مرور خاطرات گذشته محله امامزاده حسنع همراه با یکی از ساکنان قدیمی که با دوچرخه به اهالی شیر میفروخت
روزگار درشکه و درشکه خانه
ابوذر چهلامیرانی
محله امامزاده حسن(ع) نه تنها برای ساکنان مناطق جنوبی تهران، بلکه برای بسیاری از ساکنان شهرهای مختلف محلهای آشناست و خیلیها برای یکبار هم شده، به زیارت این نوه امام حسنمجتبی(ع) آمدهاند که گفته میشود پسر عموی حضرت عبدالعظیم(ع) است. شهرت دیگر این محله، بازار پوشاک آن است. همه روزه افراد زیادی برای خرید به این بخش از منطقه ۱۷ میآیند که از محلههای قدیمی پایتخت به شمار میرود. سراغ «صفرعلی دهقان دهنوی» رفتیم که از قدیمیهای محله امامزادهحسن(ع) است و به خوبی از گذشته آن خبر دارد تا برایمان از آن روزها بگوید.
۶۵ سال از سکونت صفرعلی دهقان دهنوی در محله امامزاده حسن(ع) میگذرد. ۱۰ ساله بود که از زادگاهش یزد به اینجا آمد تا کنار برادرش در یک ماستبندی کار کند. در این سالها، همیشه در کوچهها و خیابانهای محله گشت زده؛ چه زمانی که با دوچرخه در این محله میچرخید و شیر به خانوادهها میفروخت و چه آن زمان که با سهچرخ مسافران و زائران را جابهجا میکرد. میگوید: «محله امامزاده حسن(ع) از محلههای پرتراکم و پرجمعیت منطقه ۱۷ است که علت آن تمایل زیاد مردم به داشتن خانه در اطراف امامزاده بود. بعدها هم که بازار پوشاک امامزاده حسن(ع) راه افتاد، خیلیها تلاش کردند مغازهای در اینجا بخرند و به کارشان رونق بدهند.»
وی با یادآوری خاطرات گذشته ادامه میدهد: «زمانی که به تهران آمدم، در یک ماستبندی در میدان مقدم مشغول کار شدم. فاصله آنجا تا امامزاده حسن(ع) کم بود و با پای پیاده به زیارت میآمدم. یادم هست زمینهای اطراف امامزاده بیابان بود و فقط چند خانه وجود داشت که متعلق به زمیندارها بود. چند دامداری هم بین زمینهای کشاورزی قرار داشت که یکی از آنها متعلق به فردی به نام حاج حمید بود و دامهای زیادی داشت.»
جهاز درشکهها اینجا درست میشد
دهنوی به تردد زیاد درشکهدارها در محله امامزادهحسن(ع) اشاره میکند و میگوید: «آن زمان که پای درشکهها به تهران باز شد و مردم از آنها برای تردد در محلههای قدیمی استفاده کردند، تعداد زائران امامزاده حسن(ع) هم بیشتر شد. هر روز خانوادههای زیادی با درشکه به اینجا میآمدند و از آنجا که زمینها خاکی و پر از سنگ بود چرخ آنها در بین راه خراب میشد. همین مسئله و افزایش جمعیت باعث شد درشکهخانهای هم در محله امامزاده حسن(ع) راه بیفتد. «سیدصادق میرعرب شاهی» و شخصی به اسم «ابراهیم کاظمی» که به او «ابرام خان» میگفتند، درشکهخانهای در محله امامزاده حسن(ع) راه انداختند. درشکهها در آنها نگهداری میشد و شبیه گاراژهایی بود که مردم با رفتن به آنجا، سوار درشکهها شده و به محلههای دیگر میرفتند. نعل اسبها و تعمیر چرخ و جهاز (صندلی) درشکهها هم اینجا انجام میشد.»
وی به شروع کار چند نفر از اهالی در اطراف امامزاده هم اشاره میکند و میگوید: «با افزایش تعداد زائران، چند مغازه هم در اطراف بقعه امامزاده حسن(ع) راه افتاد. تعدادی از اهالی مشغول فروش انگشتر، کفن، مهر و تسبیح در کنار امامزاده شدند و فردی هم به اسم هاشم مغازه کبابی راه انداخت. «ماشاءالله کاشی» هم بقال محله شد و بعدها یک نانوایی بربری در نزدیکی حرم شروع به کار کرد.»
صفرعلی دهقان دهنوی/ قدیمی محله
مسافرکشی با سهچرخه
«وقتی که خانوادهام من را به یکی از همشهریهایم سپردند تا با خودش به تهران آورده و تحویل برادرم بدهد، مدتی کنار او در ماستبندی مشغول کار شدم. بعد از آن در یک مصالحفروشی در میدان مقدم شروع به کار کردم، اما آن کار را هم رها کردم و سراغ شیرفروشی در کوچهها رفتم. با دوچرخه در محلهها راه میافتادم و یک تغار (ظرفهای آلومینیومی) شیر را یک تومان میفروختم. بیشتر خانوادهها هم یک چارک (۷۵۰ گرم) شیر از من میخریدند و ۳ ریال از آنها میگرفتم.»
