پوتینهای مریم
کتاب «پوتینهای مریم» به قلم فریبا طالشپور خاطرات یک بانوی خرمشهری به نام مریم امجدی را روایت میکند؛ بانویی که دوران نوجوانیاش همزمان با جنگ عراق علیه ایران شده و شاهد اتفاقات تلخی است که در کتاب بازگو میکند. امجدی بهدلیل آموزش دورههای نظامی و امدادگری در بیمارستان و همچنین انبار مهمات مسجد جامع خدمت کرده و گاهی هم به خط مقدم جبهه رفته است. اما هنر طالشپور روایت خاطرات این بانو است که ذهن مخاطب را به زمان جنگ در خرمشهر هدایت میکند. این کتاب توسط انتشارات سوره مهر چاپ شده است. در بخشی از کتاب پوتینهای مریم میخوانیم:
«عصر روز دوم یا سوم بود که خواهری سبزهرو و قدبلند که مانتو بر تن و روسری بر سر داشت، به مسجد آمد و شروع کرد به داد و بیداد که شما برادرا چرا سری به قبرستان جنتآباد نمیزنین؟ چرا به ما کمک نمیکنین؟ چرا ما را با اون همه جسد تنها میذارین؟ دیشب سگا به ما حمله کردن. اگه خودتان نمییاین، لااقل اسلحهای به ما بدین تا سگارو بکشیم. میگفت دیشب سگها جسد پسری به اسم سعید را بردند و دست و پایش را خوردند. مادر آن پسر هم آمده بود و داد و بیداد میکرد. چند نفر از برادران را همراه او فرستادند و به آنها گفتند که شبها را در آنجا نگهبانی بدهند و همه سگها را بکشند. قبل از رفتن با آن خواهر صحبت کردم. اسمش زهره حسینی بود. از همان روز اول جنگ به زن مردهشور قبرستان کمک میکرد.»