• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
سه شنبه 8 تیر 1400
کد مطلب : 134435
+
-

گفت‌وگو با نویسنده‌ای که کتاب یک سیاستمدار را نوشت

آشنایی یکصد میلیون تومانی

آشنایی یکصد میلیون تومانی


زهرا رستگارمقدم ـ روزنامه‌نگار

 آقای «میم» را سال‌هاست می‌شناسم. نویسنده‌ای که تا امروز ناشران بنامی آثارش را منتشر کرده‌اند. اما در این گفت‌وگو قرار نیست من نام او را که برای اهالی کتاب و خوانندگان آشنا به ادبیات ایران بیاورم. او در این گفت‌وگو در سایه است؛ سایه‌ای که گاه بعضی نویسندگان، مترجمان، شاعران، ویراستاران و محققان در آن قرار گرفته‌اند و بعضی‌های دیگر برای همیشه در آن آرمیده‌اند، بی‌آنکه هویت‌شان هیچ‌گاه آشکار شود. قرار است بی‌نام بردن از او، برایمان از تجربه نویسندگی در سایه بگوید؛ تجربه همان‌هایی که گاه با عنوان سایه‌نویس شناخته می‌شوند. آنهایی که جای دیگران قلم می‌زنند. در این گفت‌وگو او ما را با سازوکار نویسندگی در سایه هویت دیگری آشنا می‌کند. به ما می‌گوید که برای چنین کاری چگونه قرارداد بسته، چه مبلغی دریافت کرده و احساساتش نسبت به اینگونه نویسندگی چیست؟

