مریم ساحلی
آسمان رمضان ستاره باران باشد یا ابری، فرقی نمیکند، قشنگ است. باران هم اگر ببارد که میشود نور علی نور. این را همه آنها که هنگام غروب یا سحر، یاکریم نگاه خویش را پر میدهند سمت ابرها، میدانند. یاکریمهایی که لابهلای پرهاشان، هزار هزار حرف ناگفته دارند و در قلبهاشان امید به استجابت دعا سوسو میزند.
میگفت: چشمانداز نگاهش، سنگ و سیمان و آهن است که دور و بر خانهاش قد کشیدهاند و آسمان چنان که باید پیدا نیست، اما سرش را زیر سقف خانه نیز که به سمت بالا میگیرد، چلچراغماه و رفتوآمد ابرها را میبیند و قلبش ستارهباران میشود.
میگفت: آسمان را تماشا میکند و به روزگار میاندیشد، به رنج رنجوران و همه زخمهایی که بیالتیام ماندهاند. میگفت به آرزوهای گمشده در زمین و زمان فکر میکند و امیدهایی که رنگ باختهاند، آن وقت، سلول سلول وجودش پروردگاری را صدا میزند که«غیاث المستغیثین» است.
او که حرف میزد، چشمهایش شبیه به آسمان بود. انگار که یک تکه از ستارهباران شب قبل در چشمهایش جا مانده باشد. اصلا رمضان همین است،ماه نزدیک شدن به آسمان. وقتی که نور ماه، شعر میشود و بر سفرههای کوچک اما دور از ریا و دروغ میبارد، چهکسی میتواند بگوید آسمان دور است. آسمانِ ماهی که آوای مناجاتِ ریگ و رود و درخت آن سوی تاریکروشن ایمان آدمها، میپیچد و جان جهان را زیبا میسازد.
آسمان رمضان
در همینه زمینه :