سایه مستدام
سفرابدی سایه، تنها درگذشت یک شاعر نیست، در گذشت یک شمایل ادبی است
مرتضی کاردر- روزنامهنگار
مجموعهای از ویژگیها در امیرهوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) گرد میآید که او را از شاعر به یک شمایل ادبی و میراث فرهنگی تبدیل میکند، در اوج شهرت و محبوبیت و ارج دیدن و شناختهشدن قدر و منزلت، موقعیتی که در ادبیات معاصر نصیب کمتر کسی شده است و بعید است کسی بهزودی بتواند چنین جایگاهی پیدا کند.
75 سال حضور سایه در ادبیات معاصر از غزل و شعر نیمایی آغاز میشود و با تصنیف و ترانه و پیوند با موسیقی سنتی ایران عمومیت پیدا میکند و تثبیت میشود و به حافظه جمعی ایرانیان معاصر راه پیدا میکند. ارزشهای دیگری مثل قرائت او از دیوان حافظ یا موقعیت اجتماعی یا نحوه تعامل او با جامعه ادبی به اعتبار و شهرت او کمک میکند و در عمر دراز او تکهتکه جایگاه یگانه او را میسازد و او را به شمایل ادبی تبدیل میکند؛ به شخصیتی که محبوبیت او مرز نمیشناسد و صدر تا ذیل مردم ایران را در
15-10 سال اخیر شامل میشود.
ای دریغا نازکآرای تنش!
مهمترین وجه سایه در ادبیات معاصر غزلهای اوست. غزلهای سایه نمونههای درخشانی از غزل کلاسیک فارسی در دوره معاصر است. او غزل را ذیل الگوی غزل سنتی فارسی یا دقیقتر ذیل الگوی حافظ آغاز میکند.در الگوی غزل حافظانه آنقدر پیش میرود که به کمال میرسد و نمونههایی خلق میکند که به شعر حافظ پهلو میزند، مثل «برسان باده که غم روی نمود
ایساقی» و «نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید»،«ندانمت که چون این ماجرا تمام کنی» و....
هرچند بیشتر غزلهای سایه ذیل الگوی غزل حافظانه قرار میگیرد اما او فقط در غزل تنها به این الگو بسنده نکرده و شعرهایی به سبک غزلهای مولوی (دیوان شمس) نیز سروده است، مثل
«ای عاشقان، ای عاشقان، پیمانهها پرخون کنید» یا «مژده بده، مژده بده یار پسندید مرا»
اشراف او در شناخت نظام شعر سنتی و به تبع آن رعایت همه سنتها از ارائهها و استعارهها تا مراعات نظیرها، تسلط او بر زبان و نحوه بیان شاعرانه، قدرت او در کشف و ساخت رابطهها در شعر سنتی و مهمتر از همه رعایت معیارهای معنایی و درونمتنی بیتهایی را میسازد که با شاهکارهای غزل کلاسیک فارسی برابری میکنند و اگر نام سایه را از انتهای غزلها برداریم یافتن نام شاعر برای خیلی از خوانندگان آسان بهنظر نمیرسد.
کمال او در سرودن به سبک کلاسیک آنقدر هست که حتی کسی مثل مهدی اخوان ثالث را به اشتباه میاندازد. چنانکه محمدرضا شفیعی کدکنی در «حالات و مقامات م.امید» نقل کرده، روزی او از اخوان میپرسد که مثنوی «بوی پیراهن» (باز بوی یوسفم دامن گرفت/ مصر ما را بوی پیراهن گرفت) در کجای مثنوی معنوی است!
غزلهای کلاسیک اصلیترین سبب ارج و اعتبار او نزد مخاطبان ویژه شعر فارسی مثل ادیبان دانشگاهی و عموم مخاطبان فرهیختهای است که در ادبیات امروز شعری را میجویند که یادآور فخامت ادبیات کلاسیک باشد و از میان شهریار و رهی معیری و پژمان بختیاری و... سایه انتخاب شایستهتری است.
در مقام مقایسه با شهریار، بهویژه در پاسخ به کسانی که سایه و شهریار را همارز یکدیگر میدانند تذکر این نکته بد نیست که سایه گزیدهکارتر از شهریار است و لذا شمار کارهای درخشان او بسیار بیشتر است. شعرها و بیتهای درخشان شهریار در میان انبوه غزلهای او گاهی گم میشود. همچنین دقت سایه در ویرایش و پیرایش شعر بیشتر از شهریار است.
حتی وجه مقبولیت حافظ به سعی سایه، فارغ از محبوبیت و جایگاه عمومی او، قرائتی است که از حافظ بهدست میدهد؛ یعنی قرائت حافظ از زبان کسی که مجموعهای از حافظانهترین غزلهای معاصر را سروده است.
در این سرای بیکسی
با این همه، نمیتوان گفت که سایه در غزل امروز تأثیرگذار نبوده است. در تقسیمبندیهای سالهای اخیر او لزوماً ذیل نوگرایان یا آغازگران نوگرایی در غزل امروز قرار نمیگیرد اما جایگاه او در غزل سبب میشود که حتی سادهترین نوآوریهای او نیز به چشم بیاید و جلوه کند. الگوی سایه غزل سنتی است اما به هر روی، سایه شعر نیمایی و تصنیف و ترانه نیز سروده و در فضای شعر امروز نفس کشیده است. بهترینهای سایه آنجا اتفاق میافتد که او در مدار اعتدال قرار میگیرد، جایی که نه نظام غزل سنتی غلبه دارد که غزل یکسره وصف گل و نبید و ساقی و جام باشد، نه آنقدر به زبان غزل زندگی روزمره نزدیک میشود که مخاطبان غزل سنتی را راضی نکند، مثل «در این سرای بیکسی کسی به در نمیزند» و «امروز نه آغاز و نه انجام جهان است» و «با من بیکس تنهاشده یارا، تو بمان!».
