بایدها و نبایدهای دیپلماسی فرهنگی
اصل کارآمدی در مسیر دیپلماسی فرهنگی تا جایی باید مدنظر قرار گیرد که پیام انقلاب به بهترین نحو قابلانتقال باشد
صفیه رضایی-روزنامهنگار
برگزاری اجلاس رایزنان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران پس از وقفهای ۱۰ ساله و با شعار «دیپلماسی فرهنگی دانشبنیان، همگرا، صادرات فرهنگی» بهانه خوبی بود برای پرداختن به این مسئله که اساسا رایزنهای فرهنگی چه نقشی در انتقال مفاهیم و ارزشهای انقلاب اسلامی دارند و چقدر در تامین منافع ملی نقش دارند؟ این موضوع به این دلیل دارای اهمیت است که بدانیم ماهیت و شاکله انقلاب اسلامی، فرهنگی است و هر آنچه میتواند باعث الهامبخشی به دیگر ملل شود نیز از ذات فرهنگی آن نشأت میگیرد. دانستن این اهمیت نیز کافی است تا ضرورتها، دستاوردها، خروجیها و آوردههای انقلاب اسلامی در مسیر دیپلماسی عمومی را در مسیر فرهنگ معنا دهیم. به اعتقاد ابوالفضل ظهرهوند، تحلیلگر دیپلماسی عمومی نیز نقش فرهنگ در دیپلماسی و در مجموع سیاست خارجی حائزاهمیت است. از اینرو کشورها همواره از ظرفیتهای فرهنگی، هنری و شخصیتهای مطرح و تولیدات مرتبط در این زمینه همپای ظرفیتهای سیاسی و اقتصادی استفاده میکنند. بدیهی است که دامنه این اثرگذاری و استفاده و بهرهگیری در حوزههای تمدنی مناطق پیرامون بارزتر و بین کشورهای جهان سوم با توجه به سبقه تاریخی به وضوح دیده میشود.
بایدها و نبایدها
ظهرهوند معتقد است که در مسیر دیپلماسی فرهنگی نیز هنجارها و باید و نبایدهایی قابلتصویر و تصور است که باید رعایت شود تا آنچه اهداف تعیین شده در مسیر منافع ملی است به خوبی محقق شود. وی به همشهری گفت: گفتمان انقلاب اسلامی فرهنگ پایه است. از اینرو باید با توجه به مزیت نسبی و توجه به ظرفیتهای فرهنگی و با توجه به نحوه سازماندهی پیام انقلاب از آنها استفاده شود. از اینرو حضور رایزنان فرهنگی زمانی میتواند کارآمد باشد که ضمن توجه به داشتههای فرهنگی به خروجی و دستاوردهای دیپلماتیک آن نیز توجه ویژه کنند. به اعتقاد ظهرهوند توجه به تهدیدات، فرصتها، ضعفها و قوتها و همچنین محذورات و مقدورات میتواند ارزنده باشد. از اینرو نباید حضور رایزنان فرهنگی تنها در قامت حضوری شعارگونه تلقی شود؛ چرا که ظرفیت عظیمی در اختیار است که اگر به نحو احسن و با توجه به ظرفیتها و مزیتها بهره گرفته شود میتواند ثمرات بسیاری برای انقلاب اسلامی و در مسیر منافع ملی به همراه داشته باشد.
کارآمدی و مأموریتگرایی
ظهرهوند بر این اعتقاد است که در مسیر رایزنی فرهنگی باید مزیت نسبی هر کدام از مناطق در کشورها درنظر گرفته شود. بهعبارتی درنظر گرفته شود که گفتمان انقلاب اسلامی یا لوازم و محصولات فرهنگی در کدام مناطق و با چه ظرفیتهایی قابلبهکارگیری و تأثیر مضاعف است. به باور دیگر، اصل کارآمدی در مسیر دیپلماسی فرهنگی تا جایی مدنظر قرار گیرد که پیام انقلاب به بهترین نحو قابلانتقال باشد یا صادرات محصولات فرهنگی بیشتر، در قلمروهای گستردهتری تصور شود. همچنین باید فرماندهی واحد رایزنی فرهنگی از جانب دستگاه دیپلماتیک کشور مدنظر باشد. این مهم میتواند شاکله ماموریتگرایی بیشتری به رایزنان فرهنگی بدهد. بدیهی است که زمانی میتوان بیشترین خروجی را داشت که همزمان به تهدیدات، فرصتها، ضعفها و قوتها توجه ویژه کرد. توجه به این مسئله از آنجا مهم است که بدانیم رایزنی فرهنگی در عین اهمیت کارویژههای بزرگی دارد که باید با توجه به تفاوت مناطق و کشورها انجام و عملی شود.
به داشتهها بیشتر توجه کنیم
ظهرهوند با اشاره به صادرات فرهنگی و اهمیت تولیدات فرهنگی گفت: باید صنایع فرهنگی و تولیدات فرهنگی در مسیر پیام انقلاب به نحوشایستهای باشد تا ظرفیتهای رایزنیهای فرهنگی نیز بیشتر شود. ضمن اینکه تنها حضور رایزنان فرهنگی به مباحث اقتصادی ختم نشود. در واقع خروجی مؤثر رایزنان فرهنگی در جنبههای اقتصادی خلاصه نشود. بلکه رایزنان فرهنگی افراد زبدهای باید باشند که به درستی اهمیت این موضوع را بدانند و به خوبی بتوانند شاکله دیپلماسی عمومی و فرهنگی را احساس کنند.
کاهش هزینه؛ بیشترین دستاوردها
ظهرهوند با تأکید بر اصل ماموریتگرایی در مسیر دیپلماسی فرهنگی گفت: ماموریتگرایی در دیپلماسی فرهنگی به معنی هوشمندی، ظرافت، همگرایی و همراهی، عدمبرخوردهای جزیرهای و جلوگیری از روندهای سلیقهای است. از اینرو لازم است که چارچوبهای دیپلماسی فرهنگی به درستی تعیین و توضیح داده شود. ضمن اینکه نهاد دیپلماسی کشور به خوبی بتواند رایزنان فرهنگی را همگرا و توجیه سازد. به قرائت دیگر هیچگاه نباید میدان از دیپلماسی جدا شود. باید نوعی همگرایی در میان داشتههای داخلی و تلاش برای دستاوردها و تقاضاهای خارجی وجود داشته باشد. این امر میتواند به کاهش هزینهها منجر شود. بهعبارتی زمانی فهم از منافع ملی در مسیر اهداف انقلاب صحیح و واضح باشد، سیاستهای کلی دیپلماتیک متمرکز باشند و خروجیها و ورودیها به خوبی رصد شوند، میتوان کاهش هزینههای دیپلماتیک را تصور کرد. با توجه به نکاتی که مطرح شد میتوان گفت دیپلماسی فرهنگی در عین داشتن شاکلهای متمرکز و کلان باید دارای ماهیت جزءنگر و ماموریتگرایی محلی نیز باشد. به این معنی که در کنار همهجانبهگری در مسیر اهداف ملی باید اصل مزیت نسبی در برخورد در کشورهای مختلف لحاظ شود. این امر با وجود گفتمان غنی انقلاب اسلامی و داشتن مفاهیم قابلانتقال و الهامبخش البته به خوبی میسر است. بهویژه که رویکرد تمدن نوین اسلامی و ایجاد و تحقق و انتقال مفاهیم آن میتواند برای تمامی ملل نجاتبخش باشد.