سیدابراهیم رئوف موسوی
در این حول و ولا و دلشورههای لذت بخش برای رفتن... چه جای نوشتن است؟ اما مگر نمیبینی که اگر ننویسیم مینویسند و اگر روایت نکنیم روایتمان میکنند؟ زائران دارند تاریخ را با شتاب پیش میبرند و فرصتی برای حتی دیدن خنجرهای خواسته و ناخواسته از پشت ندارند، به تمدن نوین و تمدن اربعینی طعنه میزنند که این بود مدیریت دولت؟ درباره کدامش بنویسم؟
ما را معطل خودتان نکنید بگذارید برویم، زود است که تمام تاریخ به پرچمداری زینب (س)به کربلا برسند، شتاب تاریخ بیشتر شده، التماستان میکنم ما را معطل نکنید، اگر بخواهیم گرههایی که میزنید را باز کنیم جا میمانیم، آخر جواب دادن به شبهات درباره تمدن اربعینی برای کسی که افق فهمش هرگز از مقیاسهای تمدن فعلی فراتر نمیتواند برود چطور ممکن است؟ شعاع نور تمدن دیگر را با شیشههای صنعتی تمدن کنونی که نمیشود سنجید. بگذار من بروم، اگر خدا بخواهد دو سه ساعت دیگردر راهیم... بگذار بروم. آخر چه جواب بدهم؟
مدیریت دولت خوب یا بدش برای کسی که تا همین یک هفته پیش معتقد بود، دولت نباید در آیینهای دینی دخالت کند و بودجه کشور را نباید خرج مناسک کرد و دین را نباید دولتی کرد و دولت نباید به دین مردم کار داشته باشد، چه فرقی میکند؟ اگر همهچیز فراهم بود مگر نباید معطل میشدیم و جواب میدادیم که چرا اینها وظیفه حکومت است و اگر آب خنک و کولر در مرزها بود مگر نباید قسم میخوردیم که عزیزم کسی برای آب خنک و موکب با کولر گازی و پذیرایی آنچنانی نمیرود لب مرز. این هم خودش دستاورد است که بالاخره عدهای دریافتند حکومت موظف است به مردم خدمت کند که راحت تر به زیارت بروند.
حملونقل زیارت غیراز حملونقل شهر صنعت و دود است و این حملونقل پدید خواهد آمد، جادهاش چطور باشد؟ وسیله نقلیهاش چطور باشد، کفپوشش چه باشد؟ اینها پیش خواهد آمد بهشرط اینکه دوباره فهمهای گرفتار در صنعت و سرمایه، مدار کار نباشد و تمدن اربعینی را زیر آوارهای تمدن کنونی تعریف نکنند، همانها که مینویسند وضعیت اسفبار زائران اربعین... خب چه شده؟ مردم در خیابانهای شهرهای نجف و کربلا خوابیدهاند! خوب نیست که مردم در خیابان بخوابند اما این مردم برای اینکه به این خیابان برسند میدانی چه کشیدهاند؟ خوب نیست که زائر در خیابان بخوابد اما خوب است که ما با دیدن میلیونها زائر قبل از ابراز تأسف، زیبایی و عظمت این ایمان را ببینیم و تامل کنیم که آیا میلیونها زائر که با اشتیاق حاضرند هر سختی را بهجان بخرند تا به زیارت برسند نشانه این است که مردم دیندارتر شدهاند یا اعتقادات ضعیف شده و حکومت دینی مردم را از دین زده کرده است؟
5 صبح پلیس 10+اسم نوشتهاند، دو سه ساعت صف ایستادهاند، بعد اداره گذرنامه بعضی نصف روز بعضی بیشتر ایستادهاند تا گذر موقت را بگیرند، شاید اگر صبر میکردند پست به موقع میآورد اما نمیتوانستند صبر کنند، دل نداشتند. نماز شب هم مستحب است ثوابش هم زیاد است اما برای دلشان استدلال نکن، حرفهایت همه درست است عقل میپذیرد اما با این دل تاب نمیآورد، بله همین که قصد کردی ثوابش را میبری، همین که دوست داشتی ثوابش را بردی، همین که همین که... دل ولی آرام نمیشود، از جمعه ابروها گره خورده و ته صدای بعضی ها بغض سنگینی دارد.
من هم خیلی با خودم حدیث نفس کردم که مستحب است واجب نیست، واجبها مهمتر است، مستحب هم این همه فراوان داریم... سوزی در دل است که انسان را رها نمیکند، پس نمیشود نشست و گفت پست میآورد؛ اگر دیر شد چه؟ از خیابان مطهری کسی رد میشد و صف گذرنامه موقت را دید و به طعنه گفت دلار میدهند؟ هیچکس اما جوابش را نداد، هیچکس به فکرش هم نرسید که جواب بدهد یا ندهد، کسی اصلا کاری به کارش نداشت. گذرنامه را گرفتی...حالا باید ساعتها راه طی کنی و ساعتها ترافیک تا مرز.
اخیرا پیغمبرانی غیبگو پیدا شدهاند که هوای مهران گرم است!! ما که پاییز هم میدانستیم مهران گرم است. قبل از اینکه کرونا بیاید هم همه میدانستند که وقتی از اربعین برگردند بیبرو برگرد یک هفته مریض هستند. هیچکس دوست ندارد زائر سختی بکشد یا در خیابان بخوابد اما وضعیت کسی اسفناک است که از سرناچاری در خیابان بخوابد، همه ما از خانههایمان که راه افتادیم میدانستیم که خیابان و موکب راحتی خانه را ندارد.
بشر از محاسبه منافع مادی کلافه است، بشر از تشنگی دائمی عصبی شده، بشر گرفتار در تمدن کنونی بیچاره یکساعت خوابی است که بر مدار چنین محبت عظیمی معنا میشود. حالا کاش موکبها زیادتر بود و در مرز هم بود تا زائر روی زمین نمیخوابید. اما هرکس چشیده باشد، بدون ذرهای تردید با خودش میگوید حرامم باشد اگر این ساعت خواب را با یک عمر خواب روی گرانقیمتترین تختخوابهای جهان عوض کنم. بشر از صبح کردن و شب کردن بیمعنا افسرده است و اگر یک وعده غذای ساده در جهانی رها شده از محاسبات مادی نصیبش شود میفهمد که با تمام غذاهایی که روزانه میخورد متفاوت است. البته که ایکاش زائر این غذای ساده را در مرز هم میتوانست زیر سایه موکبی میل کند، هرچه باشد ما شاید گاهی هوس بهترین غذاها و بهترین استراحتها و تفریحها را در مجللترین جاها کنیم اما هیچوقت دلتنگشان نمیشویم. اما هنوز برنگشته دلمان تنگ موکب و خیابان و چای عراقی و لقمهای میشود که مهمان حسین علیهالسلام بوده ایم.
چهار شنبه 23 شهریور 1401
کد مطلب :
171638
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/58npB
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved