سر برگِ حسین
سید احمد بطحایی
ماه دوازدهبار دورش را که گِرد زمین بزند، سی روزش را با عطرش طی میکند. با مشکیِ پرچم و سبزِ شال و دود اسپندِ جلوی تکیه. با زبانی که حا و سی و یا و نون با شوق هجی میکند و بههم میچسباند و گوشی که همان را نرمتر میشنود. و بیدار میشود هوشیارتر از نفخه سور.
سر آخر ولی لالوی همه این بند و بساطها اگر پیجورِ تهِ داستانشان باشی، یک چیز را مییابی. که ما آدمهای دور و برِ این بزم و روضه میخواهیم بگوییم دوستدار حسینبن علی هستیم.
درگیرِ نوه رسول خاتمیم. درگیر داستانی که برای ما ساخته. داستانی که دوست داریم همه ما را به این رسم و نشانه بشناسند. مثل مهری روی تمبر، یادگاریِ اول کتاب، آرم و لوگوی روی یک محصول. انگاری حسین(ع) علامت استاندارد ماست. نشانی از مسلمانی که نداریم و دوست داریم داشته باشیم. ما آدمهای بینشانی هستیم.
لااقل نشان محکم و قرص و زندهای دمدست نداریم که به آن چنگ بزنیم و خودمان را با او تعریف کنیم یا از دم و دستگاهش کسب اعتبار کنیم. ولی در عصری که آزادی و آزادگی دُر گران که نه، جنس نایابی است، حسینبنعلی، مِی اعلاییاست از سبوی انسانیت و اخلاق. و این روزها وقت خوشی برای نوشیدن مرام حسین(ع). و چه خوشبخت است ماه و مایی که روزهایی از حیاتمان با سربرگ حسین طی میشود. سلام بر حسین.