• شنبه 6 مرداد 1403
  • السَّبْت 20 محرم 1446
  • 2024 Jul 27
یکشنبه 29 فروردین 1400
کد مطلب : 128496
+
-

دغدغه/ کمک می‌‌کنم؛ فاتحه‌ای بخوان

سمیه جاهدعطاییان

 باید سوار اتوبوس‌های بی‌آرتی می‌شدم. وارد ایستگاه شدم. خانم مسافری که کارت بلیت نداشت اصرار می‌کرد که سوار شود.از مسافر اصرار و از مأمور کنترل بلیت مقاومت و انکار. مسافر دیگری کارت بلیتش را روی گیت ورودی گذاشت تا خانم بتواند وارد سکوی ایستگاه شود. زن جوان اسکناس هزار تومانی مچاله شده در مشتش را به او نشان داد تا هزینه را جبران کند اما مسافر خواهش کرد که فاتحه‌ای نثار روح مادرش کند. گفت که مادرش تازه از کرونا فوت شده. مأمور کنترل بلیت سرش را به زیر انداخت و به مسافر گفت: «باور کنید سخت‌ترین قسمت کار ما همین است که نمی‌توانیم به مسافرهای بدون بلیت اجازه ورود بدهیم و همیشه باید یک نفر پیدا شود که در حق دیگری لطفی کند؛ خدا وکیلی همیشه هم داوطلب وجود دارد که یا پول نمی‌گیرد یا می‌خواهد که به ازایش صدقه و فاتحه بدهد. ما از بالا دستور می‌گیریم و باید اطاعت کنیم. ما حاضریم ساعت‌ها سرما و گرمای هر فصل را تحمل کنیم اما مسافری که بلیت ندارد اصرار نکند.» مأمور راست می‌گفت. ما کمتر به سختی شغل مامورهای کنترل بلیت در ایستگاه‌های بی‌آر تی فکر کردیم. کارگرهایی با شیفت‌های کاری طولانی که ساعت‌ها در یک فضای محدود می‌ایستند و بلیت‌ها را کنترل می‌کنند. پشت میز‌های مدیریتی لم نمی‌دهند و چای گرم و آب خنک ندارند. حتی دسترسی چندانی به دستشویی ندارند و بیشتر اوقات برای رفتن به دستشویی تا زمان تمام شدن شیفت‌شان صبر می‌کنند. حالا اما مأمور و معذور بودنشان باعث شده تا مسافرها هر کدامشان که می‌توانند در حق هم لطفی کنند و کار راه‌انداز دیگری شوند. ما همه عادت داریم اما نه از سر عادت بلکه از سر نوع دوستی به همدیگر کمک می‌کنیم. کمکی بدون منت  یا درمقابل لطفی که کردیم، فاتحه‌ای می‌‌خواهیم تا روح عزیزانمان شاد شود. ما همیشه برای کمک‌های بزرگ و کوچک به آدم‌های رهگذری یا دورو بری‌هایمان آماده‌ایم که کاش خدا این سعادت را از ما نگیرد...

این خبر را به اشتراک بگذارید