تعریف کنید چطور شد که شما به نویسندگان در سایه پیوستید؟
ماجرا از اینجا شروع شد که یکی از دوستان در تماسی تلفنی، به من گفت که آقایی می‌خواهد کتابی بنویسد. این کتاب در حوزه‌ سیاست و خاطرات بود و این دوست، من را پیشنهاد کرده بود. جلسه‌ای تشکیل شد و من به دفتر این آقا رفتم و در همان آشنایی اولیه از او پرسیدم که قرار است چه کاری انجام شود؟ و او به من توضیح داد و قصه کتابی که قرار بود نوشته شود را برای من تعریف کرد. او برای نوشتن کتاب بازه زمانی را تعیین کرد؛ 350صفحه در 3ماه. در قبال نوشتن این کتاب هم تعهداتی تعیین شد که باید هر دو به آن عمل می‌کردیم.
چقدر به این فکر کردید که چنین کاری را انجام دهید و شرایط‌تان برای قبول این کار چه بود؟
در جلسه اول بدون هیچ پیش‌فرضی شرکت کردم، اما برایم مهم بود با کسی که قرار است کار کنم چه ویژگی‌هایی دارد. شاید به‌عبارت ساده‌تر می‌خواستم بدانم با این فرد حال می‌کنم یا نه؟ این برایم مهم بود که حس اعتماد و امنیت نسبت به او و وعده‌هایش داشته باشم. آن دوست که ما را با هم آشنا کرد نیز توضیح دقیقی درباره این فرد به من نداده بود. اما بعد از جلسه اول حس کردم می‌توانم به او اعتماد کنم. برای من مسئله مالی بسیار مهم بود. اما شرط هر دو که در نهایت یکی از بندهای قرارداد است، این بود که نباید مشخص شود نویسنده اصلی این کتاب چه‌کسی است. این اولین‌بار بود که به شکل جدی و با قرارداد چنین کاری را انجام می‌دادم. نویسندگی در سایه در همه دنیا مرسوم است و در ایران نیز نویسندگان بزرگی مانند شاملو و دیگران چنین کاری کرده‌اند. انگیزه مالی باعث شد چنین کاری انجام دهم. به‌نظرم کاری انجام نداده‌ام که از آن شرمگین بوده یا اصول اخلاقی و فکری‌ام را زیر پا گذاشته باشم. اینکه کسی بلد نیست کتاب بنویسد و از کسی که می‌تواند بنویسد می‌خواهد چنین کاری را برایش انجام دهد، نفسا کار بدی نیست. البته این کتاب با سایر مجموعه‌های نوشتن در سایه تفاوت‌هایی دارد. به این فکر کردم اگر شرایط خوب پیش برود از نظر مادی، اعتماد و خوش‌قولی، در آینده نیز چنین کاری خواهم کرد. توانایی نوشتن، ابزار من است و تا جایی که اصول اخلاقی من را دچار چالش نکند، مشکلی با آن ندارم. مثل همه آنهایی که صاحب حرفه، توانایی و ابزاری هستند و از طریق آن درآمدزایی می‌کنند.
چه مبلغی برای نوشتن این کتاب درنظر گرفته بودید؟ چانه‌زنی هم کردید؟
مبلغی که برای این کتاب گرفته شد، یکصد میلیون تومان بود و قرار شد در 3 قسط پرداخت شود. البته این تجربه برای من بسیار خوب بود. نوشتن این کتاب زحمت زیادی داشت و 4ماه، شبانه‌روز، وقت من را گرفت. زمان عقد قرارداد نیز از این مبلغ کوتاه نیامدم، هرچند زمان تحویل کار 10میلیون تومان آن را نگرفتم تا رضایت دوطرفه باشد. اما از آنجا که این کتاب جز آن آورده مالی هیچ انگیزه‌ای در من ایجاد نمی‌کرد و در اصل برای کس دیگر‌ی کار می‌کردم، با توجه به حجم کار و زمان اندک، نمی‌توانستم خودم را به کمتر از این مبلغ راضی کنم. هر چند آن آقا نیز به تعهداتش عمل کرد و از نتیجه کار بسیار راضی بود.
قرارداد بین شما شامل چه مواردی بود؟
این قرارداد خیلی سرسختانه بسته شد. بندها مثلا شامل این بود که در 3 قسط مبلغ پرداخت شود؛ زمان عقد قرارداد، وقتی 70درصد کتاب تحویل داده شد و باقی در پایان کار و به سرانجام رسیدن کتاب. بیشتر بند‌ها درباره پوشیده ماندن این ماجرا، نام آن فرد و موضوع کتاب نوشته و به آن تأکید شده بود.
آیا مبلغ را متناسب با تعداد صفحه و کلمه پیشنهاد کردید؟
