غول نامرئی آرام
شیدا اعتماد
در سلسله مراتب انجام کارهای خانه، کارهای زیادی به انجام میرسد برای اینکه یک وضعیت حفظ شود. در واقع کارهای زیادی انجام میشود تا بهنظر برسد که هیچ کاری انجام نشده است.
فرزندان توی خانه، تا قبل از مستقل شدن، فکر میکنند خانه خودبهخود اداره میشود. فرایند خریدن و شستن و بریدن و پختن را که به غذا منتهی میشود نمیبینند. تمیز بودن خانه برایشان عادی است و کاملا طبیعی است که لباسهای تمیزشان توی کشو مرتب روی هم چیده شده باشند.
یادم هست خودم، روزهای اولی که از خانه پدری رفته بودم، گیج و منگ شده بودم از حجم کارهایی که باید انجام میدادم تا خانه مرتب بهنظر برسد.
تا پیش از آن بیدار میشدم، از خانه میرفتم بیرون و وقتی برمیگشتم غذا آماده بود و همهچیز مرتب. نقطه گمشده در این دایره تکرار، مادری بود که خانه را به محلی قابل زیست تبدیل میکرد. وقت کمک کردنهای گاه به گاه، کارهای خانه آنقدرها هم سخت بهنظر نمیرسید.
گمان نمیکنم تا روزی که خودم تبدیل شدم به مادری که اداره خانهای و خانوادهای بهعهدهاش بود، درک کرده باشم که چه کار سختی را بهآرامی به سرانجام میرساند.
خانه، همین خانهای که معصومانه پناهمان میدهد و بهنظر امن و قابل اتکا میرسد، بدون توجه و رسیدگی مدام و دویدنهای بسیار از هم میپاشد و تبدیل میشود به چرخی که درست نمیچرخد.
هزاران کار کوچک و بزرگ انجام میشود تا خانه، مثل غولی آرام، در کنجی بنشیند و اجازه بدهد در آن بهراحتی زندگی کنی. متأسفانه این غول نامرئی هم زود عصبانی میشود و هم دوره آرامشش کوتاه است.