گفتمش شیرینترین آواز چیست؟
سایه، در مقام شاعر نیمایی، از نسل نخست پیروان نیما به شمار میرود؛ نسلی که بهنوعی نوقدماییاند و در بهکار بستن پیشنهادهای نیما در شعر از جایی پیشتر نیامدهاند، شعرشان بیشتر توصیفی و خیلیوقتها آمیخته به اطناب است، بیان نمادگرایانه در شعرشان غلبه دارد، از بیان مستقیم ابایی ندارند و... . سختگیرانه اگر داوری کنیم شعرشان شعری سنتی است که در قالب تغییر کرده است. شاعرانی مثل سایه و سیاوش کسرایی که از نظر شکل و زبان در شعر نیمایی بسیار به هم شبیهاند ذیل چنین الگویی قرار میگیرند و سالها بر همین مدار مشی میکنند؛ مثلا (گفتمش/ شیرینترین آواز چیست؟ چشم غمگینش به رویم خیره ماند/ قطرهقطره اشکش از مژگان چکید/لرزه/ افتادش به گیسوی بلند...) اما سایه در سالهای پختگی شعرهای نیمایی دیگری نیز بهدست میدهد مثل «ارغوان» (ارغوان!/ شاخه همخون جدامانده من/ آسمان تو چه رنگ است امروز؟/ آفتابی است هوا؟/ یا گرفته است هنوز؟) و «زندگی» (چه فکر میکنی؟/ که بادبان شکسته، زورق بهگلنشستهای ست زندگی) که بهطور کلی براساس همان الگوها شکل گرفته است، اما نمونههای کمالیافته چنین شعری است و بالاتر از بسیاری شعرهای نسل نخست پیروان نیما
قرار میگیرد.
ای سرای امید!
رابطه سایه و موسیقی رابطهای متقابل است. مدیریت سایه بر مرکز موسیقی تلویزیون و برنامه گلها سبب جلوه کردن بیشتر نسل آهنگسازان و خوانندگان جوان در روزگار غلبه موسیقی بزمی میشود. هوشنگ ابتهاج بهنوعی حامی و مروج نسل تازه موسیقی سنتی ایران است که از دهه50به میدان آمدهاند، اما در مقابل به مرور زمان شعر سایه را به یکی از نخستین انتخابهای آهنگسازان و خوانندگان تبدیل میکند و در رواج شعر او در نیمقرن بعد تأثیر بسیار دارد. تصنیفها و غزلها و حتی نیماییهای سایه را بسیاری خواندهاند؛ از حسین قوامی و شهرام ناظری تا علیرضا افتخاری، محمد اصفهانی و علیرضا قربانی. اما در میان کسانی که شعر سایه را به موسیقی ایرانی آوردهاند 2نفر نقش بیشتری دارند: محمدرضا لطفی و محمدرضا شجریان که مجموعهای از بهترینهای سایه را در ساز و آواز اجرا کردهاند و در میان تصنیفهای سایه نیز حکایت یک تصنیف از بقیه جداست: «سپیده» (ایران/ای سرای امید) که فرزند زمان خویش است و یادآور سالهای انقلاب اسلامی و تا سالها ، از تلویزیون و رادیو و رسانههای رسمی پخش میشود.
میراث ماندگار
امیرهوشنگ ابتهاج، عمر طولانی داشت. از اسفند۱۳۰۶ تا مرداد۱۴۰۱ فراز و نشیب بسیاری را به چشم دید. از سالهای فعالیتهای سیاسی و شعرهایی که بیشتر خوانش سیاسی-حزبی داشتند تا سالهای بیزاری و دوری از سیاست.
مهاجرت از ایران تا بازگشتن و بر صدر نشستن و تبدیل شدن به یک شمایل ادبی. در سالهای اخیر به مدد شبکههای اجتماعی هر شعر و سخن و گفته او میان عموم بسیار دست به دست میگشت. از جمله این ها حکایتی بود که او در «پیر پرنیاناندیش» نقل کرده بود. ظاهرا پیشگویی، در کودکی سایه گفته بود که او 94سال عمر میکند و چه بسیار بودند کسانی که میخواستند این پیشگویی درست نباشد و او همچنان به عنوان میراث زنده برای مردم ایران بماند.
آنچه از میراث ادبی او مانده است در تاریخ ادبیات فارسی ماندگار خواهند ماند، بهویژه شعرهایی که با سرودههای قلههای ادبیات فارسی
برابری میکند.
مکث
«سایه» سردیس خود را ندید!
از حدود ۲ ماه پیش ساخت سردیس استاد هوشنگ ابتهاج در سازمان زیباسازی آغاز شد و قرار بود در سالروز تولد استاد، رونمایی شود. اما تقدیر اینگونه رقم خورد که استاد سردیس خود را که در مراحل پایانی ساخت بود، نبیند. به زودی این سردیس در خانه موزه نیما یوشیج رونمایی خواهد شد.