زندگی او در همه عرصهها مستند به قرآن و روایات بود
«زندهیاد آیتاللهالعظمی سیدمحمدعلی علویگرگانی در قامت یک پدر» در گفتوگو با فرزندش، سیدمهدی علویگرگانی
سیدحسین کشفی، مدرس حوزه علمیه قم
روزهایی کهمیگذرد چهلمین روز رحلت مرجع والاقدر شیعه زندهیاد آیتاللهالعظمی سیدمحمدعلی علویگرگانی است. هم از این روی و در نکوداشت کارنامه علمی و عملی آن بزرگ، با فرزند ایشان حجتالاسلام و المسلمین سیدمهدی علویگرگانی به گفتوگو نشستهایم. نتیجه این مصاحبه در پی میآید.
شاید مناسب باشد که در آغاز این گفتوشنود قدری درباره نگاه زندهیاد آیتاللهالعظمی سیدمحمدعلی علویگرگانی به حضور خود و نزدیکانشان در سلک روحانیت توضیح دهید؟
بِسْمِالله الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ. رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَه مِنْ لِسَانِی یفْقَهُوا قَوْلِی.
بنده ترجیح میدهم از این نکته آغاز کنم که مرحوم والد میفرمودند که ایشان عنایت آقا امیرالمؤمنین(ع) به پدرشان مرحوم آیتالله حاج سیدسجاد علوی هستند. مادربزرگم چند فرزند به دنیا آوردند که در همان مقطع تولد یا چندی بعد از دنیا میرفتند. تا اینکه مرحوم حاج سیدسجاد و مادربزرگ ما که در نجف اقامت داشتند به حرم آقا امیرالمؤمنین(ع) میروند و از ایشان میخواهند فرزندی که به دنیا میآید باقی بماند و از دنیا نرود. نهایتا حضرت عنایت میفرمایند و حاج سیدسجاد صاحب یک فرزند دختر و سپس صاحب مرحوم والد میشوند و نام محمدعلی را برای ایشان انتخاب میکنند. بنابراین و بر حسب گفته ابوی ایشان متولد نجفاشرف و هدیه آقا امیرالمؤمنین(ع) هستند.
مرحوم حاج سیدسجاد بسیار به عبادات و مستحبات اهتمام داشتند و مرحوم ابوی نقل میکردند که ایشان در قنوت نمازشان در ماههای مبارک رمضان فراوان دعای ابوحمزه ثمالی را میخواندند. ایشان شاگرد مرحوم آیتالله آسید ابوالحسن اصفهانی بودند و میفرمودند: «من به 2دلیل به آقا محمدعلی بسیار اعتقاد دارم و مطمئن هستم که آینده روشنی در انتظار او است. یکی اینکه عنایت امیرالمؤمنین(ع) است و دیگر اینکه در دوران رشد ایشان من از شهریه آقا آسید ابوالحسن اصفهانی ارتزاق میکردم...». مرحوم والد بسیار تحتتأثیر ابوی بزرگوارشان بودند و هنگامی که برای ما موعظه میفرمودند در بسیاری از اوقات به بیانات پدرشان اشاره میکردند؛ مثلاً یکی از آنها این بود که بسیار دوست دارم که همه فرزندانم سر سفره آقا امام زمان(عج) باشند. مرحوم ابوی نهایتا هم در این امر موفق شدند و همه پسرانشان به کسوت روحانیت درآمدند. ایشان میفرمودند: «حتی اگر پسرانم به درجات عالی روحانیت هم برسند ترجیح میدهم به جای هر کار دیگریمبلغ قرآن باشند.» اینها برگرفته از نظرات پدر بزرگوارشان آقای حاج سیدسجاد علوی بود.
یکی از ویژگیهای حاج سیدسجاد این بوده که در ایام نوروز به موطن خود یعنی روستای النگ میرفتند و به تمام خانههای آنجا سر میزدند و فرزندان خود را نیز همراه میبردند. الان هم که به النگ میروم پیرمردهای آنجا نقل میکنند که مرحوم حاج سیدسجاد به تکتک خانهها میآمدند چند دقیقهای مینشستند و به خانه بعدی میرفتند. همین شیوه را هم مرحوم والد دنبال میکردند و تا سال 71-70که حاجآقا حدود 52-51سال سن داشتند، در ایام محرم و صفر به روستای النگ میرفتند. در النگ هم رسم است که روضهخوانی خانه به خانه است؛ یعنی از اول صبح روضهخوانی در تکتک خانهها شروع میشد و گاهی تا 20منبر طول میکشید. حاج آقا همراه با یک روحانی دیگر این مراسم را انجام میدادند و پس از آن هم به ما میفرمودند: دوست ندارم این رسم را رها کنید و به من و برادرهایم تأکید میکردند که این رسم را ادامه بدهیم. اوایل اخوی بزرگتر به آن روستا میرفتند و بعدها این کار بهعهده من گذاشته شد. تا این دو سال آخر که کرونا آمد حاجآقا مراسم روز عاشورا و منبر آن را خودشان تشریف میآوردند و به ما هم همواره تأکید میکردند که مبادا محل اجدادیتان را رها کنید. بنده هم از سال70به بعد همواره در محرمها در روستای النگ بوده و در مراسم آنجا منبر رفتهام.
