی استفاده از فضاهای باز و نیمهباز (این نکتهای بود که به تمام استانها و شهرها تسری پیدا کرد و مدیران شهری به سمت سازههای پارچهای و چوبی رفتهاند). سومین سیاست نیز توسعه کاربریهای مناسبتی و دورهای بود. این الگو با تکیه بر یک کار تیمی انجام شد.
سناریوی محتوای پروژه در دفتر پژوهشها شکل گرفت اما کار بهصورت رفت و برگشت انجام شد. ما برای کاربری این منطقه بهگونهای عمل کردیم که بتوانیم در هر دوره یک اتفاق را ببینیم. این منطقه آمادگی این را دارد که هر روز بستر یک اتفاق باشد. این فعالیت دورهای و مناسبتی لازمه معماری روز جهان است؛ یعنی ساختن فضای سلب دیگر جایز نیست؛ باید به سمت ساختوسازهایی پیش برویم که با توجه به سرعت جابهجایی اطلاعات بتوانیم کاربری تازهای در یک منطقه ایجاد کنیم. در دهه 80 به همه این موارد فکر شد و به اجرا درآمد.
امروز تأثیر این مجموعه را در شهرهای کشور میتوان دید. هماکنون ادبیات شهرداران شهرهای بزرگ و کوچک تغییر کردهاست و نگاهشان به سمت ایجاد عرصههای باز است. تشکیل نطفه شرکت عباسآباد اتفاق بسیار خوبی بود. همین الان باید برای اراضی بزرگ و درشتدانه شهری، یک شرکت مستقل با نگاه و رویکردی شبیه عباسآباد شکل بگیرد.هر وقت ما از طبیعت دور شویم از خود غافل شدهایم. اراضی عباسآباد یک الگوی زندگی طبیعی را در وسط شهر به مردم ارائه میکند. ما اینجا شهرسازی پرتراکم را نمیبینیم. اینجا شهروندان به دیدن چشمانداز عادت دارند در حالی که به طور معمول در شهرها، شهروندان عادت ندارند بیشتر از 12متر را ببینند. در پارک آب و آتش عناصری بدون اینکه جلوی چشم مردم باشد شکل گرفته است. در این پارک گونه درختی بلندمرتبه وجود ندارد. وقتی میخواهیم به همه بگوییم که دیگر فرصت نداریم و این آخرین فرصت برای ارائه یک زندگی بدون دغدغه است، مجبوریم بارگذاری اندک داشته باشیم. ما ناچاریم طبیعت را به همه پروژههای شهری وارد کنیم.
از ابتدا تصور میکردید چنین اتفاقی را رقم بزنید؟
بهنام اتابکی: این تصور بستگی به فضاهایی دارد که در آن زندگی کردهایم. من اگرچه متولد تهرانم اما در مازندران بزرگ شدهام. آنجا همیشه کنار دریا بودم. من با پای برهنه روی ماسهها میدویدم. گاهی اوقات بعد از ورزش به دریا میرفتیم. این اتفاقات بهتدریج دیدگاه من را درباره این مجموعه شکل داد. از طرفی دستور قرآن است که میگوید: «سیروا فی الارض». ما باید سفر کنیم و ذائقه طبیعتگردی و طبیعتگراییمان را سیراب کنیم. ما اقلیمهای متفاوت و گستردهای در ایران داریم که باید آنها را بشناسیم؛ضمن اینکه باید به دیدن دنیا هم برویم.
