• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 16 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 130012
+
-

روشنفکری در خیابان/ بغض‌های تاریخ گذشته

سیدمحمدحسین هاشمی

 در روزگاری که همه‌‌چیز برایمان خاکستری شده، در به در دنبال یک تکه‌رنگی می‌گردیم تا دلمان را خوش کنیم، به همین یک وجب زیبایی و عکسی را در ذهنمان ثبت کنیم که در آن، دنیا جای خندیدن باشد همشهری‌جان. نشسته‌ام توی مترو و کلافه از نور و تاریکی، مدام به دنیای کودکی‌ام فکر می‌کنم. دارم به‌خودم می‌گویم که واقعا برای چه چیزی آنقدر گریه کردیم، زاری کردیم، ضعف کردیم، ساکت نشدیم. مثلا اگر آن روز، پدرم آن آبنبات کشی را برایم می‌خرید، چه اتفاقی می‌افتاد که حالا با نخریدنش نیفتاده. اگر آن سال، درس ریاضی را خرداد قبول می‌شدم، امروز دنیایم چه فرقی داشت با اینکه در شهریور قبول شدم. دارم فکر می‌کنم که چقدر گریه کردم برای اینکه میکرو بخرم. همه‌ اینها برایم شده بود دغدغه. همه‌اش شده بود فکر و خیال. اما الآن، با تمام وجودم دلم می‌خواهد که به همان روزها برگردم و به تک‌تک این دغدغه‌ها بخندم. به پدرم بگویم که بابا، بیا و برایم تا می‌توانی آبنبات کشی نخر، بیا برای خریدن میکرو جان به لبم کن، همه‌ دغدغه‌های یک ماهم را جمع کن حول محور خریدن نوار پلاستیکی محافظ بدنه دوچرخه یا آن توپی‌های کوچک پره‌های چرخ‌. من آن زمان نمی‌دانستم که بزرگ‌شدن آنقدر عجیب است، نمی‌دانستم که بزرگ‌شدن آنقدر درد دارد، نمی‌دانستم که بزرگ‌شدن تا این اندازه، خاکستری است. من آن روزها فکر می‌کردم که زندگی تماشای پرندگان بوستان ساعی از پشت قفس است، از تمرین الفبا توی همین پارک با مجسمه‌هایش. من آن موقع چرخش روزگار را توی چرخش سفینه فضایی شهربازی تهران توی خیابان سئول می‌دانستم. من آن موقع افتادن را فقط بعد از برداشتن چرخ‌های کمکی دوچرخه‌ام فهمیدم و حالا، بعد از این همه سال فهمیدم که هیچ‌کدام از آنها دغدغه نبود. دارم به آدم‌های ماسک‌زده‌ای که وارد مترو می‌شوند نگاه می‌کنم و سعی می‌کنم از چشمانشان بفهمم که چه چیزی در سر دارند، دغدغه‌هایشان چیست، به چه چیزی فکر می‌کنند و با خودم می‌گویم واقعا همه اینها وقتی که بچه بودند، می‌دانستند که چقدر نگرانی‌هایشان دم‌دستی است. دارم به همه اینها فکر می‌کنم و زل می‌زنم به پیرمردی که یک گوشه نشسته و سرش را به دیوار کناری‌اش تکیه داده و نگاهش نگران‌ترین نگاه امروز است. دارم با خودم فکر می‌کنم که مبادا، دغدغه‌های امروز ما برای او، دغدغه بچگی‌هایمان برای امروز باشد.

این خبر را به اشتراک بگذارید