مبارز دهه ۵۰
وقتی انقلاب پیروز شد ۲۴ سال داشت. متولد ۱۳۳۳ در شهرستان میاندوآب در خانوادهای مذهبی که علی، برادر بزرگش با رژیم پهلوی مبارزه میکرد و در نهایت هم توسط مأموران ساواک به شهادت رسید. پیکر علی باکری هرگز از سوی ساواک تحویل خانوادهاش نشد. مهدی که در ارومیه تحصیلات ابتدایی و متوسطه را پشت سر گذاشته بود، از همان دوران جوانی وارد فضای مبارزه شد. وقتی در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تبریز قبول شد برادرش حمید را نیز با خود به این شهر آورد. در دوران دانشجویی مهدی از فعالان مبارزه با رژیم پهلوی بود و بارها تحت نظارت و بازجویی ساواک قرار گرفت.
شهردار ارومیه
پس از پیروزی انقلاب اسلامی مهدی باکری خیلی زود به سپاه پیوست و یکی از چهرههای شاخص در ساماندهی این نهاد تازه تاسیس انقلابی بود. در این دوران باکری مدتی هم شهردار ارومیه شد؛ شهرداری صمیمی که مردم دوستش داشتند. در واقع محبوبیت مهدی باکری میان مردم با عملکردش در شهرداری ارومیه اوج گرفت. باکری کمی بعد از شروع جنگ تحمیلی ازدواج کرد و فردای عروسیاش هم راهی جبهه شد.
فرمانده جنگ
مهدی باکری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتحالمبین با عنوان معاون تیپ نجفاشرف در کسب پیروزیها مؤثر باشد.
در این عملیات یکی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود که او به همراه تعدادی از نیروها، آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله کمتر از یکماه در عملیات بیتالمقدس با همان عنوان شرکت کرد.در مرحله دوم عملیات بیتالمقدس از ناحیه کمر زخمی شد و با وجود جراحتهایی که داشت، در مرحله سوم عملیات به قرارگاه فرماندهی رفت تا رزمندگان را از پشت بیسیم هدایت کند. در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بیامان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبههها حضور مییافت.در عملیات مسلمبنعقیل با فرماندهی او بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک آزاد شد. مهدی باکری در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، خوش درخشید.
شهادت حمید
در خلال انجام عملیات خیبر، به مهدی باکری خبر داده شد که برادرش حمید باکری در صحنه نبرد به شهادت رسیده است و میخواهند برای بازگرداندن پیکر او گروهی را اعزام نمایند اما او ممانعت میکند و از پشت بیسیم این جمله را به زبان میآورد:«همه آنها برادرهای من هستند اگر تونستید همه را برگردونید حمید را هم بیاورید.» با وجود علاقه خاصی که به برادرش حمید داشت، بدون ابراز اندوه با خانوادهاش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است و در نامهای خطاب به خانوادهاش نوشت:«من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا است همچنان در جبههها میمانم و به خواست و راه شهید ادامه میدهم تا اسلام پیروز شود.»
مفقودالاثر شدن
در حین انجام عملیات بدر و درحالیکه نیروهای عراقی با محاصره کامل لشکر تحت امر مهدی باکری در جزیره مجنون در حال زدن تیر خلاص به رزمندگان مجروح بودند، احمد کاظمی و محمود دولتی با بیسیم از او میخواهند که با عبور از دجله و پیمودن فاصله ۷۰۰ متر و رسیدن به فضای میان خط اول و خط دوم حمله، جان خود را نجات دهد ولی این درخواستها، با پاسخ منفی باکری همراه بود تا آنکه بر اثر اصابت تیر مستقیم نیروهای عراقی، به شهادت رسید.سپس گروهی برای بازگرداندن پیکر باکری اقدام کردند اما هنگام انتقال پیکر وی، قایق آنها هدف اصابت شلیک مستقیم آر پی جی نیروهای عراقی قرار گرفت و در اروندرود غرق شد. پیکر مهدی باکری هیچگاه یافت نشد.
دلاور دوران
مروری بر زندگی شهید مهدی باکری
در همینه زمینه :