برای شکلگیری پارک آب و آتش اتفاقات متعددی رخ داد. این پارک یک نمونه مشابه در ملبورن استرالیا دارد. در هتل کران ملبورن روی زمین فوارههایی را نظیر آنچه در آب و آتش است دیدم. ایده اولیه را از آنجا گرفتم. وقتی در اینباره مطالعه کردیم متوجه شدیم که میتوان با تکیه بر عناصر طبیعی بوستانی را پایهریزی کرد. من از این پارک خیلی عکاسی کردهام. بعد از من آقای میرحسینی در یک سفر به دبی متوجه شدند این فوارهها معمولی نیستند بلکه موتورخانه بزرگی دارند و در یک فرایند پلیسی وارد موتورخانه شدند و 5عکس تهیه کردند. همین تصاویر باعث شد ما بتوانیم ایده را اجرا کنیم. با رجوع به ادبیات متوجه شدیم که عناصر چهارگانه آب و باد و خاک و آتش میتواند مبنای یک اتفاق باشد. با این دیدگاه ما خواستیم برپایه آموزههای دینی و ایرانی خودمان کاری انجام دهیم. نگاهی به روایات قرآنی ما را به سمت حضرت ابراهیم(ع) و داستان گلستانشدن آتش برد. همین ایدهها بهتدریج جان گرفت. ما به این منظور در 7 پرده، داستان حضرت ابراهیم را در کنار بوستان آب و آتش روایت کردیم. در این بوستان مفهومی ما هم به تاریخ ایران و هم به سرگذشت مذهبیمان، تکیه کردیم.
ما برای اجرای برجها هم با تکیه بر مفاهیم شهرسازی ایرانی حرکت کردیم. در گذشته برجهای نور را در سردر شهرها قرار میدادند تا برج و باروی هر شهر ،بهویژه در شب از فاصله 30کیلومتری قابل رویت باشد اما ما بهدلیل بعضی محدودیتها این برجها را به طول 12متر طراحی کردیم. طرح اصلی از سوی آقای مالعزیزی ارائه شد و راهکارها و دیدگاههای متعددی نیز در جریان شکلگیری پروژه به طرح افزوده شد. ما ابتدا روایتی کلی برای مجموعه عباسآباد طراحی کردیم. این مجموعه را به مثابه یک سفر قلمداد کردیم؛ در واقع در بخش غربی شهروندان ناخودآگاه اسفار اربعه یا چهارگانه را تجربه میکنند. این سفر به نوعی تداعیگر مفهوم انسان است. در عباسآباد این الگو اتفاق افتاد که «نساختن هنر است، نه ساختن».
آیا زمانی که به ملبورن رفتید عباسآباد در حال ساخت بود؟
بهنام اتابکی: آن زمان که من به ملبورن رفتم هنوز اراضی عباسآباد شکل نگرفته بود اما این جرقه در ذهنم زده شد که اگر بشود در ایران چنین کاری کرد خیلی خوب است. این دیدگاه را که میگویند «تهران زمینه بازیابی فضاهای باز را از دست دادهاست» درست نمیدانم. امیدوارم مدیریت شهری و مدیریت دولت روزی به این بلوغ برسد که فضاهای ذخیره را در اختیار شهروندان قرار دهد تا صرف بازیابی اقلیم تهران شود.
چند درصد از آنچه مورد نظر شما بوده به نتیجه رسیده است؟
بهنام اتابکی: اگر بخواهم صادقانه بگویم تنها 20تا 25درصد از آنچه در طراحی مورد نظر بوده هماکنون اجرا شدهاست. امروز در دنیا توجه به اوقات فراغت شهروندان یک الگوی رایج است. بهعنوان مثال در میدان سن مارکو در ونیز، هر روز اتفاقات فرهنگی گستردهای در حال وقوع است؛ در واقع آنجا میتوان شاهد یک مدیریت فرهنگی زیرپوستی بود که یک فضای باز را به محیطی فرهنگی و اجتماعی تبدیل میکنند. این مسئله در مباحث شهری بهصورت جدی وجود دارد که مدیریت فرهنگی در اراضی باز چگونه است؟ ما به لحاظ تاریخی مدیریت فرهنگی در فضای باز را تجربه کردهایم. بهعنوان مثال در برگزاری اتفاقات مذهبی مانند دهه عاشورا یا ماه مبارک رمضان، شاهد این مدیریت فرهنگی خودجوش در فضاهای مذهبی کشور هستیم. مدیریت فرهنگی، عمق استراتژیک منطقه عباسآباد است؛جایی که طراحی کاملا شهری انجام دادیم. روشن است که در این منطقه چه چیزی مورد نظر بوده و چه اتفاقی باید بیفتد، به همین دلیل میتوان گفت آنچه تاکنون رخ دادهاست حداکثر 25درصد از توان مجموعه را شامل میشود.
