دغدغه/ گوش شنوا میخواهیم، حتی در تاکسیهای تهران
سمیه جاهد عطائیان
برای همدیگر پول خرد جور میکنند، کنار هم صبحانه، ناهار یا عصرانه میخورند. ماشینهای یکدیگر را تعمیر میکنند، همفکری میکنند، غمخوار میشوند، رانندهای به نفع خودروی دیگری مقصد را بلند میخواند تا حواس مسافری را جمعتر کند؛ از رانندههای تاکسی صحبت میکنیم همان صدهزار رانندهای که در تهران، چندمیلیون نفر را روزانه جابهجا میکنند. خیلیهایشان با همدیگر مثل خانواده هستند.
وقتی ظهرهای تابستان کش میآید و کمتر مسافری پیدا میشود، دنگی پول جمع میکنند و هندوانه میخرند و هر کدام سهمی از یک شتری برمیدارند. وقت ناهار که میشود، گروهگروه به پشت صندوق خودروها پناه میبرند و غذایشان را وسط میگذارند تا هر کدام لقمهای از آن سهیم شوند. کم یا زیاد بالاخره سیر میشوند. میخندند. شوخی میکنند. حتی وقتی سفره کوچکشان پهن میشود به فکر پرندهها هم هستند، نان و برنج اضافی را برای پرندهها میریزند و آنچه را که به مذاق گربهها خوش میآید دریغ نمیکنند. خیلی از اینها را آقای «میم.دال» راننده یکی از خطهای تاکسیرانی میدان رسالت که بیشتر از 15سال با یک سمند کار میکند میگوید... او تلخترین روزهای کاری را همین دوسالی میداند که کرونا همکاران زیادی را قربانی کرده است. نه فقط مسیر خودشان، وضعیت خطهای دیگر هم به گوششان رسیده. قبلترها که یک راننده به هر دلیلی فوت میکرد، دستهدسته برای شرکت در ختم بسیج میشدند اما حالا فقط فاتحه میخوانند و سکوت میکنند...! گاهی هم خاطرههایشان را تعریف میکنند و خدا بیامرزی میگویند. بله رانندههای تاکسی دیگر با هم ندار هستند، نان و نمک هم را خوردهاند و هوای همدیگر را دارند. کافی است یک راننده گرفتار باشد، بدهی داشته باشد و... هر کدام به طریقی دست بهکار میشوند که گرهگشایی کنند.
این را درست وقتی فهمیدم که برای میانجیگری یا آشتیکنان میان دو راننده، همکارانشان آستین همت بالا زدند و بعد هم میان خودشان بستنی یخی خوردند تا اشتیاق صلح را چندبرابر کنند.
شغل رانندگی سخت است اما وقتی پای صحبتهای یکی از شوخطبعترین رانندههای تهرانی مینشینم، هیچ گله و شکایتی از سختیها ندارد و آماده است تا تمام اتفاقات سخت را با چاشنی لبخند و مزاح تعریف کند آن هم نه فقط برای یک مسافر، بلکه برای تمام مسافران روز و شب اما مگر چند راننده شوخطبع در تهران داریم که بنای صحبت با مسافران را دارد! اصلا از کجا معلوم شاید درددلهای یک مسافر، کام راننده را تلخ کرد؛ راستی کاش معلوم میشد که راننده سر صحبت و مذاکره را در تاکسی باز میکند یا مسافر پیشقدم است! هرچه هست، میخواهد نشان دهد که همه ما دنبال گوش شنوا هستیم... حتی در تاکسیهای شهر تهران...!