• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
یکشنبه 9 مرداد 1401
کد مطلب : 167452
+
-

کوتاه از حادثه/شهادت 2مرزبان هنگ مرزی

2سرباز هنگ مرزی سلماس هنگام گشتزنی و پایش مرز به شهادت رسیدند.
به‌گزارش همشهری، این دو سرباز هنگ مرزی به نام‌های نیما‌حاجی پور اهل روستای گنگچین ارومیه و امیر آقاوردی‌زاده اهل نقده در هنگ مرزی سلماس خدمت می‌کردند. آنها مشغول پایش و رصد نوار مرزی بودند که به شهادت رسیدند.
فرماندهی مرزبانی آذربایجان‌ غربی، با انتشار این خبر اعلام جزئیات این حادثه را به زمان دیگری موکول کرد. براساس این گزارش قرار است مراسم تشییع این دو مرزبان شهید امروز (یکشنبه) ساعت ۱۰صبح در ارومیه برگزار شود.

فرار 2 دختر افغان از ازدواج اجباری آنها را به دردسر انداخت
نقشه فرار، دختران نوجوان را گرفتار گروگانگیران کرد
دو دختر نوجوان افغان برای فرار از ازدواج اجباری، دست به سرقت طلاهای مادرانشان زدند تا به ترکیه سفر کنند اما وقتی به تهران رسیدند به دام سارق گروگانگیر گرفتار شدند و 48ساعت با دست و پای بسته در اتاقی زندانی بودند. 
به گزارش همشهری، سه شنبه هفته گذشته خانواده دختری 13 ساله به نام شیوا راهی اداره پلیس پایتخت شدند و از ناپدید‌شدن مرموز دخترشان خبر دادند.  پدر شیوا گفت: ما در یکی از شهرهای اطراف تهران زندگی می‌کنیم و امروز صبح زود متوجه شدیم که دختر 13ساله‌ام به نام شیوا غیبش زده است. پس از پرس و جو فهمیدم که او با یکی از دوستانش که 3سال از وی بزرگتر است نقشه فرار از خانه و رفتن به ترکیه را کشیده‌اند. آنها یک شب قبل‌تر همه طلاهای مادرانشان را سرقت کرده و در حالی که ما خواب بودیم، از خانه فرار کرده و راهی تهران شده‌اند که از آنجا به ترکیه بروند. 
پس از ثبت شکایت، تیمی از ماموران با دستور قاضی محمدامین تقویان، بازپرس شعبه هشتم دادسرای جنایی تحقیقات برای یافتن دختران گمشده را آغاز کردند تا اینکه 48 ساعت بعد سرنخی از آنها به دست آمد. شیوا به همراه دوست 16 ساله خود راهی یکی از کلانتری‌های تهران شده و ادعا کرده بودند که 48ساعت در خانه‌ای گروگان بوده‌اند و همه طلاهای همراهشان سرقت شده است. 
با شناسایی این دو دختر، هر دوی آنها به دادسرا منتقل شدند و شیوا در توضیح ماجرا گفت: چند روز قبل دوستم راضیه نزد من آمد و گفت برایش خواستگار آمده و خانواده‌اش قصد دارند به اجبار او را پای سفره عقد بنشانند. اما راضیه دلش نمی‌خواست ازدواج کند و همیشه می‌گفت که دوست دارد مهاجرت کند و ادامه تحصیل بدهد.  وی ادامه داد:‌ آن روز وقتی راضیه نزد من آمد پیشنهاد کرد که با هم به ترکیه برویم و در آنجا زندگی کنیم. ابتدا قبول نکردم، چون خیلی می ترسیدم که جدا از خانواده‌ام باشم اما راضیه به من اطمینان داد که هیچ مشکلی برایمان پیش نمی آید. او می گفت اگر اینجا بمانم خانواده ام به زور مرا به خانه بخت می فرستند و من هرگز به آرزوهایم نخواهم رسید. حرف‌های او مرا وسوسه کرد اما برای اجرای نقشه‌مان هیچ پولی نداشتیم. آنجا بود که راضیه پیشنهاد داد قبل از آنکه خانه را ترک کنیم تمام طلاهای مادر و خواهرمان را سرقت کنیم. دختر 13ساله گفت: قرار شد طلاها را در تهران بفروشیم و با پول آن راهی ترکیه شویم غافل از اینکه دردسر بزرگی در انتظارمان است. 

گروگانگیری 
شیوا گفت: نیمه های شب هر دوی ما وقتی خانواده هایمان خواب بودند، طلاها را سرقت کردیم و با چمدان راهی تهران شدیم. صبح خیلی زود به پایتخت رسیدیم و به پارکی رفتیم و منتظر ماندیم تا طلافروشی‌ها باز شود. وقتی داخل پارک نشسته بودیم و درباره فروش طلاها صحبت می‌کردیم، ناگهان پسری که او هم افغان بود و ظاهرا حرف‌های ما را شنیده بود از میان شمشادها بیرون آمد و گفت حاضر است به ما کمک کند. او پیشنهاد داد تا باز شدن مغازه‌ها به خانه‌اش برویم؛ چون ممکن است هر لحظه ماموران پلیس وارد پارک شوند و به ما مشکوک شده و دستگیرمان کنند. او همچنین مدعی بود که یکی از آشنایانش طلافروش است و طلاهای ما را به قیمت بالا می‌خرد و ما که حرف‌هایش را باور کرده بودیم قبول کردیم.  دختر نوجوان ادامه داد:‌ او ما را به خانه‌ای برد که بعدا متوجه شدیم خانه یکی از دوستانش است. به محض رسیدن ما را در اتاقی زندانی کردند و دست و پایمان را بستند و همه طلاهایمان را سرقت کردند. پسر جوان حتی قصد تعرض به ما را داشت اما دوستش مانع او شد و گفت که چنین عملی مجازاتش اعدام است. همین باعث شد که پسر جوان از تصمیمش منصرف شود اما او و دوستش ما را 48ساعت در اتاق زندانی کردند و در این مدت فقط چند لیوان آب به ما دادند. هر وقت اعتراضی می‌کردیم با مشت و لگد کتکمان می زدند تا اینکه در نهایت ما را به یکی از خیابان‌ها بردند و در آنجا رها کردند.  اظهارات شیوا را دوستش مرضیه نیز تایید کرد و تحقیقات پلیس  برای شناسایی و دستگیری گروگانگیران آغاز شد. مدتی بعد پسر جوان دستگیر شد و در بازجویی‌ها به گروگانگیری و سرقت اعتراف کرد و گفت: آن روز برای هوا خوری به پارک رفته بودم که به صورت اتفاقی حرف‌های دو دختر نوجوان را شنیدم. هردو درباره فروش طلا و رفتن به ترکیه صحبت می‌کردند که همان لحظه وسوسه سرقت طلا و جواهراتشان به جانم افتاد. به سراغشان رفتم، نقش بازی کردم و گفتم می توانم به آنها که در تهران غریب هستند کمک کنم. دو دخترنوجوان هم به حرفهایم اعتماد کردند و همراهم آمدند. متهم گفت: من آنها را در خانه دوستم زندانی کردم و همه طلاهایشان را دزدیدم اما تصور نمی‌کردم که شکایت کنند و در نهایت گیر بیفتم.  متهم پس از اعتراف به جرم خود بازداشت شد و تحقیقات در این پرونده ادامه دارد. 

این خبر را به اشتراک بگذارید