منم همینطور، شما هم بعله!
سیداحمد بطحایی
در این بار و بساط چالش دستمال کاغذی و سطل آب و مافوق و ماتحت قضایا، یک جنبشی هم اتفاق افتاد با عنوان #me_too. «منم همینطورِ» خودمان. داستان از این قرار بود که اکتبر 2017یک خانمی آمد دادگاه و گفت در شرکتی که هستم وقتی رئیس می خواهد کار را سفارش بدهد یک چشمک ریزی هم می زند. یا فلان همکار بالادستی پیامک می زند بعد دو و نیم برویم دور مختصری بزنیم. بعدش کار کشید به سینما و هالیوود و یک به یک از تهیهکنندگان و بازیگران محبوب و خوش چهره را برد زیر ذره بین. پیامها و ایمیلهایی که در آن سرشار از چشمک ریز و دور مختصر و در انتها پیشنهاد بیشرمانه بود ریخته شد روی دایره و از آن جایی که ما در یک دهات بزرگیم و این چیزها هم مسریتر از انواع کووید، به طرفه العینی «منم همینطور» به مرزهای داخلی هم آمد و اسکرین چتهای اینستاگرام و تلگرام بود که دست بهدست می شد. می دیدی فلان بازیگر درباره خالِ لب آن لعل گون چنین گفته یا عشاق فلان هنرمند در ضرب و جمع زبانزد شده و در آخر هرچه در پستو و پنهان بوده آمده به وسط بازار و در جَلوت و عَلَن. کسی که تا دیروز پشت سرش قسم میخوردی چنان رسوا شده که دیگر دوست نداری نامش توی دفترچه تلفن گوشی ات باشد.
من هم ترسیدم. از این همه عریانی و لختی و بیپردگی. ولی بیش از همه یاد قیامت افتادم. یوم تبلی السرایر. روزی که تمام پردهها کنار میرود. انگاری این داستان گاهی زرد و مبتذل و اغلب بیشرمانه، یک ماکت و مقدمه است برای قیامت. که ای مردمان دیدید چهارتا ایمیل و چت و پیامک پیزوری و نصفه چگونه بیآبرویتان کرد؟ حال با قیامت که عنقریب است چه خواهید کرد؟ یک شبیهسازی بینهایت ترسناک. فکر کردم اگر قرار باشد همه پوشههای هاید و فایلهای مخفی و چتهای آرشیو شده را در سالن سینمای چهار بُعدی آخرت روی پرده بگذارند، تا تهِ فیلم دوام می آورم؟