دیالوگ/ هامون
خواب میبینم که در کنار دریا هستم و با عدهای آشنا و غریبه بهسویی میروم. انسان از آن چیزی که بسیار دوست میدارد خود را جدا میسازد. در اوج خواستن نمیخواهد... در اوج تمنا نمیخواهد. دوست میدارد اما در عین حال میخواهد که متنفر باشد. امیدوار است اما امیدوار است امیدوار نباشد. همواره به یاد میآورد اما میخواهد که فراموش کند.
داریوش مهرجویی