اینروزها کمتر غر میزنم
سلام دوچرخه!
سر کلاس هستم. ناگهان حس کردم دلم برایت تنگ شده و باید کمی برایت بنویسم.
میدانی؟ وقتی آدم مدام درس میخواند کمی نوشتن برایش سخت میشود. یعنی آدم دیگر بهراحتی نمیتواند ذهنش را متمرکز کند و کلی دربارهی یک موضوع بنویسد. حداقل من این طوری شدهام. اشکالی ندارد! من هم مدل یک دانشآموز دوازدهمیِ ناتوان از تمرکز برای شما مینویسم!
این چندماه ریاضیام بهطرز شگفتآوری بهتر شده. دیگر آن غول دوستنداشتنی برایم اینقدر ترسناک نیست و خیلی راحتتر از پسش برمیآیم. فقط کافی بود چندماه رویش وقت بگذارم و اینقدر هم غر نزنم. هرچهقدر ریاضیام بهتر میشد، کمتر غر میزدم. هرچه کمتر غر میزدم، حس بدی هم که موقع خواندن ریاضی داشتم کمتر میشد و ریاضیام هم بهدنبالش بهتر میشد.
حالا کمتر غر میزنم. دربارهی هرچیزی. نمیدانی زندگیکردن برایم چه قدر راحتتر شده است!
چند هفتهای است که خواندن «هری پاتر» را شروع کردهام. الآن هم رسیدم به جلد دوم. تابهحال نه یکی از کتابهایش را خوانده بودم نه فیلمهایش را دیده بودم. اصلاً هم بهنظرم چیز عجیبی نیست که یک دانشآموز کنکوری کتاب بخواند.
هوا ابری است. خیلی این هوا را دوست دارم. کاش باران هم ببارد! وقتی باران میبارد، همه خوشحال میشوند. روزهای بارانی، حال همه خوب است.
مدرسهی ما یک کلاس قرآن خیلی خاص دارد. اینکه میگویم خیلی خاص، بهخاطر این است که چیزهایی را که در این کلاس قرآن یاد گرفتهام، پیش از این یاد نگرفته بودم. همیشه به ما میگفتند قرآن کتاب هدایت است، اما هیچوقت آن را درک نکرده بودم. از زمانی که در این جلسهها شرکت کردهام معجزاتش یکی یکی جلوی چشمهایم ظاهر میشوند. حالا دیگر جواب خیلی از سؤالاتم را میدانم.
حال تو چهطور است دوچرخه؟ امیدوارم مشکل دوچرخه حل شود و دوباره کاغذی چاپ شوی. بهزودی تولدت هم از راه میرسد. دفتر دوچرخه باز است که بیاییم و سر بزنیم؟
حدیث گرجی
۱۷ساله از تهران