گابریل گارسیا مارکز
مـادربــزرگـم بسیار خونسرد گفت: «از جانب پرودنسیا ایگوآران است که دارد اطلاع میدهد بهزودی به اینجا خواهد آمد. دیشب خواب دیدم راه افتاده است.» وقتی پدربزرگم به خانه برگشت دیگر لازم نبود تلگراف را باز کنند، چون همراه پرودنسیا ایگوآران آمده بود. برحسب اتفاق در ایستگاه قطار به او برخورده بود، با پیراهنی که رویش پرندگان رنگارنگ داشت و یک دسته گل بسیار بزرگ در دست و مطمئن از اینکه پدربزرگ بهخاطر آن تلگراف به پیشوازش رفته است.
بوک مارک/یادداشتهای5 ساله
در همینه زمینه :