مان/ خانه شکسته
شیدا اعتماد
توی خانه همه راهها کوتاهند؛ از اتاق خواب تا آشپزخانه، از آشپزخانه تا پذیرایی، از پذیرایی تا اتاق خواب، فقط چند قدم است. روزی هزار بار بین تمام این فضاها راه میروم. بعد یک روز، یک روز که بیدقت از روی مبل بلند میشوم، انگشت کوچک پایم میخورد به پایه میز؛ اتفاقی معمولی که مطمئنم برای همه شما افتاده است. بعد از این اتفاق من هم مثل همه میگویم آخ و میروم که به ادامه روزم برسم. ادامه روز اما با من شوخیاش میگیرد. انگشت کوچک پایم، مترصد نشسته تا اهمیت گمشده تاریخی خودش را به من یادآوری کند؛ بنابراین همراهیام نمیکند. آیا تا به حال فکر کردهاید که انگشت کوچک پا چه اهمیتی دارد؟ درواقع هیچ، تا وقتی که سالم هست، اما وقتی که دیگر نخواهد کار خودش را انجام بدهد نه میشود راه رفت، نه میشود رانندگی کرد، نه میشود مدتی طولانی روی پا ایستاد حتی.
دکتر میگوید: « شکسته.4-3هفته استراحت کن تا خودش جوش بخورد.» چون این موجود به ظاهر بیآزار، قابل گچ گرفتن هم نیست. لنگلنگان از مطب دکتر خارج میشوم. به خانه که میرسم همهچیز برایم تغییر کرده است. خانهام، خانه کوچکم تبدیل شده به کاخی بزرگ و سرد. من که میخواهم هزار راه همیشگیام را بروم تا خانه را سامان بدهم، وامیمانم. مینشینم روی همان مبل و زل میزنم به پایه همان میز. همهچیز شبیه صبح است، اما چیزی تغییر کرده است. خانه حالا مرا در چنگ خودش دارد. نمیتوانم با راه رفتنهای بسیار رامش کنم. نمیتوانم و خانه از فرصت ناتوانی من استفاده کرده و بزرگ و بزرگتر میشود، به هم میریزد، عصیان میکند و دوست ندارد منتظر قدمهای کوتاه من بماند.
مجبور میشوم به همهچیز دوباره نگاه کنم. چقدر کارهای معمولی و روزمره دشوار میشوند، وقتی که چیزی کوچک تغییر میکند. چقدر مراقبت دائم از خودم دشوار است. دشوار است مواظب باشم در همین مسیرهای طولانی که راه میروم انگشت باندپیچی شده سرکش دوباره به جایی برخورد نکند. دشوار است که مواظب باشم زیاد ایستاده نمانم؛ برای اینکه آنوقت انگشت شکسته جوش نمیخورد. دشوار است که نمیتوانم به خانهام رسیدگی کنم.
خانه آنقدر غریبه شده که انگار با استخوان انگشت پایم، خانه هم شکسته. تا این انگشت جوش بخورد و دوباره بتوانم راه بروم من و خانه با هم دوست نخواهیم بود. خانه مراقبت همیشگیاش را طلب میکند. من اما حالا فقط میتوانم نگاهش کنم؛ نگاهش کنم که میخروشد و مرا صدا میکند و از اینکه جوابش را نمیدهم، خشمگین میشود.