شاید مرغ آمین در راه باشد
مریم ساحلی
همه آن دقیقههایی که نشستهایم پای حرفهای یکی از آدمهای رنجور دوروبرمان، یا نه آن ساعتی که از کلاف پیچدرپیچ گرفتاریهایمان با کسی حرف میزنیم، کلماتی هست که میتواند نویدبخش روشنی باشد و شاید همانوقت مرغ آمین در راه باشد. میدانم و میدانیم که وقتی با قصه دردهای آدمها همراه میشویم، کم نیستند وقتهایی که کاری از دستمان برنمیآید، البته راوی هم خود از ابتدا به این امر آگاه است اما حرف میزند تا شاید از خفقان قلبش کاسته شود یا کمر بغض قدکشیده در گلویش بشکند و در کنار همه اینها شاید کلماتی در هوا تاب بخورند که تنها کمی از اندوهش بکاهد و زخمهایش فقط اندکی التیام یابد؛ کلماتی که زمزمه میشوند تا از یاد نبریم خدا بزرگ است و فردا روز دیگری است. میدانید هر چقدر هم که کاری از دستمان برنیاید، دستکم میتوانیم برای هم دعای خیر کنیم. هر چقدر هم که تردید در دلمان باشد، میتوانیم به آنکه از دردهایش حرف میزند، بگوییم این روزها هم میگذرند. ما میدانیم در تنگنای اوضاع و احوال موجود، صاحبخانه شدن بسیاری از اجارهنشینها، رهایی از بدهیها و اقساط همیشگی، خاموشی تنوره دیو بیکاری و خالیتر نشدن سفره مردم دور از ذهن بهنظر میرسد اما با وجود این نباید آدمها از امید خالی شوند. کاش این کمترین کار را از هم دریغ نورزیم و هر جا رنج را دیدیم که بر گرده انسانی سوار است، با جملاتی کوتاه با او همراه شویم. ما میدانیم این کافی نیست اما در ندانستنها و نتوانستنهامان دستکم میتوانیم با عطر کلمات کمی امید به دیگران هدیه کنیم و باور داشته باشیم مرغ آمین شاید حوالی ما باشد. کسی چه میداند، شاید حالا، همین حالا که رو به یکی میگوییم، انشاءالله بیماری بهزودی از تنت رخت بربندد یا اینکه امیدوارم کار و کسبات رونق بگیرد یا از اعماق مشکلات رهایی یابی، مرغ آمین دور و بر خودمان باشد و آمین بگوید و دعامان مستجاب شود. میدانم ته قلب خودمان یکی هست که میگوید حکایت مرغ آمین افسانه است ولی بیایید در جوابش بگوییم گیرم که افسانه باشد یا اینکه ما آن بندهای نباشیم که دعاهایش روانه آسمان میشود اما همین که حرفهامان کمی امید ببخشد به کسی، خوب است، مگر نه؟