به تو از دور سلام
روایت جاماندگان از آیین راهپیمایی اربعین حسینیع که با برپایی موکبهای عزاداری حال و هوای طریقالحسین را به شهرهای ایران آوردند
سوگل سیمهساز-خبرنگار
روایت غریبی است روایت جاماندگان اربعین، زائرانی که جسمشان اینجاست و روح جانشان در کربلا. دلشان، این شوریده حال بیقرار کبوتری جلد شده و پرکشیده تا گنبد سیدالشهدا و قدمهایشان سنگین است از این همه رفتن و نرسیدن. اصلا قرارشان این بود که هر سال چند روز مانده به اربعین در طریقت حضرت دوست باشند و منزل به منزل همنشین عاشقانش، اما چه کنند که یک ویروس فاصله انداخته بین آنها.
حمیدرضا برقعی، شاعر آیینی چه خوب وصف حال این عاشقان جامانده از دیار ایران را به نظم در آورده. آنجا که میگوید: « من ِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس/گریستم همه جاده را اتوبان را/ نگاه خسته من تا به آسمان برسد/ کشانده است بهدنبال خویش باران را / ولی نخواسته در بین راه سوزاندم/دل اهالی محروم چند استان را/ بر آن سرم که کنار ضریح یاد کنم/ولو به قدر نگاهی تمام آنان را/ نگاههای پر از حسرت کشاورزان/ میان دشت تکانهای دست چوپان را/ و آن غریبه که در قهوه خانه سر راه.../همان که خم شد و بوسید تکه نان را/ همان که نام تو را برد زیر لب وقتی/که روی میز غذا میگذاشت لیوان را/همان که گفت ببینم تو زائری؟ گفتم خدا بخواهد... آهی کشید قلیان را/همان که گفت به آقا بگو غلط کردم/بگو ببخشد، راننده بیابان را/بگو از آنچه میداند او پشیمانم/خودش نشان دهدای کاش راه جبران را/چقدر بغض، چقدر آه با خود آوردم/ و التماس دعاهای مرزداران را»
حسابکتابهای آماری میگویند که 3 میلیون و 20هزار زائر ایرانی امسال از پیادهروی اربعین جاماندهاند اما نفس سنگین ایران نشان میدهد زنان و مردان بیشتری امسال هم در حسرت زیارت سیدالشهدا ماندند. « این حسرت جانکاه بریدست امانم /ای کاش کز این قافله برجای نمانم/ من دست به دامان تو گشتم که دگر بار / توفیق وصالت بشود مونس جانم /صد قافله با زینب مضطر شده همراه / جز من که از این قافله محروم بمانم/گردیده روان سیلی از عشاق بهسویت / من هم به قدمهای دل خویش روانم/ دل پر ز غم و دیده پر از اشک فراقت / بغضم به گلو، آتش حسرت به نهانم» *
در این میان هستند عاشقانی که تن به فاصلهها نداده و قلب کوچه و شهرشان را سنجاق زدهاند به حیدریه، حله، طویریج، مسیب، عین التمر و همه هزار و 452ستونی که از نجف تا کربلا دلها را میرساند تا حرم ابا عبدالله؛ موکب به پا کردهاند در محلهها با همان آداب و نواها و عزاداریها. تهران عطر کربلا گرفته است.
عطر کربلا در شهر پیچید
سیدمحمد و دوستان هیئتیاش یکی از این موکبها را در شمال تهران بر پا کردهاند. اذان مغرب را که گفتند چراغ موکب را روشن میکنند تا نیمههای شب. چای زغالی و قهوه عربی و دهینه بین رهگذران پخش میکنند و فلافل و کبه عربی و سیب زمینی سرخ کردهشان هر شب به راه است. اسم موکبشان را گذاشتهاند «جاماندگان طریقت عشق» تا به قول خودشان آنها که این روزها دلتنگ و سرگردانند، جایی برای رفع غمهایشان داشته باشند. سیدمحمد میگوید: « باید کاری میکردیم، گفتیم دست روی دست گذاشتن و در خلوت غصه خوردن دیگر فایدهای ندارد. امسال هم نتوانستیم کربلا برویم، کربلا را به اینجا بیاوریم. به سیدالشهدا ارادتمان را از راه دور نشان دهیم. نمیگویم الان حالمان بهتر است و دلمان در کربلا نیست اما حداقل این است که با هم این غم را سر میکنیم.»
یک نوای آشنا در خیابان پیچیده، روضهای که غم جاماندگان را بیشتر میکند « به تو از دور سلام، به سلیمان جهان از طرف مور سلام.» اهالی موکب هر کدام مشغول کاری هستند. «هزینه این موکبها از صفر تا صد با خود بچههاست. از هیچ ارگان دولتی و خصوصی پول نمیگیریم. مورد داریم که هزینه بلیت هواپیمای خودش و خانوادهاش تا نجف را اینجا هزینه کرده، دوستانی داریم که نذر پایان این ویروس منحوس و بازگشایی راه کربلا کردهاند و بانی خیر شدهاند. کسی را داریم که نخستین حقوقش را کامل برای موکب پرداخت کرده، مردم نذوراتشان را میآورند و میخواهند که مواد غذایی بخریم و بین فقرا پخش کنیم. هدف همه یکی است، میخواهند اربعین امام حسین چراغش روشن باشد. این بار در ایران و در شهر خودمان.»
بوی اسپند و قهوه در هم پیچیده و کل خیابان قیطریه را پر کرده است. کودکانی در این میان مشغول توزیع آب و شربتاند. صولت، یکی از موکبداران میگوید: « عشق به حسین کوچک و بزرگ نمیشناسد. بچههایمان از صبح خدا خدا میکنند که غروب شود تا به موکب بیایند. خیلی از آنها در موکبهای بین نجف تا کربلا راه رفتن یاد گرفتهاند و این مهر را از آنجا به دل دارند.»
ما از تو به غیرتو نداریم تمنا
از سر خیابان میرهاشمی تا ته خیابان چهار موکب درهایشان رو به مردم باز است. زنان و مردان به نوبت میآیند برای شرکت در روضه خیابانی که نیم ساعت یکبار برگزار میشود. روضه که تمام میشود چای قند پهلویشان را میخورند و جایشان را میدهند به عزاداران دیگر تا بیش از حد شلوغ نشود. آنها که میخواهند سخنرانی گوش بدهند، میتوانند بروند موکب دیگر.
موکبداران اینجا جوانان هیأت محبان المهدی هستند؛ جمعی که 3 سال پیش همین موقع در مسیر نجف به کربلا بودهاند و حالا خودشان تهراناند و دلشان در کربلا. امین یکی از آنهاست، آشپزی که 9سال در عراق موکبداری کرده و حالا 2 سال میشود که جایش در موکب نرسیده به عمود 564ام خالی است. «این موکبها در عرض یک هفته خودجوش کنار هم قد علم کردند. چاره دلتنگی دور هم جمع شدن بود، در فضایی که کرونا جولان ندهد. هر شب به اندازه پولی که داریم غذا میدهیم، درست مثل موکبمان در مسیر نجف به کربلا. دیشب پولمان اندازه قیمه نجفی بود که پختیم و بین مردم پخش کردیم، امشب پولمان به سیب زمینی سرخ کرده و بلال آبپز رسید. مهم این است که عطرکربلا در شهر بپیچد و حال و هوایمان عوض شود. فعلا که از زیارت محرومیم.»
جمال اما امید دارد به روزهای روشن، به سال دیگر که همه عاشقان اربعین در مسیر کربلا هستند و آنجا ذکر یا حسین میگویند. «خیلی جوان این مدت از دست دادیم، مادران زیادی میآیند اینجا و میگویند یک روضه برای جوان ما بخوان. دل آدم میگیرد از این روزهای سیاه که گذشت اما یک امیدی ته دل من هست که سال دیگر این جمع جامانده به نیت از دست رفتگان در راه کربلا پیادهروی میکنند. ما از تو به غیراز تو نداریم تمنا یا ابی عبدالله.»
نذر کوچک از دست مردان کوچک
40-30تا لقمه نان و پنیر و چند لیوان آب در دو سینی بزرگ که روی چهارپایه چوبی قرار گرفته، شده تمام نذری دو پسر بچه 12-10ساله که ابتدای خیابان اتابک تهران ایستادهاند. اسم یکیشان فربد است و اسم دیگری هادی. میایستند تا لقمهها که تمام شد، بساطشان را جمع کنند و بروند تا فردا شب و نذری دیگر. فربد این نذر را در سفر اربعینش به کربلا از کودکان عراقی یاد گرفته است. «محلههای دیگر موکب دارند، اینجا اما خبری نیست. این شد که با کمک مادرهایمان این لقمهها را هر شب درست میکنیم و میآوریم همینجا.»
قرار است دو سه دوست دیگرشان فردا شب کنار بساط آنها، به مردم میوه نذری بدهند. «خیلی از مغازهداران وقتی میبینند برای چه کاری پنیر یا نان میخریم، خوششان میآید و پولش را از ما کمتر میگیرند یا نمیگیرند. دوست داریم بزرگ که شدیم اربعین موکب بزنیم و بین مردم غذا پخش کنیم.»
هادی دستفروش است، در مترو فندک میفروشد، نذر امشب از پول فروش 22فندکی است که از ساعت 10صبح تا 4بعد از ظهر در مترو فروخته بود.
*رضا عندلیبی