فروشگاههایی که هر روز آب میروند
گزارش همشهری از راسته فروشندگان لوازم سفر و تفریح در تهران
مهیار زاهد/ خبرنگار
صندلی کوچک و تاشوی سفری را گذاشته جلوی در مغازه و زیر آفتاب لذتبخش اردیبهشت نشسته است.
در سکوت به رهگذران خیره شده و گویی چندان هم برایش تفاوتی ندارد که کسی وارد مغازهاش بشود یا نشود.
بیشتر غرق در افکار خود است تا به فکر جذب مشتری در این روزهای ابتدایی سال جدید. به او نزدیک میشوم، فروشنده میانسالی است که کمکم رد سفید سالهای زندگی روی موها و ریشهایش مانده است.
نخستین سؤالی که از او میپرسم، باعث میشود تا به پهنای صورت بخندد. پرسیدیم: «شما که لوازم هیجانانگیز سفر میفروشید، خودتان چقدر سفر میروید؟»
بعد از خندیدن حسابی میگوید: «پسرجان ما خودمون رو در این چهاردیواری اسیر کردهایم تا ملت بیایند و خرید کنند و سفر بروند و حالش را ببرند. باور نمیکنی که طی چند سال گذشته کلا یکی دوبار آن هم خیلی کوتاه سفر رفتهام. تازه آن هم بیشتر سر زدن به ولایت و فامیل بود و نمیشود به آن گفت سفر که برای لذت و استراحت باشد.»
هم خندهدار است و هم غمانگیز. فروشنده لوازم تفریح خودش چندان فرصتی برای تفریح ندارد. از اوضاع بازار میپرسم و قبلش هم میگویم جان عزیزتان شما هم به روال معمول این روزها در بازار مدام از بدیهایش نگویید و کمی هم از محاسن این شغل حرف بزنید. این فروشنده 52ساله که اسمش رضا امامی است، ناگهان جدی میشود و میگوید: «واقعا وقتی مردم همه گلایه میکنند یعنی اوضاع بد است دیگر. چه فرقی میکند، بازار، بازار است.
ما که در این همه سال اینطور فهمیدیم که وقتی اوضاع خوب باشد همه کاسبها و فروشندهها درآمد خوبی دارند و وقتی هم اوضاع بد باشد دیگر فرقی نیست بین من سفریفروش یا آن طلافروش.» بعد با دست راسته خیابان را نشان میدهند و میگوید: «ببین این راسته کلی مغازه وسایل سفر فروش است و کلی رهگذر. هرچند بالاخره عدهای هم برای خرید میآیند و قیمتی میگیرند اما وقتی بازار بهنظر من خوب است که خیلیها به قصد خرید به این منطقه بیایند. اما معمولا یک عادتی که متأسفانه ما ایرانیها داریم این است که یاد نگرفتهایم برای سفر الزاما وسایلی بخریم و اگر هم چیزی لازم باشد، بین راه در مسافرت باید به چشممان بخورد تا به فکر خریدنش بیفتیم.»
محمد جوکار، فروشنده دیگری است که چند مغازه پایینتر کاسبی میکند. درباره وضعیت این روزهای بازار میگوید: «بیشتر خریدهای مردم یا فلاسک است یا زیرانداز! همین. برای همین هم روزبهروز از تعداد تنوع در میان اجناس مغازهها کم میشود مگر اینکه کسی سرمایه خوبی داشته باشد و برایش مهم نباشد وگرنه خیلیها در این صنف از تنوع اجناس سفری مختلف کم کرده و به جایش بیشتر به سمت گرفتن سفارش انواع چادر و روکش ماشین و... رفتهاند. دستکم در این بخش بیشتر شانس خرید و فروش درست و حسابی وجود دارد.»
کوهیار اما پسر جوانی است که برای خرید به میدان سپاه آمده و با دقت و لذت تک تک وسایل را ورانداز میکند. او از آن دست مشتریانی است که زیاد سفر و تفریح میرود و برای همین هم از خرید وسایل مسافرتی لذت میبرد و البته به قول خودش از این وسایل هم زیاد استفاده میکند:«من و دوستانم سفرهای گروهی، کوهنوردی و پیادهرویهای چندروزه در دل طبیعت زیاد میرویم برای همین هم جدا برخی از وسایل را نیاز داریم. بارها شده که آن بالاها توی کوه بهخودم لعنت فرستادم که ایکاش فلان درباز کن را گرفته بودم یا آن بخاری جیبی را میخریدم. برای همین مشتری پای ثابت اینجا هستم.» از او درباره قیمتها میپرسم.« چندان توجهی به قیمتها ندارم.» میخندد و ادامه میدهد:«آدمی که اهل سفر و تفریح باشد، دیگر چندان در قید و بند اینکه حالا این چاقوی چندکاره سوئیسی 10هزار تومان بیشتر شده یا کمتر نیست و به چیزهای دیگر زندگی بیشتر اهمیت میدهد.» میگویم شاید هم آدم جوانی که از جیب بابا خرید میکند، اینطور باشد؟ میگوید: «من 24ساله هستم و کار هم میکنم. اما برایم سفر همهچیز است. تازه در این شهر تنها زندگی میکنم و از شهرستان آمدهام در نتیجه واقعا برایم هزینهها اهمیت دارد اما واقعا اینها بهانه است و آدم اگر خوب بسنجد میبیند آخر آخرش بیشتر از نهایتا 100هزار تومان تفاوت ندارد!»
کمی میایستم و رفتوآمدها را تماشا میکنم. بیشتر رهگذران که غرق در افکار خود هستند، ناخودآگاه با دیدن اجناس سفری در مغازهها پا شل میکنند و میتوان در چشمهایشان حسرتی از یک سفر و شرری دور را دید اما در نهایت میگذرند و میروند. عده کمی هم ممکن است قیمت بگیرند. اما جالب است که در این چند دقیقه بیشتر کسانی که با دست پر میروند، کسانی هستند که با استرس و نگرانی از پلیس راهنمایی و رانندگی ماشین را کنار خیابان میگذارند و سریع خرید مورد نیازشان را تهیه میکنند و بازمیگردند! جالبتر اینکه همانطور که فروشنده گفته بود بیشتر نیز با زیرانداز یا فلاسک و کیسه خوابی در دست بازمیگردند. قدمزنان از راسته لوازم سفرفروشان میدان سپاه دور میشوم. از کنار مغازه اولی که میگذرم، هنوز روی صندلی که حالا دیگر کمکم در سایه رفته است، نشسته و رو به من با صدای بلند میگوید: «جان من بنویس برای مردم که دستکم اگر برای خرید کردن از ما نمیآیند و سفر نمیروند، برای خودشان از این شهر دودگرفته و شلوغ بیرون بزنند و سفر بروند!»
روزهای سخت در دوران طلایی
مرتضی حقپرست، رئیس اتحادیه تولیدکنندگان و فروشندگان لوازم ورزشی اما در گفتوگو با همشهری درباره وضعیت این روزهای بازار فروشندگان لوازم سفر و تفریح در ایران میگوید:«بخش زیادی از محصولات صنف ما وابسته به واردات است و با توجه به افزایش قیمت ارز و مشخص کردن قیمت 4200تومانی برای دلار بهطور جدی دچار مشکل شدهایم. واردکنندگان در این زمینه، فعلا توان واردات قانونی اجناس را ندارند چرا که هنوز ارز 4200تومانی اجرایی نشده و راه واردات باز نشده است. در چنین شرایطی فروشنده نیز طبیعتا نمیتواند اجناس را در فروشگاه خود جایگزین کند. بدینترتیب فروشگاهها روزبهروز خالیتر میشوند مگر اینکه به اجناس قاچاق رو بیاورند.» بهگفته حقپرست، شرایط کنونی در بازار لوازم سفری و همینطور لوازم ورزشی به رشد قاچاق کالا دامن میزند. وی همچنین درباره خلوت بودن راستهها و بورسهای فروش فروشندگان لوازم سفری میگوید: «هر صنفی در طول سال طی یک دوره زمانی مشخص دوران طلایی فروش خود را سپری میکند و متأسفانه یکی از بهترین زمانها برای فروشندگان لوازم سفری همین ماههای اردیبهشت و خرداد است که با شرایط کنونی بازار باعث مشکل میشود.»