مریم ساحلی
مرگ پایان محتوم زندگی همه ما در عالم خاک است؛ او دیر یا زود از راه میرسد و در برمان میگیرد. اندیشیدن به مرگ از بدیهیات زندگی بسیاری از ماست؛ ما که از تاریک و روشن درون خویش باخبریم و لبریز هستیم از گفتهها و ناگفتهها. بیتردید آنها که به بدرقه تازه درگذشتهای میروند، آنها که لابهلای بغض و آه و شیون سوگواران پی تابوت روان هستند، به مرگ میاندیشند، به او که رفتهاست و به خویشتن خویش. در این میان اما شاید هرچند معدود، کسانی هم هستند که کمتر به فکر حرمت و حریم شخص مرحوم هستند. آنها بیخیال نبودن امکان شرح و توضیح و بیان درخواستها از سوی متوفی، آنچه را که نباید میگویند. یک وقتهایی خاطرهای دهانبهدهان میچرخد که تصور آدمها از او که رفتهاست، بههم میریزد و زمانی دیگر حرف و سخنهایی لابهلای گمانهزنی از دلایل مرگ به میان میآید که خوشایند هیچ مرده و زندهای نیست. لابد شما هم دیدهاید عدهای پابهپای اعضای خانواده مرحوم، دورتادور گودال مزار میایستند و چشم از نعش کفنپوش برنمیدارند، بیآن که لحظهای بیندیشند، هر چقدر چهرههاشان اندوهبار باشد، آن نگاه کنجکاوشان، ترک مینشاند بر چینی حریمها. و البته باید گفت عکس و فیلم گرفتن در آن اوضاع و احوال هم خود حکایت دیگری است. یک وقتهایی میروم توی فکر، اصلا آن فلانی که مرد، راضی بود چهره تکیدهاش پس از تحمل رنج بیماری یا سوختگی و تصادف را کسی غیر از اعضای خانوادهاش ببیند؟ یا او که اصلا میانه خوبی با عکس گرفتن نداشت، رضایت دارد، عکس پیکر کفنپوشاش را کسی داشته باشد؟
حالا گیریم فلانی با ما بسیار رفیق بود اما شاید دلش نمیخواست حرفهایش در یک گفتوگوی خصوصی به سمع و نظر دیگران برسد. دریغ و درد که ما گاهی حتی یادمان میرود آنها که رفتهاند هم رازشان، راز است و حرفهای مگوشان هنوز مگوست.
شنبه 12 شهریور 1401
کد مطلب :
170414
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/zmPpm
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved