داستان وارده/پیام بهاری
کاغذ سفیدی روی میز مرد قرار دارد. خودکار لای انگشتهای لرزانش میچرخد ولی جرأت سیاهکردن سفیدی کاغذ را پیدا نمیکند. مابین کاغذ سفید و نامه اداری گوشه سمت چپ میز، برزخی است که هر لحظه در آن فرو میرود. از: مدیریت کارخانه/ به: سرپرست کارخانه / موضوع: تعدیل نیرو/ مرد بلند میشود و کنار پنجره میایستد و به محوطه داخلی سوله نگاه میکند. کارگران سخت مشغول کار هستند. آنها نمیدانند لیست تعدیل قرار است اول فروردین بهصورت تلفنی اعلام شود. مرد تمام تلاشش را کرده است تا شب عیدی کسی تعدیل نشود، اما گرانشدن اجناس خام، هزینههای بالای آب و برق و افزایش حقوق کارگران در سالجدید، دلیل محکمی بود بر این امر. مرد از کلافگی مانند سربازان سر پست، بیوقفه راه میرود. منشی وارد میشود و میگوید: «مدیریت زنگ زدن گفتن لیست را بیاورید.» مرد گوشی را برمیدارد و شماره میگیرد: «سلام جناب رئیس. همانطورکه قبلا عرض کردم، اگر زودتر موضوع تعدیل اعلام میشد، کارگران هم در هزینههای شب عید مدیریت میکردند و هم شب عیدی، برای آنها تلخ نمیشد.» مدیر: «این یک دستور است.» مرد از دفتر پایین میآید و به سمت دستگاه و کارگران میرود. صدای دستگاهها کرکننده است و ماشینها کارگران را احاطه کردهاند. با اینکه کارگران 10ساعت کار کردهاند اما با روی خوش با او رفتار میکنند: «سلام. سلام مهندس. عید شما پیشاپیش مبارک. مخلصیم مهندس سورتچی.» با هر صدا، زخمی میخورد و با هر لبخند، ضربان قلبش شدت میگیرد. مرد دوباره به دفتر برمیگردد و پا سست میکند. او میداند اگر او لیست را ننویسد، فرد دیگری این کار را انجام میدهد.اما اگر گزارش را کامل نکند، نکته منفی در کارنامهاش محسوب میشود.چرا؟مطمئن باشید جواب مدیر این است: «تو باید به فکر مال و اموال من باشی نه دیگران. تو باید دلسوز من باشی.» چند اسمی مینویسد ولی چون از شرایط خانوادگی آنها خبر دارد، بارها کاغذ را خط خطی میکند سپس کاغذ را داخل سطل آشغال میاندازد. او نمیتواند گزارشی بنویسد. منشی را صدا میزند: «به مدیریت زنگ بزن. بگو همسر من تو بیمارستان بستری شده. برای من چند روز آخر رو مرخصی رد کنند.» چراغ دفتر را خاموش میکند و از دفتر خارج میشود. منشی: «مهندس!لیست؟.» مرد در گردوغبار دستگاههای کارخانه محو میشود.