داستان این کتاب متفاوت است. ممکن است اگر بخواهم با شخص دیگری قرارداد چنین کاری را امضا کنم، مبلغ کمتری بگیرم. اما چون قرار بود این کتاب ترجمه و در کشور دیگری منتشر شود و در حوزه سیاست بود و به امور حساس و گفته نشده‌ای پرداخته شده بود، چنین مبلغی را پیشنهاد کردم. از سوی دیگر این کتاب، اثری نبود که من به‌عنوان نویسنده بخواهم دخل و تصرف محتوایی در آن داشته باشم. 20ساعت فایل صوتی در اختیار من گذاشتند و با پیاده‌سازی، تنظیم، ویرایش، به شکلی که نویسنده کتاب آن فرد به‌نظر برسد، ساخت و بافت جدیدی به خاطرات داده و آماده‌اش ‌کردم. مثل اینکه پای صحبت‌های شخصی نشسته باشید که حرف زدن بلد نباشد و شما بخواهید خاطرات او را به کتاب بدل کنید. اگر او اینها را برای من تعریف می‌کرد و من قرار بود خودم آن را بدل به کتاب کنم، شاید می‌توانستم از قدرت خلاقه نویسندگی‌ام استفاده کنم و کار آسان‌تری بود. اینکه همه آن حرف‌ها در شکلی ساختارمند، فصل‌بندی و طبقه‌بندی شده با اطلاعات و آمار و خط زمانی مشخصی نوشته شود، کار دشواری بود. کتاب 350صفحه شد، اما ما در قرارداد با هم صفحه‌ای کار نکردیم چون کیفیت اثر بسیار مهم بود. این کتاب 5بار ویراستاری و 3مرتبه بازنویسی شد تا شکل درستی به‌خود بگیرد. اگر بحث مالی در بین نبود هیچ‌گاه چنین کاری نمی‌کردم.
نگرانی از اعتبار کاری‌تان بود که باعث می‌شدتا این میزان حساس باشید و کتاب را چندبار ویرایش کنید؟
اعتبار برایم مهم نبود، اما با تربیت ذهنی و شکل معمولی که در نوشتن پیش گرفته‌ام، ترجیحم این بود که کار ارائه شده درست به انجام برسد. مثل اینکه ویراستار نتواند از غلط ویراستاری بگذرد، چون چشم‌اش عادت کرده آن را ببیند، حالا آن نوشته خودش باشد یا هر کس دیگری. درباره نوشتن این کتاب هم چنین بود. هنوز گاهی آن آقا تماس می‌گیرد و از کتاب تعریف می‌کند و بسیار از کتاب منتشر شده‌اش راضی است.
در حلقه دوستان‌تان کسی را می‌شناسید که مانند شما در سایه نوشته باشد؟
در جمع دوستان نزدیکم نشنیده‌ام یا اینکه در خاطر ندارم. اما درباره‌ بعضی نویسنده‌ها و شاعران بزرگ چنین مواردی را شنیده و خوانده‌ام. اطلاعات کلی‌‌ای در این زمینه داشتم.
چاپ شده کتاب را دیدید؟
نه. اینطور که آن آقا می‌گفت، اصلا قرار نبود کتاب در ایران منتشر شود. برنامه‌هایی برای کتاب داشت. به‌نظرم بیشتر کتابی شخصی بود به نام فردی بلندپرواز. دوست داشت کتاب منتشر کند و فکرهایی در سر داشت که به‌نظرم چندان عملیاتی نبودند. برایم هم مهم نبود کتاب را ببینم. پس از تحویل کتاب هم ایده‌هایی در حذف و اضافه به سرش می‌زد و مطرح می‌کرد که بنده هم به حکم اخلاق آن کارها را روی کتاب انجام می‌دادم. البته این مسئله چندبار بیشتر اتفاق نیفتاد.
چقدر رضایت آن فرد برای شما مهم بود؟
خیلی مهم بود. وجدان کاری و تربیت ذهنی‌ام، من را بر آن می‌داشت که رضایت آن فرد برایم مهم باشد. خودم هم با وجود بی‌علاقگی به موضوع کتاب، بهترین کار را در تحریر و تالیف آن انجام دادم. انصاف حکم می‌کرد با توجه به تعهدی که با هم داشتیم، من کارم را به‌درستی انجام دهم، هر چند آن فرد بی‌سواد باشد و نتواند حتی درست صحبت کند یا هر جمله‌اش ده‌ها غلط املایی داشته باشد. من پول می‌گرفتم که چنین ضعف‌هایی را بپوشانم. از سو دیگری آدمی نبودم که بخواهم در پایان کار دچار چالش و دعوا شوم. به همین‌خاطر رابطه دوستانه ما هنوز ادامه دارد.
به‌نظر شما این کار می‌تواند منبع درآمد مناسبی برای نویسندگان به‌حساب بیاید؟ 
کار بسیار سختی است و هر کسی هم برای چنین کاری ممکن است چنین مبلغی پرداخت نکند. شاید خیلی‌ها ارزان‌تر این کار را انجام دهند. چنانچه خود این آقا بارها به من گفت می‌توانسته این کتاب را به نویسنده دیگری بسپارد و مبلغ کمتری خرج کند، اما ترجیح داده با کسی قرارداد ببندد که بهترین کار را به او تحویل دهد. انگیزه خوبی برای هر دو طرف وجود داشت. او بهترین کار را می‌خواست و من بهترین رقم پرداخت را در ازای ارائه چنین اثری.
با توجه به اینکه کتاب‌های زیادی منتشر کرده‌اید، نترسیدید، لحن و زبان شما در کتاب مشخص شود؟
لحن این کتاب خاطره و گزارش‌نویسی بود و خب حوزه نوشتاری من با این کار متفاوت است. بنابراین لحن، بیان و شکل نوشتار من نمی‌توانست چندان در آن اثر وارد شود.
اگر روزی فاش شود این کتاب را شما نوشته‌اید، چطور از خود دفاع می‌کنید؟
این کتاب را من ننوشتم. من زبان شفاهی و خاطره یک نفر را تبدیل به کتاب کردم. اگر روزی هم مشخص شود، مشکلی ندارم. جایی برای شرمساری نیست. مثل همان کاری که شما می‌کنید، حرف‌های آدم‌ها را بدل به یادداشت یا گفت‌وگو می‌کنید.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید