راهنمای خانهدارشدن و پاسخ به چند نقد مخاطبان
گاهی غیرممکن وجود ندارد
حامد یزدانی
چندی پیش و در همین صفحه و همین بخش، مطلبی با عنوان «تبدیل عملیات غیرممکن به یک عملیات ممکن» به رشته تحریر درآمده بود. موضوع مطلب درباره نحوه خانهدارشدن زوجهای جوانی بود که به تازگی ازدواج کرده یا در دوران نامزدی و عقد بهسرمیبرند. طبیعی بود که چنین مطلبی با توجه به مشکلات اقتصادی امروز کشورمان، سؤالها و تردیدهایی را ایجاد کند. البته تمام این راهنما با تکیه بر تجربیات موجود نویسنده و نیز دیگر نکاتی که یک حساب ساده میتوانست باشد، شکل گرفته بود. یکی از خوانندههای قدیمی روزنامه در نقد این مطلب، نکتههایی را اشاره کرده بود. با توجه به اهمیت ماجرا (یعنی اهمیت خانه و مسکن در زندگی خانوادگی ایرانیان) و نیز احترام به مخاطبانی که ممکن است سؤالاتی برایشان ایجاد شده باشد، راهنمای این هفته را نیز به این موضوع و البته پاسخ دقیقتر به نکتههای مطرحشده این خواننده قرار دادهایم؛ امید که کارساز باشد.
- اما در راهنمای قبلی چه گفتیم؟ گفتیم که حتی با مشکلاتی که موجود است، باز هم زوجهای جوان میتوانند خانهدار شوند. نیاز به زمان دارد؟ طبیعی است که نیاز به زمان دارد. هر کاری نیاز به زمان دارد. سختی دارد؟ طبیعی است که دارد اما دقت کنید که سختی زندگی مستأجری در سالهای اخیر خیلی خیلی بیشتر شده است. همه اینها وجود دارد. اساساً تیتر را هم اینچنین انتخاب کردهایم که این، تبدیل یک عملیات غیرممکن به یک عملیات ممکن است. دیگر از این صریحتر و شفافتر؟ با این حال ولی شدنی است. اما چطور؟ توضیح بیشتر خواهیم داد.
- خواننده محترمی اشاره کرد که چرا جامعه هدف را صرفا زوجهای جوان درنظر گرفتهاید؟ صرفاً بهدلیل اینکه بتوانیم دامنه بحث را متمرکزتر کرده و راحتتر صحبت کنیم. این، یکی از اصول بدیهی صحبت درباره موارد مهم است. نکته مهم بعدی هم ایراد به این جمله بوده که «حساب و کتاب را کنار بگذاریم.» البته ذکر این توضیح لازم است که منظورمان حساب و کتاب با توجه به عددهایی که گفته بودیم را کنار بگذاریم و وارد واقعیتها شویم؛ نه حساب و کتاب بهصورت کلی را. آمارها گاهی فریبدهنده هستند؛ منظورمان صرفا این بود.
- باید توجه داشته باشیم که بخش قابل توجهی از مردم، نهتنها در ایران که حتی در کشوری مثل آمریکا، به آگاهی لازم مالی نرسیدهاند. دلیلش هم نظامهای آموزشی است. همینکه آنها هنوز فکر میکنند باید به دانشگاه بروند و کاری جور کنند و به درآمدی برسند، یعنی هنوز به مسیرهای دیگر درآمدزایی پی نبردهاند؛ درحالیکه مسئولان آموزش عالی کشور اعلام کردهاند که رفتن به دانشگاه دیگر ضامن شغلدارشدن کسی نیست و نمیتواند هم باشد. همانطور که بیشتر مردم آگاهی لازم در تربیت فرزند و زندگی شهروندی و... ندارند، این آگاهی لازم را در حوزه هوش مالی و رفتارهای مالی هم ندارند. کافی است نگاهی به پساندازهای مردم در بانکها بیندازید که ناشی از ندانستن راههای درست سرمایهگذاری است. پس این نقد که مردم خودشان به آگاهی لازم رسیدهاند و نیازی به توضیح واضحات برایشان نیست، چندان وارد نیست.
