• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 129443
+
-

من‌سیتی جانم!

من‌سیتی جانم!

  سیدسروش طباطبایی‌پور

نام گروه ما «مافیا» است که از حرف‌های اول اسم‌هایمان متین‌روپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلان‌خان، یعنی خودم ساخته شده است.
این یادداشت‌ها، روزنگاری‌های من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای قرنطینه در دفتر خاطراتم می‌نویسم؛  باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!

چهارشنبه، هشتم اردیبهشت
توی گروه مافیا پیام دادم که
من: بچه‌ها! باورم نمی‌شه که الآن اردیبهشته! چشم به هم زدیم و سال تموم شد.
متین: اونم چه سالی! نه بر و بچه‌های کلاس رو دیدیم، نه معلمی رو، نه در و دیواری رو، نه میز و نیمکتی رو.
فرزاد: نه درس خوندیم، نه شیطنتی، نه شیشه‌خرده‌ای، پاک پاک!
من: حالا خیلی هم پاک پاک که نه! اون روزی که سر کلاس آقای نجفی، هی فوت می‌کردی رو  که یادت نرفته. یا سر کلاس آقای ولی‌نژاد که هی می‌گفت فرزاد میکروفن بده و تو صدات رو هی قطع و وصل می‌کردی که یعنی اینترنتم ضعیفه و...
احمد: جواب خدا رو چی بدیم. تاحالا تو عمرم این‌قدر تقلب نکردم. یه روزهایی خودم از خودم خجالت می‌کشم.
من: یادتونه! یه‌بار آقای نجفی فهمید. ولی اصلاً به روی خودش نیاورد. وقتی از سیر تا پیاز جواب رو نوشتم، گفت: «آفرین پسرم؛ همین که الآن هم یاد گرفتی، خیلی خوبه. اصلاً هدف ما همینه! یادگرفتن!»
یاور: دیروز از آقای رضایی شنیدم که انگار آقا نجفی هم کرونا گرفته، از اون مدل‌های خفن که آدم رو چپه می‌کنه.
احمد: بی‌خیال یاور! این‌طوری نگو که دلم از حال می‌ره!
معلم مهربون و  دل‌سوزیه. یه‌بار الکی پیام دادم که آقا امروز تولدمه! می‌شه کادوی تولدم این باشه  که تکالیف شما رو انجام ندم؟
من: عمراً اگه اجازه داده باشه. آقا نجفی روی تکلیف خیلی گیره.
احمد: اختیار دارین! یه نامه‌ی بلندبالا برام نوشت و تولدم رو تبریک گفت. آخرش هم گفت که تکالیف این هفته‌ی درسش رو انجام ندم. یک کتاب
پی‌دی‌اف هم برام ایمیل کرد به‌عنوان هدیه.
یاور: تو که اردیبهشتی نبودی؛  مگه اولین روز تابستون به‌دنیا نیومدی ناقلا ؟
من: حالا چه کتابی هدیه گرفتی؟
احمد: «اولین روز تابستان» نوشته‌ی سیامک گلشیری.
یاور: شوخی می‌کنی پسر! رو دست خوردی که!
حتماً آقا می‌دونسته کی به دنیا اومدی!
احمد: حالا بی‌خیال! بیاین براش دعا کنیم
 تا هر چه زودتر خوب بشه.

