بایسیکل ران/ فقط پا به رکاب شو
مهسا جزینی
یادم هست یکی میگفت ظرفشستن را دوست دارم چون تنها وقتیست که میتوانم خوب فکر کنم و غرق خیال شوم. میگفت گاهی روزها درگیر یک مسئله بودم و راهحلش را فقط وقتی در حال معاشقه با ظرفها بودم، پیدا کردم. دقیقا از همین واژه «معاشقه» استفاده میکرد...برای من هم دوچرخهسواری یا به قول اهلش«رکاب»، چنین معنایی دارد. نه لزوما راهی برای حل مسئله، بلکه راهی برای رفتن و رها شدن. به قول طنزی که برای نامزد چند دوره انتخابات ریاستجمهوری ساختهاند که «مقصد مهم نیست از مسیر لذت ببر!». وقتی پا بهرکابی و میروی و میروی و همزمان غرق خیال و یکی شدن با محیط میشوی، انگار ذهنت برای رویارویی با هرچه در پس و پیش در انتظارت بوده و هست بازتر یا آمادهتر میشود، بدون دغدغه. میتواند شبیه یک جور مدیتیشن باشد. بهویژه مواقعی که خستگی و کلافگی یا بیحوصلگی چیره میشود، میدانم تنها راهش این است که بزنم به رکاب و بروم، هرجا شد و حین رکاب زدن هم پادکستی که دوست دارم گوش کنم تا حالم خوشتر شود. کلا دوچرخهسواری یا به قول اصفهانیها «چرخسواری»، کسالت را برطرف میکند در هر شرایطی. البته این درباره همه ورزشها صادق است اما چون من دوچرخهسواری را تنها یک ورزش نمیدانم و در ضمن فکر میکنم به دلایل مختلف خیلی کاربردیتر و سهلالوصولتر از دیگر ورزشهاست، معتقدم خیلی زودتر و راحتتر از کوهنوردی یا حتی ورزشهای باشگاهی حال شما را خوش میکند. برگردم به همان طنز درباره آن نامزد محترم، دوچرخهسواری به تو یاد میدهد این مسیر است که مهم است. پس مسیرهایی انتخاب کن که از آنها لذت ببری، شاید گاهی بد نباشد آگاهانه بگویی گور پدر مقصد... فقط پا به رکاب شو، هرجا که شد، هرجا که فرمان چرخید. یکبار پارک، یکبار کوچهپسکوچههای محله قدیم، یکبار بالاشهر، یکبار پایین شهر. یکبار حاشیه شهر و شاید هم جاده و طبیعت. شاید هم دوچرخهات میخواهد به تو بگوید اصلا مقصدی وجود ندارد، فقط برو... .