شیوه طراحی منطقه عباسآباد چگونه بود؟
سیدجواد میرحسینی: هنگامی که طرح اولیه بوستان آب و آتش آماده شد تصمیم گرفتیم در مجموعه حوض آب نسازیم؛ چراکه در شرایط تهران تمیز نگهداشتن آب و استفاده از آن از یکسو و پاتوقشدن آن مجموعه از سوی دیگر میتوانست مشکلزا باشد. ما متوجه شدیم باید از الگوی سنتی نگهداری آب که در معماری کشور رایج است بگذریم و به طرحهای تازه روی آوریم. با توجه به مطالعات گسترده، همه به این فکر افتادند که حوضچه آب مرکزی را زیر مجموعه طراحی کنیم و آب را با فواره روی زمین بفرستیم تا فضایی شاد ایجاد کنیم. من بهطور اتفاقی برای کار روی یک پروژه به دبی رفتم. آنجا فوارههایی در سطح زمین قرار داده بودند که آب از آن بیرون میزد. من متوجه حفرهای در بخشی از این پروژه شدم. آنجا نگهبانی داشت. از او پرسیدم که این حفره چیست؟ او گفت تاسیسات این آبنما در این بخش قرار دارد. از او خواستم بگذارد بروم آن تاسیسات را ببینم. او فرصت اندکی در اختیارم گذاشت. با ورود به آن حفره متوجه تونل عظیمی شدم که تاسیسات بسیار سنگینی در آن جای گرفته بود. در همان فرصت اندک توانستم از آنجا فیلم و عکس تهیه کنم. بعد وقتی به ایران برگشتم با متخصصان جلسه گذاشتیم و فیلم را بارها و بارها دیدیم و متوجه شدیم که این تاسیسات شامل مخازن آب چندگانه و دستگاههای تصفیه و موتورهای متعددی است که برای فواره آب طراحی شده است و ما تلاش کردیم همان را طراحی کنیم.
طرح خودتان را براساس آن ایده شکل دادید؟
میرحسینی: بله، متخصصان ما توانستند همان تاسیسات را زیر بوستان آب و آتش طراحی کنند. ما نمیتوانستیم در آن دوره از شرکتهای خارجی برای ساخت چنین مجموعهای استفاده کنیم. روزگاری تفاوت ما با دیگران این بود که ما در نقطهای قرار داشتیم که از یکسو تا شرقیترین نقطه دنیا میرفتیم و از طرف دیگر با غربیترین نقطه جهان در ارتباط بودیم. ما در مسیر جاده ابریشم قرار داشتیم و همین باعث میشد از یکسو تا اسپانیا و از سوی دیگر تا چین ارتباطاتی داشته باشیم. این تبادل و این ارتباط بود که توانست بهترین معماری جهان را در این سرزمین شکل دهد.