از سلوک آیتالله علویگرگانی در منزل و نحوه تربیت و تحصیل فرزندانشان و همچنین به منش عبادی و اخلاقی ایشان نیز اشاراتی داشته باشید.
یکی از ویژگیهای ایشان اهتمام به نمازشب بود. من در طول زندگی به یاد ندارم که حتی یک شب هم نمازشب ایشان ترک شده باشد. حدود 12سال سن داشتم و قرار بود تا به اتفاق هم به مشهد برویم. راننده ماشین بسیار محتاط بود و آرام حرکت میکرد لذا به جای اینکه غروب به مشهد برسیم ساعت 3-2نصفهشب رسیدیم، طوری که مجبور شدیم در بلواری بمانیم تا صبح بشود و بتوانیم به هتل برویم. حاجآقا برای اینکه راننده خوابش نبرد در طول راه بیدار مانده و البته بهشدت هم خسته شده بودند ولی حتی با آن خستگی هم نماز شبشان را ایستاده بهجا آوردند و تا آخر هم که من در خدمتشان بودم نماز شبشان ترک نشد و نه فقط نمازشب که 51رکعت نمازی که امام حسن عسکری(ع) فرموده بودند و نمازهای نافله ظهر و عصر را هم ایستاده میخواندند. حاجآقا فقط در سال آخر عمرشان که یک مقدار پایشان درد میکرد نماز را نشسته میخواندند. علاوه بر این به دعای روز عرفه و دیگر ادعیه و مستحبات هم بسیار اهتمام داشتند و طبیعتاً این شیوه روی فرزندانشان هم تأثیر میگذاشت و ما بهطور طبیعی اگر این شیوه را انجام نمیدادیم شرمنده میشدیم. یکی دیگر از تقیدات ایشان اذان گفتن در صبحها بود. ایشان نیمساعت قبل از اذان صبح بیدار میشدند و هنگام نماز به ایوان یا حیاط منزل میرفتند و اذان میگفتند و چه در گرگان و چه در قم که بودیم به این کار اهتمام میورزیدند.
یکی دیگر از ویژگیهای حاجآقا نظم و ترتیب در برنامههای زندگی بود. ایشان نیم تا یک ساعت مانده به اذان صبح بیدار میشدند و نمازشبشان را میخواندند. بعد از نماز صبح ادعیه خاصی را میخواندند؛ مثلاً حاجآقا دعای صباح امیرالمؤمنین(ع) را از حفظ بودند. هر شب موقع خواب سوره یاسین، زیارت عاشورا و دعای توسل را میخواندند. بعد از نماز صبح مقداری استراحت میکردند بعد قدری مطالعه داشتند و سپس به دفتر میرفتند تا ظهر که برای نماز به منزل میآمدند. وقتی از ایشان میپرسیدیم: آیا نمیخواهید نماز ظهر و عصر را در دفتر بخوانید؟ میفرمودند: چون میخواهم تمام نوافل را بخوانم مردم معطل میشوند. نماز ظهر و عصر را به جماعت و با اعضای خانواده در منزل میخواندند.
بعد به اتاقشان میرفتند و حدود نیمساعت استراحت میکردند و تا موقع درسشان مطالعه میفرمودند. بعد از درس در دفترشان تشریف داشتند و بعد از نماز مغرب و عشاء نیمساعتی در دفتر مینشستند و بعد به منزل میآمدند. نیمساعت، 40دقیقهای در جمع خانواده مینشستند و بعد از همه ما اجازه میگرفتند و برای مطالعه میرفتند. 3-2 ساعتی مشغول مطالعه میشدند و والده ایشان را برای شام صدا میزدند و بعد هم که میخوابیدند.