در هوای هوادار!
وای دفترم! آن‌قدر ذوق دارم که نمی‌دانم از کجا برایت شروع کنم. در جریان اتفاق‌های هفته‌ی پیش که هستی؛ 15 تیم لات، یک‌هو رَم کردند و زدند زیر میز بازی و به فیفا و یوفا و جهان و هواداران فوتبال، دهن‌کجی کردند و گفتند ما از گـُل بهتریم و از دماغ فیل افتادیم و از این به بعد تصمیم داریم خودمان «سوپر لیگ» تشکیل دهیم و فقط خودمان با خودمان بازی کنیم و اصلاً کسر شأن ماست که با تیم‌های بی‌کلاس بازی کنیم و وقتی مسیِ ما به توپ، ضربه می‌زند، زمین، دور توپ مسیِ ما می‌چرخد و وقتی رونالدوی ما می‌دود، جهان به دنبال رونالدوی ما می‌دود و... خلاصه حال همه را به هم زدند.
افسوس که تیم محبوب من، من‌‌سیتی‌جان هم بین تیم‌های یاغی بود؛ باورم نمی‌شد! یعنی چه‌طور «پپِ» من راضی شد فقط جلوی تیم‌های از ما بهتران بازی کند؟ پپِ من که خاکی بود؛ برای هر تیمی حتی کوچک، ارزش قائل بود و به بازیکنان و هوادارانشان احترام می‌گذاشت. دفترم! یعنی داشتم دیوانه می‌شدم. پوستر «دی‌بروینه‌» را از اتاقم کندم، کلاه آبی آسمانیم را قایم کردم و
تا دلت بخواهد، زبان روزه، حرص خوردم.
دفترم! برایت سه خبر خوش دارم. مخالفت گواردیولا با مالکان باشگاه اولین خبر خوش بود. انتظارش را هم داشتم. در گفت‌و‌گویی گفت: «این‌که دیگر اسمش ورزش نیست، وقتی رابطه‌ی بین تلاش و موفقیت یا تلاش و پاداش از بین برود. این اسمش ورزش نیست، وقتی موفقیت شما از قبل تضمین شده باشد. این که دیگر ورزش نیست، وقتی که دیگر اهمیتی ندارد که شما بازنده باشید. به‌همین خاطر است که همیشه گفته‌ام من بهترین رقابت را می‌خواهم، قوی‌ترین آن را...»
ماجرا سه روز هم دوام نیاورد؛ آن‌قدر هواداران فوتبال داد زدند تا مُخ تکان‌خورده‌ی سران باشگاه‌های از ما بهتران، سر جایش آمد و از خر شیطان پایین آمدند. جالب است بدانی اولین تیمی هم که پا پس کشید، تیم محبوب من بود؛ من‌سیتی‌جانم!
و خبر خوش دوم این بود که سوپر لیگ اروپا،‌رفت روی هوا!
اما خبر خوش سوم، هوش از سرم برد. همین امروز، وقتی رفتم سر کامپیوتر تا تکالیفم را چک کنم، بالای شکلک نامه‌ی الکترونیکی‌ام، عدد یک حک شده بود. اول فکر کردم از این ایمیل‌های تبلیغاتی بی‌مزه است. با بی‌میلی دو تا کلیک کردم و گـُل از گـُلم شکفت: «پیامی برای هواداران ما»
باورم نمی‌شد؛ ای‌میل از طرف باشگاه منچسترسیتی بود؛
بابت دل‌جویی از من به‌خاطر این‌که سه روز، نگران و ناامیدم کردند:
«هوادار عزیز! درباره‌ی حوادث چند روز گذشته برای تو می‌نویسم، البته شرایط تا حدودی استثنایی بود و برای من مهم است که مستقیماً با تو حرف بزنم... پس از تصمیم‌گیری درباره‌‌ی پیوستن به سوپرلیگ، ما به این نتیجه رسیدیم که با این تصمیم، نمی‌توانیم پیوند ناگسستنی بین هواداران و حق داشتن فرصت برابر برای رسیدن به موفقیت را به دست بیاوریم. باید بپذیریم که این دو موضوع، برای دی‌ان‌ای باشگاه منچسترسیتی مهم است و هیئت‌مدیره از تصمیمی که باعث شد ارزش‌های تاریخی باشگاه نادیده گرفته شود، ابراز تأسف می‌کند. ما اشتباه کردیم و صمیمانه از هواداران خود به‌خاطر ناامیدی ناشی از 72 ساعت گذشته، از شما، عذرخواهی می‌کنیم...
ارادتمند شما، فران سوریانو، مدیرعامل»
اصل نامه را بی‌کم و کاست در گروه مافیا به اشتراک گذاشتم.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید