سکانسهای ماندگار
کلکسیون آدمهای بازنده
شاهین مالت جان هیوستن 1941
سعید مروتی|خبرنگار:
یک کارآگاه تلخاندیش به ظاهر خونسرد اما رمانتیک که گرفتار مجموعهای از آدمهای متظاهر، کلاهبردار و تبهکار شده است. سام اسپید (همفری بوگارت) در«شاهین مالت» در چنین میزانسنی قرار دارد. زن جوانی به دفترش مراجعه میکند و با هویت جعلی خانم واندرلی درخواستی از سام اسپید میکند که به کشتهشدن کارآگاه همکار سام اسپید منجر میشود. کمی بعد مرد مرموزی از راه میرسد و از سام اسپید میخواهد در ازای 5 هزار دلار یک مجسمه سیاهرنگ عتیقه را که شاهین مالت نامیده میشود برایش بیابد. فردی بهنام گاسپرگاتمن (گرین استریت) از راه میرسد که او هم مدعی شاهین مالت است. در این میان اسپید متوجه هویت واقعی خانم واندرلی میشود و جالب اینکه او هم میخواهد شاهین را بهدست بیاورد. در شبکهای پیچیده از روابط، بیشتر آدمها در حال نقش بازی کردن و دروغ گفتن هستند. در دنیایی تیره و تار، ما سمت کارآگاه سام اسپید ایستادهایم که هم میخواهد معماهای پلیسی داستان را باز کند و هم درگیر رابطهای عاطفی با خانم واندرلی- دوشیزه بریجیت اوشانسی (مری آستور) شده است. سام اسپید در نهایت از پس کاراکترهای متقلب فیلم برمیآید و البته تاوانش را هم که از دست دادن عشقش است، میپردازد.
جان هیوستن برای نخستین فیلم بلند سینماییاش سراغ رمان شاهین مالت اثر دشیل همت رفت و در مقام فیلمنامهنویس تا توانست به داستان وفادار ماند. او چند شخصیت فرعی را حذف و برخی وقایع را هم خلاصه کرد اما متوجه شد که برای موفقیت فیلم، نباید ساختار داستان همت را بههم بریزد. امروز که فیلم را میبینیم حضور همفری بوگارت در نقش سام اسپید کاملا بدیهی بهنظر میرسد ولی زمان ساخت فیلم، بوگارت بیشتر بهعنوان بازیگر نقش مردان خشن شهرت داشت و معمولا هم در نقشهای مکمل ظاهر میشد. بهقول دیوید تامسن، شاهین مالت قدم مهمی بود در مسیری که بوگارت را از جنایتکار به قهرمان بدل کرد.
سکانس برگزیده: شاهین مالت شاهکار صحنههای دونفره است؛ دونفرههای همفری بوگارت- مری آستور، بوگارت- گرین استریت و بوگارت- پیتر لوره. میشود گفت بیشتر جذابیت فیلم هم از همین صحنههای دونفره دیالوگهای نیشدار و میزانسنهای دقیق هر سکانس ناشی میشود. یکی از بهترین فصلهای فیلم، آخرین سکانس دونفره بوگارت و مریآستور است؛ جایی که برای کارآگاه سام اسپید (همفری بوگارت) همه ماجرا روشن شده و بریجیت (مری آستور) نمیتواند رد خون حاصل از کشتهشدن همکار سام اسپید را از دستانش پاک کند. حالا همه چیز لو رفته و بریجیت سعی میکند مثل همه فصلهای قبلی از جذابیتش برای نجات خود استفاده کند و با بهره از علاقهای که سام اسپید به او دارد خودش را از مهلکه نجات دهد. بریجیت از عشقش به سام اسپید میگوید. اما این ابراز علاقه هم ظاهرا تاثیری بر سام اسپید ندارد. کار به التماس میکشد و سام اسپید با خونسردی غریبی بهترین دیالوگهای کل فیلم را به زبان میآورد: «امیدوارم از اون گردن قشنگت دارت نزنن، عزیزم! شاید شانس بیاری و ابد بگیری. در اون صورت، اگه دختر خوبی باشی بعد 20سال میآی بیرون. برات صبر میکنم. اما اگه دارت بزنن، همیشه یادت خواهم بود». سام اسپید با بیرحمی زن مورد علاقهاش را تسلیم پلیس میکند. مجسمه شاهین مالت هم که کلی آدم سر بهدست آوردنش با هم جنگیدند و برایش مرتکب قتل و جنایت شدند قلابی از کار درمیآید. بریجیت سوار آسانسور شده و نردههای آسانسور ما را، هم یاد زندان میاندازد و هم پایین رفتنش حسی از سقوط را تداعی میکند. نگاه تلخ سام اسپید در این صحنه این احساس را به ما منتقل میکند که او هم مثل بریجیت در حال سقوط است.
در انتهای داستان بهنظر میرسد برندهای در کار نیست و ما با کلکسیونی از آدمهای بازنده طرف هستیم.