جالب اینجاست که بسیاری از برنامهها و گفتههای مرحوم والد به استناد روایات بود. در این مورد خاطرهای را نقل میکنم. انجام کارهای تعمیراتی منزل بهعهده من بود و همیشه برای انجام این کارها کارگر میآوردم. یکبار بنده خدایی را برای کاری آوردیم و در کنار آن کار، کار دیگری را هم انجام داد. برای کار اصلیای که انجام داده بود مبلغ مشخص شده بود ولی درباره کار اضافی صحبتی در مورد پول نکرده بودیم. کار که تمام شد مبلغ را گفت و من دیدم که از عرف بازار خیلی بالاتر است. آمدم و به ابوی گفتم که این بنده خدا میگوید که دستمزدش اینقدر میشود درحالیکه من میدانم از عرف بازار خیلی بالاتر است. حاجآقا گفتند: «علیبن موسیالرضا(ع) میفرمایند: در هر کاری حتماً مقاطعه داشته باشید. اگر با او طی کردهای همان را بده ولی اگر طی نکردهای همان مبلغی را که میگوید به او بده». هر چه من اصرار کردم که بگذارید مبلغ عرف بازار را به او بدهم فرمودند: دستور آقا علیبن موسیالرضا(ع) است. همین کار را بکن.... در کارهای دیگر هم همینطور بودند. مثلاً میفرمودند: در روایات آمده است که چندان خوب نیست که انسان تنها باشد و لذا ما سعی میکردیم همیشه یکنفرمان همراه حاجآقا باشیم. به هرحال اغلب کارهایشان به استناد روایات بود.
نکته جالب دیگر این بود که حاجآقا تمام کارهایشان را خودشان انجام میدادند؛ مثلاً موهای سرشان را غیر از این یکی،دوسال آخر که برادر کوچکمان آقا محسن برایشان کوتاه میکرد خودشان میزدند. خودشان شاربشان را کوتاه میکردند و میفرمودند: روایت داریم که اگر در موقع غذا خوردن شارب آلوده بشود کراهت دارد. لذا سعی میکردند کارهایی را هم که کراهت داشت انجام ندهند. حاجآقا هر چهارشنبه بعد از درس به زیارت حضرت معصومه(س) میرفتند. همیشه و در این روز قبل از درس یکربع، نیمساعت درس اخلاق میگفتند و سپس به حرم میرفتند. یک هفته در میان هم برای زیارت اهل قبور به شیخان میرفتند چون والده مکرمه و پدر و مادر خانمشان در آنجا دفن شده بودند.
زیارتهایشان از مشهد به چه شکل بود؟
ما در طول سال حتماً یکبار به پابوس آقا امامرضا(ع) مشرف میشدیم. یادم نمیآید که مرحوم والد سالی یکبار به مشهد نرفته باشند. میفرمودند: در روایت داریم که در سفر به خانواده سخت نگیرید و لذا در سفر خیلی به ما خوش میگذشت. ابوی سعی میکردند که در طول سال پول کافی کنار بگذارند که در سفر به ما سخت نگذرد. معمولاً هم قصد 12روز میکردند و در ایامی سفر میرفتیم که به درسشان در حوزه لطمهای نخورد. ایشان در این سفرها دفاتر مطالعهشان را به همراه میآوردند و در آنجا هم مطالعات خودشان را انجام میدادند. هر یک یا 2ماه یکباره هم به اتفاق به جمکران میرفتیم.
تواضع آیتالله علویگرگانی در رفتار و تعامل با مردم بس بارز و مشهود بود و درباره آن سخنها میرود. در این باره چه خاطراتی دارید؟
حاجآقا برای مردم بسیار احترام و ارزش قائل بودند و همواره به ما تأکید میکردند که مردمدار باشیم. از مصادیق آن هم این بود که همیشه خودشان برای تبلیغ میرفتند و ما 4برادر را هم تشویق میکردند که برای تبلیغ برویم. وقتی که برای تبلیغ میرفتیم میفرمودند: مبادا یک وقت خدای نکرده به ذهنتان برسد که آن کشاورزی را که پای منبرتان میآید سواد ندارد و من که منبر رفتهام سواد دارم. به هیچوجه این فکر را نکنید... به ما تأکید میکردند: در روز قیامت که یومالحسرت است چه بسا شمایی که حدیث را مطالعه کرده و منبر رفته و آن را برای مردم خواندهاید به بهشت راه نیابید اما کسی که پای منبر شما بوده به بهشت برود. چون او شنید و رفت و به آن عمل کرد اما تو خواندی و گفتی و به آن عمل نکردی و داری حسرت میخوری. مبادا چنین شرایطی برایت پیش بیاید که حس برتری نسبت به مردم داشته باشی. میفرمودند: خودتان را در ردیف مردم و حتی پایینتر از آنها بدانید و واقعاً هم خودشان چنین تواضعی داشتند. خاطرم هست که من منزلی را تهیه کرده و بابتش بدهکار شده بودم و صاحبخانه به من اجازه داد که در مدتی طولانی بدهکاریام را بپردازم. من یکبار خدمت مرحوم ابوی آمدم و عرض کردم: میخواهم برای زیارت به مشهد بروم. ایشان پرسیدند: پول فلانی را دادهای؟ گفتم: نه هنوز بدهکارم. فرمودند: از کجا معلوم که زیارت تو موردقبول واقع شود؟ برو و به او بگو و اگر راضی بود برای زیارت برو. وقتی بدهکار هستی در درجه اول باید بدهیات را بپردازی...؛ تا این اندازه حقوق مردم را رعایت میکردند.
