مدار صفر درجه
احمد محمود / 1372
«... اومدن تو شهر ما، تو شرکت نفت، تو آب و برق، ادارات و شرکتها، بهترین حقوق، بهترین زندگی، دوری از مرکز، بدی آب و هوا و هزار تا دزدی و مداخل دیگه. اووقت ما نان نداریم بخوریم. رو نفت هم هستیم. تنها نوکری و کلفتی و باغبانی و آبداری و شوفریش سی ما مانده. سیل دستام کن - سیل کن ببین چطور پینه بسته - پدرم در اومد سی چندرقاز بس که نیشکر ببرم- مثل یک عمله تو آفتاب 60درجه، با 12سال درس...
میگم روز شانزده آذر، جندی شاپور چه خبر بود؟ -کی به تو گفت که دانشگاه.
-...دنیا خبر داره... زده زیر دلشان
-زده زیر دل کی اوس یارولی؟
-نهار یک تمن، اونم چلوکباب، تختخواب و اتاق مجانی، درس مجانی! خو بشین سر جات بچه درست بخوان آدم شو.
- همین؟ درس و شکم؟...
مو بودم یه شعار هم مینوشتم که مهندس دلاور را که اراضی پادادشهر را در قمار برده است و عکس اشرف را پانصدهزار تومان خریده است از اهواز بیرون کنید.
-دل خوش داری سی خودت، عمو نوذر
-تو که نمیدونی شکست سال32 چه دردی به نسل مو داده! تو نمیفهمی مو چقد خوشحالم که داره تکان میخوره...».