• دو شنبه 7 خرداد 1403
  • الإثْنَيْن 19 ذی القعده 1445
  • 2024 May 27
سه شنبه 14 تیر 1401
کد مطلب : 165321
+
-

چترهامان کو؟

چترهامان کو؟

مریم ساحلی - روزنامه‌نگار

تابستان فصل گوشه‌‌نشینی چترهاست. کنج عزلت‌شان آکنده‌ است از حسرت لمس دستانی که بازشان کند تا در سایه‌سار بارش ابرها، پناه باشند. اما دستی نیست و نیزه‌باران آفتاب چنان است که تن عطشناک آدمی باران را ولو در خیال، عزیز می‌دارد. تن می‌سپارد به آن و لابه‌لای اشک و بغض ابرها راه می‌رود. ‌تر می‌شود و خدا خدا می‌کند تا آسمان باز ببارد و عطش از زمین و زمان رخت بربندد. تابستان فصلی است که همدلی و همراهی چترها را از یاد می‌بریم. انگار نه انگار که تا همین چند وقت پیش تا شال و کلاه می‌کردیم، انگشت‌هامان حلقه می‌شد دور دسته چتر. یادمان رفته که به وقت از راه رسیدن ابرهای کبود، زیر لب می‌گفتیم چقدر دلمان آفتاب می‌خواهد. بعد ابرها که باریدن آغاز می‌کردند، چتر می‌گشودیم و گوش می‌سپردیم به آوای قدم‌های آب بر تن چتر. چند قدم آن‌سو‌تر انگار که او رفیق است و دسته که نه، دستش را می‌گرفتیم در دست. صدای نفس‌هامان را می‌شنید و هنگام وزیدن باد می‌دانست که حواسمان به جسم نحیفش است تا نشکند. هر چند یک وقت‌هایی هم حواسمان نبوده یا غافلگیر شده‌ایم و ترق و تروق شکستن میله‌های نازکش را شنیده‌ایم؛ یا نه باز یک وقت‌هایی حواس‌مان نبوده و آنها را ته اتوبوس یا کنج تاکسی یا اصلا در جایی که یادمان نیست، جا گذاشته‌ایم. می‌دانم و می‌دانید که شاید شکل و شمایل همه چترهایی که تا‌کنون داشته‌ایم، یادمان نمانده باشد. آنها یک وقت‌هایی بهاری هستند و نقش یک عالم شکوفه به تن کشیده‌اند و وقت دیگر چهارخانه یا 
راه راه هستند. بعضی چترها هم ساده هستند و یک‌رنگ. اما خودشان و ما، می‌دانیم که سوای همه این احوالات، همراهند و رفیق. کم نبوده حرف‌های مگو که روزهای تنهایی و دلتنگی، زیر باران در گوش چترهامان گفته‌ایم. راستی چه‌کسی می‌داند چندین و چند بغض در پناه چترها شکسته‌است و چندبار اشکهامان بر صورت دویده و بی‌واهمه از نگاه دیگران، گفته‌ایم خیالی نیـسـت، باران می‌بارد؟ تابستان فصل به فراموش‌خانه سپردن چترهاست. اما کاش هیچ رفیق و همراهی در هیچ‌کدام از فـصول زندگی نرود از یاد.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :