علیرضا شریفی یزدی ـ جامعهشناس
تورم افسارگسیخته همانطور که اقتصاد یک کشور را تحتتأثیر قرارمیدهد، زخم عمیقی در حوزه فرهنگی و اجتماعی به جای میگذارد و شاید بیراه نباشد که بگوییم پیامدهای اجتماعی و فرهنگی تورم در کوتاهمدت قابلدرمان نیست و به یک معالجه بلندمدت نیاز دارد. زمانی که یک جامعه با تورم لجامگسیخته روبهرو میشود از یک سو تمام مناسبات و تعاملاتش تحتتأثیر قرار میگیرد و از سوی دیگر بسیاری از ارزشها و هنجاری جامعه دچار خدشه میشود.
پیامد مستقیم تورم این است که فشار سنگینی به خانوادههای فقیر وارد میشود و امنیت اقتصادی آنها را دچار مشکل میکند و بدون شک این شرایط زمینه اختلالات اجتماعی را فراهم میسازد. بسیاری از آسیبهای اجتماعی که ما با آنها روبهرو هستیم از پیامدهای منفی تورم ناشی شدهاند. زمانی که تورم بالا میرود از طبقه متوسط جامعه کم و به طبقه فقیر افزوده میشود و درصد اندکی نیز به طبقه متمول و فرادست مهاجرت میکنند.
اگر بخواهیم از میان 3قشر فرادست، میاندست و فرودست جامعه، قشری را بهعنوان ضامن فرهنگی کشور معرفی کنیم، باید از قشر میاندست یا همان طبقه متوسط نام ببریم؛ چرا که قشر فرادست همواره دغدغههای خاص خود را دارد و از سوی دیگر مشکلات چنان زندگی روزمره قشر فرودست جامعه را محاصره کرده است که این قشر نمیتواند تأثیرگذاری چندانی بر جامعه داشته باشد.
بر این اساس باید دانست زمانی که ساختار اقتصادی و عدالت اجتماعی در جامعهای مناسب باشد، در گذر زمان از قشر فرادست و فرودست جامعه کاسته و به طبقه متوسط افزوده میشود و از این طریق جامعه به تعادل میرسد. با توجه به دغدغههای قشر متوسط نسبت به فرهنگ، عدالت اجتماعی، آموزشی و... باید گفت که درصورت افزایش طبقه متوسط زمینه برای شکوفایی فرهنگی و عدالت اجتماعی مهیا میشود. قشر متوسط کمترین میزان آسیب اجتماعی را تجربه میکند درحالیکه چنین مشکلاتی در قشر فرودست بسیار عمیق است و طبقه فرادست نیز آسیبهای اجتماعی خاص خود را دارد اما بهدلیل قدرت اقتصادی و سیاسی این آسیبها پنهان میمانند.
اولین پیامد منفی اجتماعی این اتفاق، افزایش نابرابری اجتماعی است. در واقع باید گفت زمانی که قشرمتوسط، ضعیف میشود، نابرابری اجتماعی در جامعه بهشدت افزایش پیدا میکند و این روند صعودی، انواع فسادها، آسیبهای اجتماعی و... را در پی خواهد داشت.
نکته بعدی که در مورد تضعیف طبقه متوسط و سقوط آنها در رده طبقه فرودست وجود دارد، این است که پس از مدتی فعالیتهای فرهنگی در جامعه-از نظر کمیت و کیفیت- بهشدت روند نزولی بهخود میگیرند؛ چرا که طبقه فرودست جامعه، ارتباطی با مقولات فرهنگی ندارد و در این حوزه مولد نیست، قشر فرادست جامعه هم مصارف فرهنگی خاص خودش را دارد و این علائق با نیاز عموم مردم گرهنمیخورد. در نتیجه با سقوط قشر متوسط در دامن قشر فقیر، ما باید منتظر سقوط ارزشهای فرهنگی، تولیدات فرهنگی و مصرف درست کالاهای فرهنگی باشیم. در این زمان است که علفهای هرز فرهنگی در حوزههای مختلف شروع به رشد میکنند و جامعه دچار یک نوع ایستایی نسبی فرهنگی میشود. متأسفانه امروز ما در شرایط بسیار بدی در رابطه با وضعیت قشر متوسط به سر میبریم که این پیامد فرهنگی به تبع خودش پیامدهای اجتماعی در پی دارد. ازجمله این پیامدهای اجتماعی میتوان به موضوع نداشتن دغدغه نسبت به جامعه اشاره کرد. جامعه ما با بحران محیطزیست، کودکان کار، زنان بیسرپرست، اعتیاد و... مواجه است و حتی کشورمان از نظر تولیدات فرهنگی در وضعیت مطلوبی قرار ندارد و دیگر بر همگان عیان است که کالاهای فرهنگی در سبد مصرفی مردم جایی ندارند. در چنین شرایطی طبقه متوسط است که میتواند شرایط را برای تغییر مهیا کند، اما زمانی که این طبقه بهدلیل شرایط اقتصادی جایگاه خود را از دست داده و مجبور میشود به رده دیگری هجرت کند، مشکلات عدیدهای ایجاد میشود.
زمانی که قشر متوسط به سمت طبقه فقیر حرکت داده میشود، باید این واقعیت تلخ را دانست که هر چند قشر متوسط از نظر اقتصادی، همخوان با قشر فرودست میشود اما از نظر فرهنگی و اجتماعی هنوز خود را در قامت همان فرد متوسط جامعه تصور میکند اما بهدلیل آنکه امکانات لازم برای جان بخشیدن به این نگاه درحوزه فرهنگی و اجتماعی وجود ندارد، این فرد دچار سرخوردگی، افسردگی، اضطراب و از بین رفتن اعتماد به نفس میشود.
سنگر فرهنگ و سنت در جامعه ما نهاد خانواده است. این نهاد در روزگار ما تلاش کرده است تا کژکارکردی دیگر نهادها را جبران کند؛ بهعبارت دیگر اگر نهاد آموزش به درستی وظایف خود را انجام نمیدهد، خانواده تلاش میکند با هزینه یا صرف زمان بیشتر این مشکل را حل کند یا اگر نهاد اقتصاد درست عمل نمیکند و مشکلات اقتصادی در کشور حاکم است، نهاد خانواده با افزایش ساعات کاری تلاش میکند تا درآمد بیشتری را بهدست بیاورد. عمده این اتفاقات در قشر متوسط رخ میدهد و زمانی که این قشر به سطح پایینتر سقوط میکند، بدون شک معضلات و آسیبهای درون خانواده افزایش و مناقشات درون خانوادگی روند صعودی پیدا میکند. بهدلیل چنین اتفاقاتی ما باید بهعنوان جامعهای که شرایط اقتصادی و گرانیها زمینه حذف طبقه متوسط را مهیا کرده است، منتظر 2پدیده شوم در خانوادهها باشیم؛ خانوادههای گسسته – افرادی که طلاق رسمی میگیرند- و خانوادههای آشفته – افرادی که دچار طلاق عاطفی هستند- در جامعه ما ظهور و بروز بیشتری خواهند یافت.
در نتیجه زمانی که ما شاهد فروپاشی قشر متوسط هستیم، شاهد فروپاشی فرهنگ و اجتماع هم خواهیم بود و فراموش نکنیم که به همین نسبت خطر امنیتی جامعه را تهدید میکند؛ بهعبارت دیگر زمانی که شرایط اقتصادی قشر متوسط را به سمت قشر فقیر سوق میدهد، این خطر وجود دارد که سرخوردگان طبقه متوسط به لیدر اعتراضات خیابانی تبدیل شوند.
زخم عمیق تورم بر پیکر نحیف جامعه
در همینه زمینه :