• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
چهار شنبه 17 فروردین 1401
کد مطلب : 157382
+
-

پناه به داستان

مریم ساحلی

اول کتاب را می‌بندم، بعد چشم‌هایم را. آدم‌های داستان یکی‌یکی با اشک‌ها و لبخندها، زخم‌ها و آرزوها، نیکی‌ها و شرارت‌هایشان در خیالم راه می‌روند و سرانجام، شخصیت اصلی رمان برایم دست تکان می‌دهد و در پیچ یکی از خیابان‌های پاریس گم می‌شود.‌ جهانگردان هنوز از ایفل عکس می‌گیرند که راهی سرزمین خواب می‌شوم؛ خوابی چنان عمیق که انگار از سفری طولانی بازگشته‌ام. واقعیت این است، جهان داستان از بار تنهایی و ملال زندگی می‌کاهد و آنها که دلبسته داستان هستند، بارها و بارها، بی‌آنکه چمدان ببندند، زیر سقف خانه خویش، به تماشای زندگی دیگران می‌نشینند و با فراز و نشیب روزگارشان همراه می‌شوند. آنها با دیگران شریک لحظه‌هایی می‌شوند که زندگی‌هایشان در راه‌ها و بیراهه‌ها پیش می‌رود یا موقعیت‌های دشوار پشت سر گذاشته می‌شود. و این تماشا و همراهی همان سفری است که می‌تواند بر کوله‌بار آگاهی و تجارب‌مان بیفزاید و از روزمرگی و ملال‌ بکاهد.  بی‌تردید، داستان‌ها با رسیدن یا نرسیدن کلاغ قصه‌ها به خانه‌اش، در ما به پایان نمی‌رسند. داستان می‌تواند دستخوش تغییر شود و باز چگونه آدمی می‌تواند از خطیرترین تنگناها برهد و جهانش را بسازد.
آنها که جهان داستان را می‌شناسند، دریافته‌اند که قصه‌ها از تنهایی آدم‌ها کم می‌کنند و باز می‌دانند که هم‌نشینان داستان‌، آشنایان و دوستان بیشتری دارند. آنها بعضی وقت‌ها در خیال‌شان با آدم‌های درون قصه‌ها حرف می‌زنند و چنان به یادشان می‌آورند که انگار سال‌های بسیار، دور و بر خودشان زیسته‌اند.‌ دوستداران داستان از دیرباز می‌دانند، غبار ملال که از راه می‌رسد، می‌توان سفر آغاز کرد و به سرزمین داستان پناه برد.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید