تصویرکردن آدمهای سختکوش متروی توکیو
مهدیا گلمحمدی| گدازههای نقرهای پلهبرقی مترو به سمت سکوی سرد ایستگاه مترو پایین میرود که پیرمردی اینطرف آنطرف 60سالگیاش دست در دست کیفی چرمی انگار پاهایش روی گدازهها بسوزد روی پلهها میدود. پیرمرد پیش از بستهشدن درهای قطار، انگار به خط پایان مسابقه دوی صد متر رسیده باشد هن و هنکنان خودش را و لبخندش را هل میدهد به راهروی قطار. جوانی پس از یک روز کاری، طوری از حلقههای بالای سرش آویزان است و بازوهایش ورقلمبیده انگار قهرمان مسابقات ژیمناستیک است و میتوانی هر لحظه منتظر یک حرکت دار حلقه استثنائی از او باشی. دختربچهای جعبه آدامس را دراز میکند سمت مسافر خوابآلودی و میپرسد «عمو الان شبه یا روز؟». مسافر نگاهی به ساعت مچیاش میاندازد و میگوید «شب». قطار در ایستگاه ایستاده و با چند تکان ریز راه میافتد که پنجره قطار قابی میشود که دختربچه همراه جعبه آدامساش در آن میدود.
این صحنهها برای مسافران قطارهای متروی تمام ایستگاههای جهان صحنههایی آشنا و تجربههای زیسته مشترکی هستند که تکرار میشوند. حالا ادریان هوگان، هنرمند ساکن توکیو برای هر یک از این مسافران داستانی تصویری خلق کرده که در جای خود قابل تامل است؛ پیروزی پیرمردی در خط پایان درهای قطار، مسافری که روی دارحلقه وسط راهروی قطار به سمت زندگی خم و راست میشود و حتی جمعیتی که برای گذر از کنار کارتخوانهای ورودی مترو همچون یوزپلنگانی پی شکار و روزی خود میدوند. از دیدگاه آدریان این مردمان آشنا هر یک قهرمان المپیک زندگی خود و خانوادهشان هستند؛ قهرمانان بیقصهای که کسی تا به حال مدالی به گردن آنها نیاویخته یا در مراسمی از آنها قدردانی نشده است.
او در چند سال اخیر شاهد تلاش مردمانی بود که خود را برای میزبانی المپیک 2020 توکیو آماده میکردند؛ مردمانی که به سختکوشی شهره عالماند و کار و تلاش بر اساس آموزههای دینیشان ورای هر علت دیگری دلیل زندگیشان است. او ناخودآگاه مخاطب طرحهایش را به یاد پدر، مادر، همسر و حتی فرزندی میاندازد که سختکوشیاش مثالزدنی است. کسی در اطراف هر یک از ما یک یا چند نفری از آنها هست؛ کسی که در دشت زندگی همپای یوزپلنگها میدود.