بدو «گلسا» بدو
نگاهی به فیلم درساژ که بعد از برلین مهمان جشنواره جهانی فیلم فجر شد
مسعود میر/ خبرنگار
تبهکاران نوجوان برای تفریح شبانه به یک سوپر مارکت حمله کرده و بعد از مجروح کردن کارگر مغازه، اندکی پول و البته کلی چیپس و پفک کش رفتهاند. سارقان به پاتوقشان که ویلایی متروکه است باز میگردند و تازه متوجه میشوند که هیچکدامشان فیلم ویدئویی دوربین مدار بسته سوپر مارکت را با خود نیاورده است. دعوا آغاز میشود و گلسا با خوردن یک سیلی جانانه و شنیدن چند جمله توهین آمیز از طرف دوستش ناگهان به آتشفشانی بدل میشود که تا انتهای فیلم خاموش نمیشود. گلسا به محل سرقت بازمیگردد و فیلم را برمیدارد و آنرا در باشگاه سوارکاری محبوبش پنهان میکند. از اینجا به بعد باید درساژ را نمونه دمیدن بیوقفه بر شعله کوچکی دانست که کارگردانش قصد دارد آن را بدل به آتشی مهیب کند اما نمیتواند.
گلسا با بازی نگار مقدم هر لحظه در حال تلاش برای نوعی انتقامگیری از دوستانی است که او را بهخاطر تحویل ندادن فیلم دوربین مدار بسته و البته ترس از لو رفتن فیلم و بازداشت شدنشان طرد کرده و در آزارش میکوشند. او که سعی دارد از شر دوستان مزاحم و کج خلقش راحت شود یک روز سراغ کارگری در همان سوپر مارکت مورد سرقت میرود و یک روز در تلاش است تا با قهر از خانواده و دوستان بهگونهای برزخی که در آن قرار گرفته را پشت سر بگذارد.گلسا در چندین نما از فیلم در حال دویدن تصویر میشود؛ دویدنی که گویی قرار است نوعی فرار از وضعیت موجود را به تماشاگر منتقل کند. گلسا در دنیای آدمهای 16، 17ساله نمونهای متفاوت است و گویی برای رسیدن به واقعیت حاضر است چندین برابر سنش تلاش کند و تحت فشار قرار گیرد. مصداق این ادعا اینکه در نیمه فیلم، موضوع فیلم دوربین مدار بسته با پول خرج کردن پدر یکی از همان نوجوانها و تطمیع مالک سوپر مارکت عملا فیصله پیدا میکند اما کارگردان گویی نمیخواهد گلسا بهعنوان کاراکتر اصلی فیلم از این موضوع دست بکشد. درساژ البته با ارجاع به نوعی رشته سوارکاری به نام درساژ که در آن سوارکار اسب خود را به اجرای مجموعه حرکات دقیق و هماهنگ با ترتیب و زمانبندی مشخص وامیدارد سعی دارد یگانگی رفتار گلسا را در ذهن مخاطب تداعی کند اما واقعیت این است که شاید لجبازیها و رفتارهای غریب گلسا را بتوان بهعنوان یک نمونه خاص در میان نوجوانان باور کرد اما واکنش پدر و مادر او و البته دیگر کاراکترهای فیلم چندان باور پذیر نیست.
بهعنوان مثال چند نفر را میتوان یافت که در شهر حاشیه پایتخت بلافاصله به درخواست دختری نوجوان برای کار کردن در یک سوپر مارکت یا یک باشگاه سوارکاری بهعنوان کارگر رضایت بدهند؟ درساژ به کارگردانی پویا بادکوبه البته بهدلیل اینکه در جشنواره برلین حضور داشت در روزهای نمایش در جشنواره جهانی فجر خیلیها را به سالنهای چارسو کشاند اما واقعیت این است که لجبازیها، دویدنها و حتی شیطنتهای گلسا بیشتر مناسب جشنواره فیلم کودک و نوجوان بود. حرف آخر اینکه گلسای فیلم درساژ احتمالا از معدود نوجوانان عاشق اسب در دنیاست که در اتاق خوابش یک نقاشی از ببر به دیوار زده است.