مرد برنده
محمدحسین مهدویان توانست با سرعتی چشمگیر در کانون توجهها قرار بگیرد
علی عمادی-روزنامه نگار
ستارهشدن و از آن مهمتر ستاره ماندن در هر میدانی نیاز به ابزارهایی دارد که چندان وابسته به بخت و اقبال نیست. محمدحسین مهدویان در کمتر از یک دهه توانست در سپهر فیلمسازی به چنان درخششی برسد که امسال در جشنواره فیلم فجر، بلیتهای نمایش فیلم جدیدش، «مرد بازنده» زودتر از دیگر آثار نایاب شود.
نخستین گام در مسیر این درخشش «دیدهشدن» است و کجا بهتر از تلویزیون؟ حدود 20سال پیش ابراهیم حاتمیکیا تعریف میکرد که با کاروانی از هنرمندان مشرف به عمره شده بودند و زائران ایرانی در مواجهه با آنها محسن علیاکبری، تهیهکننده سریال «مریم مقدس» را که آن زمان از تلویزیون پخش میشد، بهجا میآوردند و با او خوشوبش میکردند درحالیکه اعتنایی به حاتمیکیا که تا آن موقع «آژانس شیشهای» را هم ساخته بود، نداشتند. همین هم شد که حاتمیکیا به تلویزیون آمد و «خاک سرخ» را ساخت تا بیشتر و بهتر دیده شود. مهدویان اما از همان ابتدا با تلویزیون و «آخرین روزهای زمستان» دیده شد. همسویی ساخته او با پسند مسئولان صداوسیما و مدیران فرهنگی کشور فضای زیادی برای پروپاگاندای آن ایجاد کرد؛ اتفاقی که ممکن است برای افراد دیگری هم پدیدار شود اما وجه بارز ساخته مهدویان خلاقیتی بود که خیلیها، کمتر از آن بهره دارند. استفاده بجای او از ابزارهای فنی و بازسازی صحنهها، جوری که تلقی شود این تصاویر واقعی و آرشیوی هستند، نشان داد کارگردان جوانی در ابتدای دهه90 شمسی پا به عرصه نهاده که میتواند فنسالارانه، عیبهای رواییاش را بپوشاند. تجربههای مستندسازی مهدویان تکنیک را برایش ساده کرده بود اما این خاستگاه زبان روایتش را الکن میکرد.
هوش و ذکاوت از دیگر داشتههای مهدویان است که جلوه به خلاقیت او میدهد. شاید همین نقص در بیان روایت بود که او در کار بعدیاش که نخستین اثر سینمایی او محسوب میشود، سراغ نحوهای از روایت رفت که شاید در سینمای دنیا نظیر نداشته باشد. «ایستاده در غبار» تصاویری هستند که زیر صداهای واقعی قرار گرفتهاند. با این حال ایده فوقالعاده آن و حتی پرداختن به یکی از ناشناسترین اسطورههای پرآوازه دفاعمقدس بازهم نتوانست درز روایت را رفو کند. مهدویان ولی تجربه خوبی از آن اندوخت.
«ماجرای نیمروز» کاملترین ساخته مهدویان، حاصل جمع همه بردارهایی بود که او را تا آن زمان بالا برده بودند؛ هم فیلم در اوج بود و هم او توانسته بود به قله برسد اما این بالانشینی برایش حرف و حدیثهایی پیش آورد که او سعی کرد برای رفع و رجوع آنها دست به تجربههایی دیگر بزند. برچسبها ولی دست و پایش را بسته بودند. «لاتاری» تلاشی نافرجام برای همرنگی با جماعت بود که البته نمیتوانست از زیربار سفارشیبودن آن شانه خالی کند. لکنت در روایت اما عارضهای بود که مهدویان «تکنیکزده» نتوانست چندان آن را درمان کند و این آفت، گریبان فیلم بعدیاش را بدجور گرفت؛ «ماجرای نیمروز: ردخون» بندناف اتصال کامل او به مدیران «ارزشیپسند» را پاره کرد؛ فیلمی که انگار خود سازنده هم دل به آن نداشت و برای همین جز شعارهای گلدرشت، چندان ماندگاری و درخشش نیافت.
از آنجا به بعد مهدویان سعی کرد خود را به گیشه و جریان سرمایه بچسباند. «درخت گردو» با هدف تحریک احساس مخاطب و گرفتن اشک، بااستفاده بجا و نابجا از سوپراستارهایی که هم در داخل برند بودند و هم در خارج، چشم به گیشه داشت؛ هرچند کرونا این شانس را از او گرفت. «شیشلیک» ساخته بعدی او در سینما راهی متفاوت ولی همسو با فیلم قبلی بود؛ یک کمدی نهچندان جذاب که عطاران و پژمان جمشیدی و ژاله صامتی داشت. با گسترش تلویزیونهای اینترنتی، مهدویان سریالی در یکی از آنها ساخت که بیش از هر نکتهای هزینههای آن به چشم آمد. «زخم کاری» حاشیههایی بسیار پررنگتر از متن یافتند تا نشان دهد مهدویان با سرعتی فراتصور توانسته در کانون توجهها قرار بگیرد ولو آنکه این توجه از جنس سرزنش باشد. حالا او بعد از ژستهایش جلوی دوربینهای جشنواره فیلم فجر به سرعت میرود تا سریال بعدیاش را بازهم برای شبکه خانگی جلوی دوربین ببرد؛ آنهم در زمانهای که بسیاری از همصنفان او دستشان خالی است و راه به جایی ندارند.
مهدویان باتمام این احوال چه آن زمان که زلفش را به نهادهای سفارشدهنده گره میزد و چه بعد آنکه دست در دست صاحبان ثروت و سرمایه گذاشت، همیشه سعی کرده تا سوز اینسو یا آنسو گزندش ندهد. او توانسته از فرصتها بهخوبی استفاده کند و پلههای ترقی را چندتا، چندتا بالا برود؛ نگاهها را به سمت خویش جلب کند و ساختههایش مهم باشند ولی بااهمیتبودن لزوما محبوبیت نمیآورد؛ مهدویان اگر چنین خواستهای دارد شاید بهتر باشد بهجای ایندر و آندر زدن، راوی داستان مردم باشد. او تا اینجا در این میدان درخشیده و برنده شده اما اگر میخواهد مانند نام فیلم جدیدش نباشد، میتواند دوربینش بهسمت همه مردم باشد.