- همانطور که در مقدمه اشاره شد، اشارهای در راهنمای قبلی نشده بود که همهچیز به راحتی امکانپذیر است. تردیدهایی درباره وامهایی که به آن اشاره کرده بودیم مطرح شده بود که کدام وام و چقدر باید بازگردانیم و.... اینجاست که پای هوش مالی به میان میآید. وام مسکن زوجها که امروزه کمی آسانتر قابل پیگیری و دریافت است؛ البته نیاز به دوندگی دارد و اینکه در مورد بازپرداخت وام، شما میتوانید محاسبه کنید که قیمت طلا و مسکن و ملک در دهه گذشته چند برابر شده و آیا اصل وامها هم به این نسبت چند برابر شده است؟
- خواننده محترم اشاره کرده بودند چرا به زوجهای جوان توصیه میکنیم که کارشان را زیاد کنند و پساندازشان را هم رشد بدهند. حقیقت امر نیازی به توصیه ما نیست و همین الان هم این زوجها دارند با همان شدت کار میکنند؛ بهدلیل مشکلات مالی موجود. پس چه توصیه ما باشد و چه نباشد، این اتفاق در حال افتادن است. نکته مهمتر بعدی هم آن است که اشارهای نشده که همه مبلغ درآمد پسانداز شود و آن هم بهصورت نقدی، بلکه باید درصدی از این درآمد باشد و بهصورت اشیا و داراییهایی که ارزش ذاتی دارند.
- نقدهای دیگری هم مطرح شده است درباره کارکردن که به «جانکندن» تعبیر شده که ما به هیچ وجه با این نوع نگاه بهکار و تلاش موافق نیستیم. شما حتی اگر زندگی مرفهی هم داشته باشید باید بسیار کار کنید و کار کردن، شرف ذاتی و ماهوی دارد. و اینکه اشاره شده جاهایی چون پردیس و پرند و... هم مگر جای زندگی است که میگویید حتی اگر آنجا شد هم بروید؟ بله که قطعاً جای زندگی است که این همه شهروند دارند زندگی میکنند و نسبتاً هم راضی هستند.
- ما چیزی که نوشتهایم را بررسی کارشناسی کردهایم، چرا که نکته عجیب و خاصی در آنها وجود نداشت. پس این همه آدم که خانهدار شدهاند و میشوند و این همه خانه که با قیمتهای زیر یک میلیارد تومان در تهران خرید و فروش میشوند، را چه کسانی میخرند؟ و اینکه برای یک زوج مگر 40یا 50متر متراژ نامناسبی است که بعضیها اینچنین از آن آزردهخاطر میشوند؟ فراموش نکنیم که جهان امروز به سمت زندگی کوچکتر و سادهتر میرود و لزومی به انباشت انبوهی از وسایل برای زندگی نیست؛ انبوه وسایلی که هم بار اضافه برای خانوادهها ایجاد میکنند و غالبا هم بهکار نمیآیند.
- نویسنده این راهنما، خود جزو کسانی بوده که با همین اصول اقدام به تهیه منزلی در همان سال اول ازدواج کرد و حتی تجربیات این امر را در 8سال پیش، در یکی دو مجله آن دوره نیز منتشر کرد. با همین راهنماییها چند همکار نیز خانهدار شدند. بله، قاعدتاً سختیهای خودش را دارد؛ اما اگر به زندگی مستأجران در 2سال اخیر نگاهی بیندازید، میبینید که بالاخره این سختی وجود دارد؛ چه بهتر که سختیهایی را تحمل کنیم که در نهایت منجر به خانهدارشدن و زندگی راحتتر ما بشود تا سختیهایی که نهایتش هیچ آوردهای برای ما ندارد جز جابهجایی سال به سال و افزایش رهن و کرایه و نابودشدن لوازم خانه و....