دهنوی با بیان این جملات ادامه میدهد: «بعد از آن در محله وصفنارد ماستبندی راه انداختم که کارم نگرفت و سراغ شاگردی در یک ماستبندی رفتم که در چهارراه خوش فعلی قرار داشت تا اینکه شنیدم حقوق خوبی در کویت به کارگرها میدهند. به آبادان رفتم و شبانه قاچاقی به عراق رفتم، اما دستگیر و ۲۱ روز زندانی شدم. بعد از آن به تهران برگشتم و سال ۱۳۵۰ یک دستگاه سهچرخه خریدم. روزها در سبزهمیدان و شبها در لالهزار و توپخانه مسافر سوار میکردم. آن زمان مسافرهایی که از رشت، اردبیل، میانه، یزد، کرمان، آذربایجان، قم و... به تهران میآمدند، در گاراژهای سبزهمیدان از ماشین پیاده میشدند و بقیه مسافرها به گاراژهای اطراف میدان قزوین میرفتند. من هم آنها را با سهچرخ به خانه خودشان یا اقوام میبردم.» این ساکن قدیمی محله ادامه میدهد: «به حدی از کار با این موتور سهچرخ لذت برده بودم که سراغ تاجری رفتم که این موتورسیکلتها را از ایتالیا وارد کشور میکرد. از او لوازم موتور میخریدم و میفروختم. اینطور بود که بهعنوان نخستین نفر، در منطقه ۱۷ نمایندگی لوازم موتورسیکلت وسپا راه انداختم و هنوز هم از مشتریها سفارش میگیرم.»
لب خط و آبادانی این روزهای محله
دهنوی به روزهایی اشاره میکند که اهالی محله امامزاده حسن(ع) از کمترین امکانات شهری برخوردار بودند. میگوید: «از میدان شهید مایلی فعلی تا جاده ساوه (بزرگراه شهید سعیدی) پر از گاراژ و دامداری بود که بعدها با مهاجرت اقوام مختلف بهخصوص شاهسونها تغییر شکل داد. این محدوده پس از رونق و ساختوساز، ۲ بازار در دل خود جا داد. اولی بازار پوشاک بود که از دوراهی قپان شکل گرفت و تا خیابان لقمان ادامه پیدا کرد و دیگری بازار مبل یافتآباد بود که از میدان شهید مایلی تا بزرگراه شهید سعیدی راه افتاد. یادم میآید هر مغازه را یک تومان میفروختند و از امکانات حداقلی هم محروم بود.»
وی ادامه میدهد: «از زمینهای این منطقه ۲ خط آهن هم عبور میکرد. مسافران با قطار در خط اول به اهواز و در خط دوم به تبریز میرفتند.
اطراف این خطها هم بیابان و مملو از چاه بود و وقتی کنار خط میرفتید، عدهای از قماربازها را میدیدید که ترس به وجودتان میانداختند. در وصفنارد که کنار خط اول (تهرانـ اهواز) قرار داشت، چند خانه دیده میشد. اهالی مسجد بزرگی هم در آنجا ساخته بودند و اموات خودشان را در امامزاده زید(ع) دفن میکردند. آن زمان، امامزاده زید(ع) جزئی از همین محله بود که بعدها با ساخت بزرگراه شهید سعیدی از محله جدا شد. خانوادههای ساکن در محلههای دیگر هم اموات خودشان را به امامزاده حسن(ع) میبردند. ۲ فشاری آب هم در این محدوده وجود داشت و خانوادهها از آنها آب برای آشامیدن و شستن ظرف و لباسهایشان استفاده میکردند. یکی از آنها در دوراهی قپان و دومی در کنار حرم قرار داشت. البته آبانباری هم جلو حرم وجود داشت که مردم آب خنک از آنها بر میداشتند، تا اینکه برادران فلاح زمینهای اینجا را قطعهبندی کردند و به مهاجران فروختند. حاج داود، ابراهیم و یک برادرشان که اسمش خاطرم نیست، خدمت زیادی به مردم کردند و باعث آبادانی این منطقه شدند. آنها لولهکشی خانهها را انجام دادند و کوچهها و خیابانها را در زمان ساخت خانهها ساختند. به همین خاطر، این محدوده به فلاح معروف بود و هنوز هم قدیمیها این اسم را برای معرفی محل زندگیشان بر زبان میآورند.»
پیگیری کارهای خیر در مغازهای کوچک
صفرعلی دهقان دهنوی ۷۵ ساله است و ۳ دختر و ۳ پسر دارد که همگی سروسامان گرفتهاند. مغازهای ۱۰ مترمربعی در خیابان امامزاده حسن(ع) دارد که در آن به فروش لوازم آلومینیومی و مسی مشغول است. درآمد چندانی ندارد، اما از اینکه خود را سرگرم کرده خوشحال است و دوست ندارد اینجا را با دریافت اجاره بالا به کسی واگذار کند. خانهای نزدیک مغازهاش دارد و ۲ خانهاش را در ۲ فرسخی یزد که حدود هزار و ۸۰۰ مترمربع مساحت داشته، برای توسعه مسجدجامع دهنو وقف کرده است. روزگاری کشتی میگرفت و همراه مرحوم تختی به باشگاه میرفت، اما تاکنون در هیچ مسابقهای شرکت نکرده است. روی یکی از قفسههای مغازهاش، شماره تلفن چند نفر را چسبانده که از ساکنان مسن محلهاند. میگوید: «اگر پیرمرد یا پیرزنی بخواهد از تنهایی دربیاید و دنبال همسر باشد، آنها را به همدیگر معرفی میکنم. تحقیق درباره آنها را به خودشان یا بچههایشان واگذار میکنم و فقط معرف هستم. خوشبختانه تاکنون چند پیرمرد و پیرزن با یکدیگر وصلت کردهاند و از همدیگر نگهداری میکنند.» او حتی برای پدرش سال ۱۳۸۵ همسری انتخاب کرد تا تنها نماند.