پیشتر از آن هم از این دقتها داشتند. کوچک که بودیم و به مهمانی میرفتیم یک وقت که میخواستیم حرف نابهجایی بزنیم به زانوی ما میزدند و وقتی به خانه برمیگشتیم تذکر میدادند که گفتن بعضی حرفها در جمع مناسب نیست یا اینطور نشستن یا رفتارت درست نبود باید مواظب باشی که با مردم چگونه برخورد میکنی. خوشاخلاق و خوشرفتار باش. بیمناسبت در میان صحبت مردم وارد نشو و به حرفهایشان دقیق گوش بده.
در حوزه مسائل اجتماعی و سیاسی به شما چه توصیههایی داشتند؟
همیشه میفرمودند: شما بزرگشده سر سفره آقا امامزمان(عج) هستید.... ما را منع میکردند که تا جایی که میتوانید وارد کارهایی از قبیل نمایندگی مجلس و این نوع مناصب نشوید چون دیگران به اندازه کافی هستند و ما که طلبه و روحانی هستیم تا بتوانیم باید کار روحانیتمان را پیش ببریم لذا اگر بتوانیم درس بخوانیم که چه بهتر اگر بتوانیم منبر برویم یا درس بدهیم یا تألیفات داشته باشیم یا امام جماعت باشیم ترجیح دارد. لذا همواره به مسئولان هم درباره مردمداری و رسیدگی به امور مردم تذکر میدادند. چون خودشان اهل روستا بودند و کشاورزان زیاد به ایشان مراجعه داشتند خیلی درباره کار آنها تذکر میدادند. حتی یکبار پول گندمکارها را دیر داده بودند و حاجآقا تلفن زدند و باعث شدند که دولت زودتر پول کشاورزان را بدهد. ایشان در چند مورد نامههایی خصوصی که در رسانهها منتشر نشدند برای رؤسایجمهور فرستادند و در مورد مسائلی تذکر دادند. اگر یادتان باشد ابوی در مسئله افزایش قیمت بنزین اطلاعیه دادند. همینطور در مورد ربای بانکها در 13یا 15مورد تذکر دادند که در فضای مجازی هم پخش شد. مدیرعامل یکی از بانکهای بزرگ کشور همراه با معاونان شان به دیدن مرحوم والد آمدند. بیشتر تذکرات ابوی در این زمینه بود که بعضی از پولهایی که از مردم میگیرید باعث میشود که آنها در فشار باشند. برای ما نامههای مختلفی میآید که شکایت دارند و بعضی از این پولها شائبه ربا هم دارد و گرفتن آنها حرام است... آنها وقتی رفتند مسئول روابطعمومیشان به ما زنگ زد که این صحبتها را روی سایت نگذارید چون به ضرر ما بانکیها تمام میشود. حاجآقا فرمودند: من آنچه را که حق بوده گفتهام و باید در سایت گذاشته شود تا مردم اطلاع داشته باشند که ما این حرفها را به مسئولان میزنیم ولی گاهی کسانی که به دیدار ایشان میآمدند آنچه را که به نفع خودشان بود در جامعه پخش میکردند و چیزهایی را که به نفعشان نبود نمیگفتند.
ظاهرا این تذکرات در موضوع کسبوکارهای کرونایی نیز مؤثر واقع شد. اینطور نیست؟
بله در اول کرونا گفتند بهخاطر اینکه کسبوکار مردم از بین رفته به آنها وام میدهند و برای این وام سودی را درنظر گرفتند که مرحوم ابوی سریع بیانیه دادند که باعث شد دولت بهره را حذف کند و عیناً همان پولی را که وام داده بود پس بگیرد.
با این همه مرحوم والد در عرصههای حمایت از نظام اسلامی حضور جدی داشتند و برای حضور مردم در راهپیماییهای 22بهمن و روز قدس و مناسبتهای دیگر بیانیه میدادند. همانطور که مقام معظم رهبری در پیام تسلیتشان فرمودند، ایشان همواره وفادار به نظام و پشتیبان مردم بودند. ابوی در مقاطع مختلف پشتیبانی از نظام و همراهی با مقام معظم رهبری را مدنظر داشتند و در فعالیتهای سیاسی شرکت میکردند.