مرحویی دعایی وقتی کارش را در اطلاعات شروع کرد، نگاهش به آینده بود و نه گذشته. خودش گفته بود: خط قرمز بر گذشتهها میکشیم. هیچ پیشداوری نمیکنم. هیچکس را متهم نمیکنیم. اگر بخواهیم بکاویم در گذشتههای افراد خیلی چیزها میتوانیم بهدست بیاوریم ولی انسانی و اسلامی برخورد میکنیم. بزرگوارانه از گذشته میگذریم. گذشتهها گذشته (ببینم حالا چه میکنم). شعری است مال حمید مصدق ظاهر. دوستان روشنفکر شاید خاطرشان باشد که:
میتوان بر درختی تهی از بار زدن پیوندی
میتوان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
میتوان از میان فاصلهها را برداشت
دل من با دل تو هردو بیزار از این فاصلههاست
چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم خانهاش ویران باد!
من اگر ما نشوم تنهایم تو اگر ما نشوی خویشتنی
من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه برمیخیزند
تو اگر بنشینی من اگر بنشینم چهکسی برخیزد؟
چهکسی با دشمن بستیزد پنجه در پنجه هر روبه آویزد؟
حرف را باید زد درد را باید گفت
سخن از بهر من و جور تو نیست
سخن از متلاشیشدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرورآور مهر
مسئله، مسئله سرنوشت است. یک انقلاب مطرح است. اگر نیاییم با هم تفاهم بکنیم اگر نیاییم با هم صمیمی باشیم و دردهایمان را بههم بگوییم، آنطوری که هستیم خودمان را به همدیگر بشناسانیم، اگر به ایمان و آرمان هم اعتقاد نداریم از یک وجه مشترک و آن شرف و آزادگی برخوردار باشیم. اگر اینطور باشیم خیلی زود میتوانیم مشکلات را از بین برداریم.
بزرگوارانه از گذشته میگذریم
در همینه زمینه :