هسته اولیه شکلگیری بوستان آب و آتش چه بود و چگونه به بوستانهای مفهومی مثل بنادر، نوروز و... رسیدید؟
این موضوع را باید آقای مالعزیزی توضیح دهند. ما یک زون 65هکتاری گردشگری داشتیم که عنوانش هم بوستان گردشگری بود. این بخش را به آقای مالعزیزی واگذار کردیم. من از زمان دانشگاه ایشان را میشناختم. ایشان دارای ذهنیت باز و بسیار روشنی بود؛ شخصی که تورهای ویژه معماری برای متخصصان برگزار میکردند. مهندس مالعزیزی در کنار داشتن دیدگاههای نو و آشنایی با معماری نوین جهان، کارهای قابلتوجهی هم در ایران انجام داده بودند. تصور بر این بود که انتخاب ایشان انتخاب خوبی است. با توجه به آنچه اجرا شد ایشان خودشان را اثبات کردند. سوال اصلی که از ایشان پرسیدیم این بود که چرا بوستان آب و آتش را برای ورودی این بوستان گردشگری در نظر گرفتید؟ پاسخ ایشان بسیار روشن بود. آقای مالعزیزی برای کل بوستان گردشگری یک روایت و یک سفر را درنظر گرفتند. نقطه آغاز روایت ایشان این بود که هر فرد در ابتدای سفر خود را به آب و آتش میزد؛همین مسئله ابتدای یک روایت و یک سفر بود. با دقت به جزئیات بوستانها درمییابیم عناصر ایرانی- اسلامی در جایجای این بوستانها جای گرفتهاند. داستان سیاوش که از آتش عبور کرد بخشی از این داستان است؛ همانطور که در تعبیر قرآنی، حضرت ابراهیم نیز از آتش عبور کرد. در شعر و ادبیات و آیین و فرهنگ ما چنین دیدگاهی وجود دارد. وجود ستونهای آتش در مجموعه بیانگر آگاهی رساندن در گذشته بود. همه بخش گردشگری را آقای مالعزیزی خلق و جزئیات آن را نیز به مجموعه وارد کرد. هیچ کدام از این مفاهیم در طرح جامع وجود نداشت و میتوانست هر چیز دیگری باشد اما خلاقیت او باعث شد این مجموعه اینگونه شکل بگیرد.
قبلا از ایدهای گفتید که شهروندان بتوانند از یوسفآباد تا سیدخندان در مجموعه عباسآباد قدم بزنند. در این مورد هم توضیح بدهید.
یکی از موضوعات عباسآباد ارتباط بلافصلش با محدوده اطرافش بود. ما برای این مجموعه ساخت پلهای زیادی را در دستور کار قرار دادیم. یک نمونه هم برای دسترسی از میرداماد به عباسآباد طراحی شده بود. این پل طراحی شده و هنوز اجرا نشدهاست و اگر اجرا شود جاذبه بسیار زیادی به منطقه میدهد. ما امیدواریم این پروژه هم بهزودی اجرا شود.
ما فکر کردیم یوسفآباد یکی از مناطق بلافصل عباسآباد است. بالای تونل رسالت که شهرداری تملک کردهاست میتواند نقطه آغاز این پیادهراه باشد. این منطقه که میتواند یک عرصه سبز پیاده را به سمت عباسآباد هدایت کند از ابتدای دهانه غربی رسالت شروع میشود و فصل مشترک منطقه یوسفآباد با اراضی عباسآباد است. تمام تلاش در عباسآباد این است که از یک عرصه عمومی شهری برای زندگی اجتماعی در شهر استفاده شود.
از سفر بگویید؛ چه شد که سفر را برای عباسآباد در نظر گرفتید؟
مهرداد مالعزیزی: هیچ اتفاقی بدون روایت پایدار نمیماند. هیچ طرحی چه در حوزه فرهنگ و هنر و چه در حوزه طراحی شهری، بدون روایت مخاطب نخواهد داشت. بهعنوان مثال در طراحی یک صحنه نمایش، روایت عناصر مختلف در کنار هم معنا مییابد. این عناصر باید براساس روایت در خدمت یک کار هنری، فرهنگی و حتی طراحی شهری باشند؛ یعنی اگر تندیس سیاوش در عباسآباد جای گرفته به این دلیل است که اینها براساس روایت بوده است. قاعدتا مجموعه عباسآباد با این بنیان پیریزی شد که راوی یک داستان باشد. فعالیت مداخله در عباسآباد با یک روایت آغاز شد. برخیها هم معتقدند این روایت خوانده نمیشود اما اگر خوانده نمیشد مردم از آن استقبال نمیکردند. این ایدهها موفق نمیشوند اگر کار درست انجام نشود. تاریخ ما نشان داده که ما کمتر توانستهایم ایدههای خوب را به اجرا بگذاریم و دلیل سادهاش هم مدیریتها بودهاند. اگر مدیریتی مناسب وجود داشته باشد ایدههای خوب میتوانند قابلیت اجرایی بهخود بگیرند. در واقع میتوانم بگویم که قوت و قدرت پروژهها به مدیریتها برمیگردد، نه به ایدههای اولیه. بهعنوان مثال میشد اراضی عباسآباد را رها کرد و تنها در آنجا چمن کاشت. همین رهاکردن و چمنکاشتن هم در جایی وسط شهر تهران، جرأت میخواهد. مدیریتهای تودهگذاری خیلی بیشتر از عرصهگشایی هستند. مدیریت عرصهگشایی در شهرهای ما بسیار کم است. شرکت اراضی عباسآباد این سنت بارگذاری و ساختوساز در عرصههای خالی را از بین برد. تردیدی نیست که در ساختوساز، رانت وجود دارد اما در عرصهگشایی رانت وجود ندارد. اراضی عباسآباد مثال یک کارگاه آموزشی است. من به شهرداریهای کشور پیشنهاد میدهم که مدیران شهری را به مجموعه عباسآباد دعوت کنند تا این پروژه را تفسیر کنند. البته این پروژه خطاهایی هم دارد اما در کنار خطاهای اندک، کار بزرگی است. اگر مدیریتی بتواند بارگذاری را کاهش دهد اتفاق بزرگی رقم خوردهاست. تمام شهرهای ایران هماکنون از شدت بارگذاری و حجم ساختوساز در حال نابودی هستند.
در عباسآباد، ما طراحی مجموعه را با روایت آغاز کردیم. همه طرحهای شهری باید دارای روایت باشند. اگر این اتفاق رخ دهد شهر زیستپذیرتر میشود. روایت، کلید وارد شدن به یک طراحی است. فرقی نمیکند چه طرحی باشد؛ در واقع این مجموعه بهعنوان سفرنامه بنیان گذاشته شد؛ از آب و آتش میگذریم و قصد سفر داریم. به بوستان بنادر و سفرهای دریایی میرسیم و بعد از فراز پل ابریشم عبور کرده و به دیدار آفاق و انجم میرویم. سفرهای آسمانی را در آسماننما تجربه میکنیم و بعد از آن نیز در میدان نوروز به دیدار دوستانی میرویم که فرهنگ مشترکی با ما دارند و درنهایت به صفحه نمایش بزرگ میرسیم (البته این هنوز در عباسآباد ایجاد نشدهاست) که درنهایت این مسافران خودشان را در آن صفحه بزرگ میبینند که برگرفته از داستان سیمرغ است. ما در فرهنگمان سیمرغ داریم و ادبیاتمان تاکید خاصی بر سفر دارد؛ این مجموعه یک سفر کامل است.
در واقع مجموعه عباسآباد این فرصت را پیدا کرد تا روایت در بخش طراحی شهری وارد شود و از فرهنگ و تاریخ و ادبیات و مذهب و آیینمان بگوید. ما در این مجموعه نشانههای گستردهای را بهکار گرفتهایم؛ از داستان حضرت ابراهیم براساس روایت قرآنی تا ماجرای سفرهای گوناگون و اسفار اربعه. هرچه بود به نگاه دقیق مدیریت این مجموعه که فرصت شکلدهی به این ایده را داد برمیگردد.
کلیت طرح مشخص بود. کار شهرسازی یک مثلث است. رأس مثلث، مدیریت مجموعه است. طراح و ایده همیشه میتواند وجود داشته باشد. آنچه میخواستیم در مجموعه رخ دهد اتفاق افتاد. مردم آنجا را بهعنوان پاتوق انتخاب کردند، آن هم بهدلیل مدیریت بسیار خوبی که انجام شد؛ مدیریتی که به فکر منافع اقتصادی و بارگذاری و ایجاد رانت نبود.
هیچ اتفاقی بدون روایت ،پایدار نمیماند. هیچ طرحی چه در حوزه فرهنگ و هنر و چه در حوزه طراحی شهری، بدون روایت، مخاطب نخواهد داشت.
مجموعه عباسآباد با این بنیان پیریزی شد که راوی یک داستان باشد.
افسانه سیمرغ که داستانی ایرانی است در مجموعه عباس آباد اساس روایت یک مجموعه شهری است